◦•●◉✿ دانستنے هاے خانمانہ ✿◉●•◦

#یڪ
Канал
Логотип телеграм канала ◦•●◉✿ دانستنے هاے خانمانہ ✿◉●•◦
@khanoOomanehaПродвигать
8,03 тыс.
подписчиков
13,7 тыс.
фото
3,17 тыс.
видео
3,17 тыс.
ссылок
. 👇💕 تعـــرفه تبليغـات کانال خانمانه 💕👇 https://t.me/joinchat/AAAAAEFFwfPebSyFUKevBg .
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•

#چادر کہ بہ سر کردے❗️
باید خیلی چیز ها را ز سر برون کنی...

یادت نرود تو بہترین و #ارزشمند ترین خلقت خدایے❗️
#ریحانہ ے زیباے #خدا...

سخنت
رفتارت
ظاهرت

بیانگر بانو بودنت هست❗️
بانو بودن کم #مسئولیتی نیست...

#مسئولیت ‌پذیر ڪہ باشے...
ڪار حساس تر مےشود❗️
اینجا دیگر تنہا بحث چادر نیست...

#علاقہ و احساست
دخترانگے هایت
#زیبایے هایت

فقط و فقط میشود سهمِ #یڪ نفر...
ڪسے ڪہ حتے بہ #باد هم #حسادت میکند اگر ببیند #زلف هاے پاکت را پریشان کرده❗️

#تعهد داشته باش بہ این حسِ عاشقانہ...
متعہد بودن ڪار سختے نیست❗️
مطمئن باش طعم شیرین #خوشبختے را میچشے...

🌱#اللہم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌱

         
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•

#چادر کہ بہ سر کردے❗️
باید خیلی چیز ها را ز سر برون کنی...

یادت نرود تو بہترین و #ارزشمند ترین خلقت خدایے❗️
#ریحانہ ے زیباے #خدا...

سخنت
رفتارت
ظاهرت

بیانگر بانو بودنت هست❗️
بانو بودن کم #مسئولیتی نیست...

#مسئولیت ‌پذیر ڪہ باشے...
ڪار حساس تر مےشود❗️
اینجا دیگر تنہا بحث چادر نیست...

#علاقہ و احساست
دخترانگے هایت
#زیبایے هایت

فقط و فقط میشود سهمِ #یڪ نفر...
ڪسے ڪہ حتے بہ #باد هم #حسادت میکند اگر ببیند #زلف هاے پاکت را پریشان کرده❗️

#تعهد داشته باش بہ این حسِ عاشقانہ...
متعہد بودن ڪار سختے نیست❗️
مطمئن باش طعم شیرین #خوشبختے را میچشے...

🌱#اللہم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌱


#یڪ_داستان_یڪ_پند

💠در سـال قحطی، در مســجدی
واعظی روی منبر بود و می‌گفت: کسی که بخواهد صدقه بدهد هفتاد شیطان به دستش می‌چسبند و نمی‌گذارند، صدقه بدهد.

🌸مؤمنی پای منبـر این سـخنان
را شنید با تعجّب‌ به رفقایش گفت: صدقه دادن که این چیزها را ندارد، اینک من مقداری گندم در خانه دارم، می‌روم و برای فقرا به مسجد خواهم آورد و از جایش حرکت کرد.

💠وقتی که به خــانه رسیـد
و زنش از قصدش آگاه شد. شروع به سرزنش او کرد که در این سالِ قحطی، رعایتِ زن و فرزند و خودت را نمی‌کنی؟ شاید قحطی طولانی شد، آن وقت ما از گرسنگی بمیریم و…

🌸خلاصه به قدری او را وسوسه کرد
که آن مرد مؤمن دست خالی به مسجد نزد رفقا برگشت. از او پرسیدند چه شد؟ هفتاد شیطانی که به دستت چسبیدند، را دیدی؟ پاسخ داد: من شیطان‌ها را ندیدم لکن مــادر شیطان را دیدم که نگذاشت.

❤️درروایتی ازحضرت علے(علیه‌السلام):
آمده است زمان انفاق هفتاد هزار شیطان انسان را وسوسه و التماس می‌کنند که چیزی نبخشد. انسان می‌خواهد در برابر شیاطین مقاومت کند اما شیطان به زبان زن یا رفیق و… مصلحت‌ بینـی می‌کند و نمی‌گـذارد.

