{در روزهای رو به پایان جنگ، با پیروزی آلمان، ایالتهای آلمان اتحاد خود را به عنوان امپراتوری آلمان تحت فرمان ویلهلم یکم، پادشاه پروس و صدراعظم بیسمارک اعلام کردند. به استثنای اتریش، اکثریت قریب به اتفاق آلمانیها برای اولین بار تحت یک دولت-ملت متحد شدند. پس از آتشبس با فرانسه، معاهده فرانکفورت در ۱۰مه ۱۸۷۱ امضا شد که به آلمان میلیاردها فرانک غرامت جنگی و همچنین بیشتر آلزاس و بخشهایی از لورن تسلیم شد که به قلمرو امپراتوری آلزاس-لورن تبدیل شد
این جنگ تأثیری ماندگار بر اروپا گذاشت، با تسریع اتحاد آلمان، جنگ بهطور قابل توجهی توازن قوا در این قاره را تغییر داد. با دولت ملی جدید آلمان که جایگزین فرانسه به عنوان قدرت زمینی مسلط اروپا شد. بیسمارک به مدت دو دهه اقتدار زیادی در امور بینالملل داشت و به دلیل دیپلماسی ماهر و عملگرایانه که اعتبار و نفوذ جهانی آلمان را بالا برد، شهرت پیدا کرد. در فرانسه، پایان نهایی حکومت امپراتوری را به همراه داشت و اولین حکومت جمهوری پایدار را آغاز کرد. نارضایتی از شکست فرانسه، کمون پاریس را برانگیخت، یک قیام انقلابی که دو ماه قبل از سرکوب خونین آن قدرت را در دست گرفت. این رویداد بر سیاستهای جمهوری سوم تأثیر گذاشت.}
جنگ فرانسه و پروس جنگی بین امپراتوری دوم فرانسه به رهبری ناپلئون سوم از یکسو و پادشاهی پروس به صدراعظمی بیسمارک از سوی دیگر بود. بریتانیا نیز که از جاهطلبیهای ناپلئون سوم به ویژه دخالتهای نظامی فرانسه در مکزیک نگران بود، پروس را برای حمله به فرانسه تشویق کرد. نتیجهٔ این جنگ پیروزی قاطعانه پروس و برکناری و تبعید ناپلئون سوم بود. این جنگ همچنین به یکپارچگی آلمان و استقرار جمهوری سوم فرانسه انجامید
به گفته برخی از مورخان، صدراعظم پروس اتو فون بیسمارک عمداً فرانسویها را به اعلان جنگ علیه پروس تحریک کرد تا چهار ایالت مستقل جنوب آلمان -بادن، وورتمبرگ، بایرن و هسن-دارمشتات- را به پیوستن به کنفدراسیون آلمان شمالی وادار کند. مورخان دیگر ادعا میکنند که بیسمارک از این شرایط در زمان وقوع آنها سوء استفاده کرد. همه موافقند که بیسمارک پتانسیل اتحادهای جدید آلمان را با توجه به وضعیت بهطور کلی، تشخیص داد
فرانسه ارتش خود را در ۱۵ ژوئیه ۱۸۷۰ به حرکت درآورد که باعث شد کنفدراسیون آلمان شمالی در اواخر همان روز با بسیج نیروهای خود به این عمل پاسخ دهد. در ۱۶ ژوئیه ۱۸۷۰، پارلمان فرانسه به اعلان جنگ به بریتانیا رأی داد. فرانسه در ۲ اوت به خاک آلمان حمله کرد. ائتلاف آلمانی نیروهای خود را بسیار مؤثرتر از فرانسویها بسیج کرد و در ۴ اوت به شمال شرقی فرانسه حمله کرد. نیروهای آلمانی از نظر تعداد، آموزش و رهبری برتر بودند و از فناوری پیشرفته، به ویژه راهآهن و توپخانه استفاده موثرتری کردند.
