◦•●◉✿ دانستنے هاے خانمانہ ✿◉●•◦

#قسمت_شصت_وسه
Канал
Логотип телеграм канала ◦•●◉✿ دانستنے هاے خانمانہ ✿◉●•◦
@khanoOomanehaПродвигать
8,03 тыс.
подписчиков
13,7 тыс.
фото
3,17 тыс.
видео
3,17 тыс.
ссылок
. 👇💕 تعـــرفه تبليغـات کانال خانمانه 💕👇 https://t.me/joinchat/AAAAAEFFwfPebSyFUKevBg .
#انتظار_عشق
#قسمت_شصت_وسه

چند روزی بود ذهنم درگیر خوابی بود که دیدم.
درباره خوابم با کسی صحبت نکردم.
کاغذ و مداد طراحیمو برداشتم.
اصلا نمی‌دونستم از کجا باید شروع کنم به کشیدن.
یه دفعه یاد عکسی تو بین الحرمین طراحی کرده بودم افتادم.
چشمامو بستم تا اون لحظه رو به یادم بیارم.
یه یا زینب گفتم و شروع کردم به طراحی کردن.
تو بین الحرمین وقتی می‌خواستم عکسشو طراحی کنم، غم عجیبی داشتم و دلم نمی‌خواست چهره‌شو بکشم.
ولی امروز آرومم، دلم می‌خواد هر چه زودتر عکسشو بکشم.
تا غروب کشید تا عکسشو تمام کنم.
صبح رفتم عکسشو قاب کردم و آوردم خونه.
رسیدم دم در خونه، باورم نمی شد، چی می‌دیدم؟!
بابا بود.
اینجا چیکار می‌کنه؟
از ماشین پیاده شدم،
رفتم سمتش.

- سلام بابا😢

بابا: سلام هانیه جان! ( یه بغضی توی صداش بود.)
- چرا نرفتین خونه؟

بابا: اتفاقا مادر شوهرت خیلی اصرار کرد، گفتم همین‌جا منتظرت می‌مونم.
( چشمش به قاب عکس داخل دستم افتاد، قاب عکسو ازم گرفت
یه نگاهی به عکس مرتضی انداخت.
بغضش شکست؛ تا حالا ندیده بودم بابام گریه کنه.

بابا: هانیه جان، منو ببخش.

( رفتم بغلش کردم.)
- این چه حرفیه بابا جون، خیلی دلم براتون تنگ شده بود.

بابا رو به خونه‌مون راهنمایی کردم.
بابا یه نگاهی به داخل خونه انداخت ولی چیزی نگفت.

بابا: هانیه جان شرمنده‌م، باید زودتر می‌اومدم، ولی این غرور لعنتیم اجازه نمی‌داد.
- الهی قربونتون برم.

بابا: شنیدم که مرتضی شهید شده، همچین مردی اگه شهید نمی‌شد جای سؤال داشت.

- بابا جون بدون مرتضی چیکار کنم😭 دیدین خوشی زندگیم دوام نداشت😭
( بابا اومد سمتم و بغلم کرد و همراه من شروع کرد به گریه کردن.)
بابا: هانیه، بابا بیا بریم خونه.

- بابا جون تمام خاطرات خوش زندگیم تو همین دوتا اتاقه، چه جوری دل بکنم از این‌جا، من از این خونه برم می‌میرم بابا😭

بابا: باشه دخترم، اصرار نمی‌کنم، هر موقع دلت خواست بیا.

- ممنونم بابا که اومدین.

بابا: من باید زودتر از اینا می‌اومدم، امیدوارم مرتضی منو حلال کنه،
من دیگه برم.

- به مامان سلام برسونین.

بابا: چشم.

با اومدن بابا، حالم خیلی بهتر شده بود، چقدر دلتنگ دیدارش بودم، چقدر این مدت دلتنگیام بیشتر شدن😭

ادامه دارد...