💐زن همانند گل است💐

@khanoOomaneha
┄┅┅❀👰❀┅┅┄
🌸

💠 #یڪ_داستان_یڪ_پند

💖شبــــــی شیــــــخ خــــــرقان گـــــفت:
«امشب در بیابان عده‌ای راهزن٬ چندین نفر را زخمی می‌ڪنند.» و این موضوع اتفاق افتاد.

💖دو شــــــب بعــــــد پســــــــر شیــــــخ
را در نزدیڪ خانه‌اش سر بریدند و سرش را دمِ در گذاشتند.

💖زن شیــــــخ از شیــــــخ عصـــبانی شد
و گفت: «آن بیابانِ دور را می‌بینی ولی جلوی منزل را ندیدی؟!! تا از مرگ فرزندمان مطلع شویم و نجاتش دهیم.»

💖شیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــخ گـــــــفت:
«دوست برای مصیبت دیگران پرده از چشم من برداشته است و برای مصیبت خودم چشمانم را بست.

💖تا برای من رنج و مصیــبت فــــــرزندم
چندین برابر نشود، اگر میدانستم سرش را می‌بُرند شبِ قبلِ آن من جان داده بودم. از دوست هر چه رسد نیڪوست.»


💠 #یڪ_داستان_یڪ_پند

💠پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می ڪرد.

💠از قضا یڪ روز ڪه به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و درهمان حالی ڪه به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تڪرار می ڪرد: ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.
💠 پیر مرد در حالی ڪه این دعا را با خود زمزمه می ڪرد و می رفت، یڪباره یڪ گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا ڪرد و گفت:

🌷من تو را ڪی گفتم ای یار عزیز

🌷ڪاین گره بگشای و گندم را بریز

🌷آن گره را چون نیارستی گشود

🌷این گره بگشوندنت دیگر چه بود

💠پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع ڪند ولی در ڪمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است. پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود.

─═इई 🍃💐🍃ईइ═─
💠 #یڪ_داستان_یڪ_پند

پسر جوانے ڪه بی‌نماز بود از دنیا رفت، و یڪے از صمیمے‌ترین دوستان‌اش او را در خواب دید، به او گفت: مرا در صف مؤمنین قرار دادند؛ و با این‌ڪه من در دنیا به حلال و حرام و رعایت اخلاق تا حد ممڪن پایبند بودم ولے برای نماز تنبلے میڪردم و مادرم همیشه بخاطر بے‌نمازی من ناراحت بود و از آخرت من می‌ترسید.

روزی مادرم بخاطر بے‌نمازی من اشڪ ریخت. طاقت اشڪ چشم او را نیاوردم و قول دادم من‌بعد نمازم را بخوانم.

و از آن روز هر وقت مادرم را می‌دیدم فقط برای شادی او و رضایت‌اش نماز می‌خواندم و نمازم ظاهری بود.

بعد از مرگم مرا در صف نمازگزارن وارد ڪردند، سوال ڪردم من ڪه نمازخوان نبودم؟

گفتند: تو هرچند نمازخوان نبودی، ولے برای ڪسب رضایت و شادی مادرت به نماز می‌ایستادی، خشنودی مادر پیرت خشنودی ما بود و ما نام تو را امروز در صف نماز گزاران واقعے ثبت ڪردیم.
@khanoOomaneha @khanevade_shaad
💠 #یڪ_داستان_یڪ_پند

💢 ابراهیم خواص، ڪنیز زیبایے دید، به صاحب اش دو درهم پیشنهاد داد تا آن را بخرد. صاحب کنیز خندید و گفت: دو درهم ڪنیز نمےدهند.

💢 ابراهیم خواص دلش گرفت و برگشت. در راه پیرزنے دید ڪه نان خشڪ را خیس ڪرده و از گرسنگے می خورد. دو درهم به او داد و از پیرزن خواست او را دعا کند.

💢 ابراهیم خود نیز دست به دعا برداشت و گفت: خدایا بندگانت به دو درهم ڪنیزی به من ندادند دو درهم به تو بخشیدم که تو برای تجارت از همه بندگان لایق تری.

💢چند قدمے رفت، ندایے شنید ڪه گفت: ابراهیم به دو درهم ڪنیزی به تو ندادند چشمان خود ببند و دوباره بگشا تا ببینے خداوند چه حوریانے ،برای تو بخاطر این دو درهم اختصاص داد. ابراهیم چون حوریان بهشتے دید، از هوش رفت و تا آخر عمر سراغ هیچ زنے نرفت و هوس هیچ ڪنیزی نکرد

@khanoOomaneha @khanevade_shaad