مجموعهای از پیروزیهای سریع پروس و آلمان در شرق فرانسه، که در محاصره متز و نبرد سدان به اوج خود رسید، منجر به دستگیری امپراتور فرانسه ناپلئون سوم و شکست قاطع ارتش امپراتوری دوم شد. یک دولت دفاع ملی در ۴ سپتامبر در پاریس تشکیل شد و جنگ را برای پنج ماه دیگر ادامه داد. نیروهای آلمانی با ارتشهای جدید فرانسوی در شمال فرانسه جنگیدند و آنها را نیز شکست دادند، سپس پاریس را برای بیش از چهار ماه محاصره کردند تا اینکه شهر در ۲۸ ژانویه ۱۸۷۱ سقوط کرد و عملاً جنگ پایان یافت}
وین، شهر سلطنتی مقر کنگره ای که پس از ناپلئون اروپا را دوباره به هم دوخته بود، اکنون رو به افول می رفت. قرنها کانون اختلاط نژادها و اقوام و مرکز اتحاد اجباری ملتهای ناآرام بود، و حال به عنوان پایتخت امپراتوری اتریش_هنگری با چنان معضلات بی حساب و بغرنجی در حیات سیاسی روبرو بود که دیگر از عهده حل آنها بر نمی آمد، و به این جهت، به امور دیگر روی آورده بود، مانند فرهنگ و هنر شناسی، نظربازی به تفکیک از عشق ورزی، آداب دانی و نزاکت بیش از همه چیز، و جدیت در هیچ چیز سوای موسیقی. آهنگ زندگی آهسته و بی شتاب بود، خوی ها هوسناک، حال و هوا معطوف به لذت پرستی و اعتقاد ها در گروه قضا و قدر قلمروی بود. خاص چرت و كيف و آسودن از شر و شور دنیا .در ۱۹۰۵، امپراتور اتریش هفتاد و پنج سال داشت و در طول پنجاه و هفت سال سلطنت، از پاشیدگی این امپراتوری سرکش جلوگیری کرده بود. همسر محزون سرگردانش به ضرب کارد یک آنارشیست به قتل رسیده بود. به چشم دیده می شد که عصری روبه پایان است. همه این را میدانستند ولی هیچکس درباره آن سخن نمی گفت.
_باربارا تاکمن : برج فرازان _حال و هوای نرونیسم : آلمان 1890_1914
🎍اریش فریدریش ویلهلم لودندورف (Erich Friedrich Wilhelm Ludendorff) (زاده ۹ آوریل ۱۸۶۵ – درگذشته ۲۰ دسامبر ۱۹۳۷) سردار معروف ارتش امپراطوری آلمان، فاتح لیژ و نبرد تاننبرگ بود. 🇷🇺انتصاب وی به عنوان ژنرال آماد و پشتیبانی (به انگلیسی: Quartermaster general)🪖 در اوت ۱۹۱۶ او را در کنار پاول فن هیندنبورگ به رهبر اقدامات نظامی امپراطوری آلمان در جنگ جهانی اول بدل ساخت. شکست تهاجم بزرگ امپراطوری آلمان موسوم به «آفند بهاره قیصر» در سال پایانی جنگ (که با هدف تحصیل یک پیروزی خاتمه بخش اجرا شده بود) شکست استراتژیک او بود که در اکتبر ۱۹۱۸ به خلع او و سپس امضای معاهده آتشبس ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸ منجر گردید. پس از جنگ🇩🇪، لودندورف🇩🇪، یک رهبر ملیگرای برجسته و مروج افسانهٔ «خنجر از پشت» شد؛ افسانه ای که باعث و بانی شکست کشورش را مارکسیستها، بلشویکها، فراماسونی ها و یهودیان میدانست؛ آن هم به خاطر خیانتشان به ارتش در طول جنگ و افزون بر آن، به خاطر مذاکرات نامطلوبی که منجر به امضای معاهده ننگین ورسای شدند. (عبارت معروف «خنجر از پشت» بعدها دستاویز آدولف هیتلر☀ و ناسیونالیست ها✈برای کوباندن یهودیان و مارکسیستهای آلمان نو شده بود🪖). وی در ۱۹۲۰ در کودتای کَپ (به همراهی ولفگانگ کَپ) و سپس کودتای آبجوفروشی مونیخ در ۱۹۲۳(به همراهی آدولف هیتلر☀) شرکت داشت و در ۱۹۲۵ نیز در انتخابات ریاست جمهوری جمهوری وایمار شرکت کرد که البته نتوانست مافوق سابقش، پاول فون هیندنبورگ، را شکست دهد.