Смотреть в Telegram
#نمایش‌نامه🎭 بعد از این همه سال، من هنوز نمی‌تونم درباره‌ی مادرم قضاوت کنم. با رفتار عجیب و غریبی که داشت، خیلی شبیه این مملکت بود. چیزی نبود که اون بهش اعتقاد داشته باشه و در عین حال موافق ضد اون هم نباشه. اگه تو مترو کنار یه مرد سیاه‌پوست می‌نشست، طوری رفتار می‌کرد و خصوصی‌ترین مسائل زندگیش‌رو با اون در میون می‌ذاشت. ولی روز بعد... [نگران] هیچ شنیدی! می‌گن سیاه‌ها دارن همه‌جارو می‌گیرن. [مکث] یا این‌که به خاطر زن بودنش سرنوشتش‌رو محکوم می‌کرد و می‌گفت: "من بیست سال زود به دنیا اومده‌م. مردها با یه زن مثل یه گاو رفتار می‌کنن. یه بچه توی شکمش می‌کارن و بقیه‌ی عمرش‌رو توی خونه زندونیش می‌کنن." ولی بعد به من هشدار می‌داد که "مواظب زن‌ها باش، اونا وقتی احمق نباشن، خیلی حقه‌بازن." بعضی‌وقت‌ها که من به خونه می‌اومدم و با آرمان‌های مترقی مغزش‌رو می‌خوردم، هم‌چنین به شور و هیجان می‌اومد که حاضر بود هر مانعی‌رو از سر راه برداره. ولی تا عصر؛ دوباره دل‌باخته‌ی پرنس ولز می‌شد. اون خیلی شبیه این کشور بود. فکر پول رنجش می‌داد، ولی چیزی که واقعاً آرزوش‌رو داشت، یه جای بلند بود که بتونه از اون‌جا، همه‌جارو تماشا کنه و در هوای آزاد خودش، نفس بکشه. علیرغم همه‌ی شکست‌های زندگیش، تا لحظه‌ی آخر ایمان داشت که وضع دنیا بهتر می‌شه. اما، این‌رو هم خوب می‌دونم که هر وقت به اون فکر می‌کنم، همیشه احساس می‌کنم سرشار از زندگی‌ام! ساعت آمریکایی #آرتور_میلر #ترجمه #غلام‌رضا_آدرهوشنگ @khodnevischannel
Telegram Center
Telegram Center
Канал