📓آرمینوتا✍️کلبه کتاب کلیدر/
#مهرنوش_چمنی:
آرمینوتا داستان قلبهای شکسته است. گرچه کتابی عاشقانه نیست اما عشق را میتوان به شکلهای مختلف دید.
آرمینوتا در شیرخوارگی به اقوام دوری سپرده شده تا زندگی بدون فرزند آنها را زیباتر کند. اما روزی در سیزده سالگی، در پی بیماری مادرخواندهاش، او را به خانوادهی اصلی بازمیگردانند.
آرمینوتا یعنی بازگشته. او به این نام معروف میشود اما در دوزخی مانده که راهی برای خلاصی از آن نیست.
آرمینوتا کتابی نیست که بتوان به راحتی شخصیتها را قضاوت کرد. دلهای شکسته نیاز به مرهم دارند.
این کتاب چند شخصیت برجسته دارد که به یادماندنیترین آنها
آرمینوتا و آدریانا هستند. هر کدام شیوهی خودشان را برای رویارویی با غم دارند ولی پیوندی که به وجود آمده، آنها را محافظت میکند. بخشی از رویارویی
آرمینوتا با خانوادهی جدید را میخوانیم:
#چند_سطر_کتاب:
وقت ناهار با شلوار کاری که از لکههای سیمان پر بود، پیدایش شد. به نظر میرسید هیچکس متوجه غیبت شبانهی او نشده باشد. در حالی که او به میز نزدیک میشد پدر و مادر با هم نگاهی رد و بدل کردند. پدر بدون هیچ کلامی او را محکم زد. وینچنزو تعادلش را از دست داد و حین زمین خوردن دستش رفت داخل بشقاب پاستا با رب گوجهای که چند روز پیش خودش به خاطر کار سر زمین به دست آورده بود. روی زمین خودش را یک گوشه با حالت دفاعی و چشمهای بسته جمع کرد تا کتک زدنها تمام شود. سپس خودش را روی موزاییکهای خنک ولو کرد و دراز کشید. مادر بچه به بغل گفت: «بخورید. با شمام!» ص23
▪️#آرمینوتا،
#دوناتلا_دی_پیترآنتونیو،
#مهدیه_مهدییار،
#نشر_کولهپشتیhttp://www.klidar.irhttp://t.center/klidarnewshttp://instagram.com/instaklidar