🇩🇪از ۱۹۲۴ تا ۱۹۲۸ وی نماینده حزب «حزب آزادی نژاد آلمانی» یا به اختصار D. V. F. P در رایشستاگ بود.🇩🇪لودندورف پس از جنگ مداوماً خط مشی فکری نظامی خالصی را دنبال میکرد، به طوری که با انتشار کتاب «جنگ تمام عیار» (به آلمانی:Der totale Krieg) در ۱۹۳۵، نظریه جنگ تمامعیار را مطرح کرد. در این اثر، او استدلال کرد که تمام نیروهای جسمی و روانی ملت باید بسیج شود زیرا صلح صرفاً وقفهای بین دو جنگ (جنگ جهانی اول و بعداً جنگ جهانی دوم) خواهد بود. لودندورف در طول جنگ جهانی اول مفتخر به دریافت صلیب کبیر و صلیب آهنی پور لی میریت شده بود. ☠😘
ارتش پروس ✍ارتش پروس در طول جنگ سی ساله ۱۶۱۸–۱۶۴۸ ریشه در نیروهای مزدور اصلی براندنبورگ داشت. انتخابگر فردریک ویلیام آن را به یک ارتش پایدار با دوام تبدیل کرد، در حالی که فردریش ویلهلم یکم پادشاه پروس بهطور چشمگیری اندازه آن را افزایش داد و دکترینهای آن را بهبود بخشید. پادشاه فردریک کبیر، یک فرمانده جنگی بزرگ، نیروهای منظم پروس را در طول جنگهای سیلزی قرن هجدهم به پیروزی رساند و اعتبار پادشاهی پروس را بسیار افزایش داد. ارتش پروس که با آغاز جنگهای ناپلئونی منسوخ شده بود و فرانسه در جنگ چهارم ائتلاف در سال ۱۸۰۶ پروس را شکست داد. با این حال تحت رهبری گرهارد فون شارنهورست، اصلاح طلبان پروس شروع به مدرنیزه کردن ارتش پروس کردند که ارتش پروس کمک زیادی به شکست ناپلئون بناپارت در جنگ ائتلاف ششم کرد. با این حال محافظه کاران برخی از اصلاحات را متوقف کردند و ارتش پروس متعاقباً به سنگری برای دولت محافظه کار پروس تبدیل شد در قرن نوزدهم ارتش پروس جنگهای موفقیتآمیزی را علیه دانمارک، اتریش و فرانسه انجام داد و به پروس اجازه داد تا آلمان را به غیر از اتریش متحد کند و در سال ۱۸۷۱ امپراتوری آلمان را تأسیس کرد.🎖 #آلمانپروس
مارشال فوش، فرمانده سپاهیانِ متفقین در جنگ جهانی اول در کتاب خود به نام (دومین نبردنِ مارن) آخرین حمله را چنین وصف کرده است :
روز ۲۱ مارس 1918، در ساعت چهار صبح، صدایی رعد آسا به ناگهان در فرانسه در طولِ جبهه ای که از آراس تا نواین گسترده بود، پیچید. این از توپخانه آلمان بود که در جبهه ای به طولِ 80 کیلومتری وارد عملیات شده بود. آتش توپخانه 5 ساعت تمام مواضع ما را کوبید، خط دفاعی ما را نابود ساخت و مدافعان آن را از میان برداشت و عملیات مرگبار خود را تا عمق 10 کیلومتری در جبهه ادامه داد و سراسر آن را با خمپاره گازهای خفه کننده خود مسموم ساخت. در ساعت 9 صبح، 50 لشکرِ دشمن، مرکب از نیم میلیون تَن سرباز در پناه مه غلیظ حمله خود را بر سنگرهای سربازانِ آشفته حال ما آغاز کردند. سربازانِ آلمانی را شور و شوقی پُر هیجان و اعتماد و ایمانی مطلق به حرکت در آورده بود. سپاهیان انگلیسی، اینک ناچار بودند با وحشت انگیز ترین هجوم های دوره جنگ مقابله کنند.
_ ژاک بنوامشن: جهان در میان دو جنگ_ جلد یک: انقلاب آلمان_فصل اول: از حمله لوندوردوف تا پیروزی فوش _ ترجمه از دکتر محمد سمساری
امپراتوریِ آلمان با سیاست جهانی مورد نظر خود لزوما با انگلیس به عنوان قدرت مسلط بر جهان درگیری پیدا میکرد. آلمانی ها چه در آن دوران و چه بعد از آن هرگز برنامه ای برای نابود کردن امپراتوری بریتانیا نداشتند. با این حال آنها در نظر داشتند که یک موازانه جهانی را جانشین موازانه اروپاییِ تحت کنترل انگلستان نمایند، موازنه ای که آلمان در آن به همراه سایر قدرتهایِ استعماری قدیمی تر، به یک قدرت جهانی بدل میگشت، در عین حالی که موقعیت انگلیس نیز در این موازنه جهانی جدید میبایست به موقعیت یک قدرت جهانی در بین سیار قدرتهای جهانی کاهش مییافت. برنهارد فون بولو صدراعظم بعدی امپراتوری آلمان، این مسئله را به صورت خلاصه این گونه بیان میکند:
«ما نمیخواهیم روی دست کسی بلند شویم، اما میخواهیم جایگاه مختص به خود را در عرصه سیاست جهانی به دست آوریم»
_زباستیان هافنر: از بیسمارک به هیتلر _ دوران پادشاهی
_تصویر: دیدار دوک ولینگتون و ژنرال گبهارد بلوشر پس از حماسۀ واترلو
"رایش دوم در شرایط آن چنان شکوه خیرهکنندهای بنیانگذارده شده بود که تمام ملت شیفته و به آن سرافراز بودند. پس از تعدادی پیروزیهای بینظیر، آن امپراتوری همچون پاداش قهرمانی جاویدان به دست فرزندان و نوههای قهرمانان سپرده شد. اینکه آیا کاملا از آن آگاه بودند یا نه اهمیتی ندارد، به هر حال آلمانیها احساس کردند که این امپراتوری به وسیله چند مذاکره مناسب سیاسی از کانالهای پارلمانی به وجود نیامده، بلکه از بنیادهای سیاسی تاسیس یافته در جای دیگر توسط شرایط اصیلتری که استقرار آن را همراهی کرده بودند. وقتی بنیادهای آن گذارده شد، موسیقی همراهکنندهاش، پچپچ بحثهای پارلمانی نبود، بلکه رعد و غرش نبرد در امتداد جبهه جنگی بود که پاریس را محاصره کرده بود."
تیِر، لوئی آدولْف (۱۷۹۷ـ۱۸۷۷) اولین رئیس جمهور موقعته فرانسه سیاستمدار و تاریخنگار فرانسوی. نخستین رئیس جمهوری سوم فرانسه (۱۸۷۱ـ۱۸۷۳). در دورۀ لوئی فیلیپ دارای مناصب وزارتی بود، رهبری مخالفان ناپلئون سوم در مجلس را از ۱۸۶۳ برعهده داشت، و رئیس حکومت موقت فرانسه در ۱۸۷۱ بود و در این سمت پیمان صلح با پروس را ترتیب داد و حکومت مستعجل کمون پاریس را سرکوب کرد. سیاستهای اقتصادی وی وضع مردم را پس از جنگ فرانسه و پروس بهبود بخشید. ازجمله آثارش تاریخ انقلاب فرانسه (۱۸۲۳ـ۱۸۲۷) است.
«برنامه من برای آموزش جوانان دشوار است. ضعف را باید کشت. در قلعههای من از راسته توتونیها، جوانانی رشد خواهند کرد که جهان در برابر آنها خواهد لرزید.
نباید هیچ چیز ضعیف و لطیفی در او وجود داشته باشد. حیوان شکاری آزاد و شگفتانگیز باید دوباره از چشمانش بپرد... اینگونه است که من هزاران سال اهلی شدن انسان را ریشه کن خواهم کرد... اینگونه است که نظم جدیدی ایجاد میکنم.»