👪 خــانواده ے 💏 شـاد 💑

#از
Канал
Логотип телеграм канала 👪 خــانواده ے 💏 شـاد 💑
@khanevade_shaadПродвигать
1,71 тыс.
подписчиков
12,2 тыс.
фото
2,73 тыс.
видео
3,27 тыс.
ссылок
❄️#ناخودآگاه❄️

قسمت ۱۴

⚪️آقای دکتر حسابی اواخر عمرشون مریضیشون زیاد شده بود جوری که غذا را براشون میکس می کردند و به سختی از گلوشون پایین می رفت🤒
ولی وقتی ازشون می پرسند حالتون چطوره⁉️
میگه الحمدالله از دیروز بهتر هستم😍
جمله را ببینید، تکرارش را ببینید #از_دیروز_بهتر_هستم❤️


یا مادری که با تکرار های مثبتش مسیر زندگیه فرزندش را دگرگون می کند💪
⚪️وقتی ادیسون
به مدرسه میرفت , معلم کلاسشون نامه ای را به ادیسون داد و گفت
بده به مادرت ...!!!!!
مادر ادیسون نامه را خواند و دید در نامه نوشته شده :
خانم با کمال تاسف باید بگم کودکتان کودن است و
هیچ استعدادی جهت ادامه تحصیل و درس خواندن ندارد !!!!!
مدرسه ما نیز جای ابلهان و کودن ها نیست !!!!
ولی ...
مادر ادیسون نامه را جور دیگری برای ادیسون خواند
او نامه را اینگونه خواند :
فرزند شما نابغه است🧐
مدرسه ما توان آموزش به فرزند شما را به جهت هوش بسیار, ندارد !!!
شما باید شخصا خودتان به او آموزش دهید !!!!!😊
و اینگونه شد که مادر ادیسون شروع به درس دادن به او در منزل کرد !!💪
ادیسون در 13سالگی
اولین اختراع خود را به ثبت رساند ...
مدتی پس از فوت مادر ادیسون , او در جشن تولدش
صندوقچه مادرش را باز میکند و نامه را جلوی همه باز میکند
تا به همه ثابت کند از کودکی نابغه بوده و معلمشان اولین کسی بوده
که این مسئله را فهمیده !!!
ولی با دیدن اصل نامه شروع میکند به گریه کردن و تازه میفهمد که نوشته های معلمش چیز دیگری بوده !!!
ادیسون در آنجا میفهمد که چطور مادرش از یک کودک کودن یک ادیسون نابغه ساخت !!!این افتخار مادر ادیسون است
هزاران درود بر چنین مادری ...👏

ما با تکرار هایمان چه میکنیم؟؟؟؟

❤️لحظه‌های زندگیتون مثبت❤️

ادامه دارد....


‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌زن همانند گل🥀 است
@khanoOomaneha
┄┅┅❀👰❀┅┅┄
#از_واجبي_چه_مي_دانيد⁉️


👈 استفاده از واجبي يا واجبين براي موهاي زايد از 👇

✔️سرطان خون و پوست،
✔️رماتيسم،
✔️ بوي بد دستگاه تناسلي خانم ها

جلوگيري كرده و موجب 👇

✔️بهبود قواي جنسي مرد و زن مي شود.

─┅═🦋═┅─
     @mehr_baanu
┄┅┅❀👰❀┅┅┄
Forwarded from هایپرساز
0‌ ‌ 🔵#شکم و پهلوت آویزونه ؟
#از چاقی خسته شدی ؟
#دیابت میگرن کبد چرب تیرویید داری ؟ بروی وزن خود کلیک کنید تا واردگروه مخصوص وزن خود بشوید
(مشاوره رایگان)


وزن 50 تا 60 👈 مشاهده

وزن 60 تا 70 👈 مشاهده

وزن 70 تا 80 👈 مشاهده

وزن 80 تا 90 👈 مشاهده

وزن 90 تا 100 👈 مشاهده

وزن 100 به بالا 👈 مشاهده
🚗مسیریاب رایگان #نشان
✌🏻نمایش پلیس، دوربین و سرعت‌گیر✌🏻
🔸بهترین اپلیکیشن ایران در سال 97 با بیش از دو و نیم میلیون نصب فعال
🔹مسیریابی اتوبوس و مترو
🔸هرجای ایران که می‌خوای بری #از_نشان_بپرس😉
🔹دانلود نسخه‌ جدید 👇🏻👇🏻👇🏻
#از_جاذبه_شما_کم_میکند

خانم‌ها رفتارهای زیر جاذبه شما را کم میکند.نصیحت تکراری،تذکر مداوم،سرزنش،منت گذاشتن،مقایسه کردن،جروبحث کردن،برچسب منفی زدن،نفوس بد زدن..
@khanoOomaneha
┄┅┅❀👰❀┅┅┄
#از_کارافتاده_نباشید ‼️‼️

👈💗یک #زن از کار افتاده ظرفاش مرتب نیست، آشپزخونه‌اش کثیف و روغنیه، لباساش مرتب نیست، کمتر به خودش میرسه، انتخاب لباس براش مهم نیست، دیگران براش تصمیم میگیرن، انگیزه کار نداره، به بهداشتش کمتر میرسه، برنامه‌ای برای تغییر جو خونه نداره و ...

👈💙یه مرد از کار افتاده برنامه مالی درستی نداره، انگیزه کارش کمه، به آراستگیش نمیرسه، لباساش اتو نداره، بجای فعالیت استراحت میکنه و...
آدم از کار افتاده نباشید وقتی هم انرژی هم قدرت و هم انگیزه کافی برای زندگی هست.

👈هر قدمی که در بی‌انگیزگی بردارید یک گام به از کارافتادگی و افسرگی نزدیک میشید.

▪️این قدم میتونه
✔️ نَشُستن ماشین باشه،
✔️میتونه مرخصی از کار بدون دلیل باشه،
✔️ میتونه نپختن یه وعده غذا بدون دلیل باشه،
✔️ میتونه مرتب نکردن محل زندگی یا کار باشه،
✔️ میتونه مسواک نزدن باشه، نخوردن یک چای عصرانه با خانواده و ....

🌸زندگی با سختیهاش دلچسبه. حتی لذت بردن هم زحمت و زمان نیاز داره 🌸

‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌🧚‍♀زن همانند فرشته است🧚‍♀
     @mehr_baanu
┄┅┅❀👰❀┅┅┄
#از_جاذبه_شما_کم_میکند

خانم‌ها رفتارهای زیر جاذبه شما را کم میکند.نصیحت تکراری،تذکر مداوم،سرزنش،منت گذاشتن،مقایسه کردن،جروبحث کردن،برچسب منفی زدن،نفوس بد زدن..

.
@mehr_baanu
┄┅┅❀👰❀┅┅┄
#از_واجبي_چه_مي_دانيد⁉️


👈 استفاده از واجبي يا واجبين براي موهاي زايد از 👇

✔️سرطان خون و پوست،
✔️رماتيسم،
✔️ بوي بد دستگاه تناسلي خانم ها

جلوگيري كرده و موجب 👇

✔️بهبود قواي جنسي مرد و زن مي شود.

─┅═🦋═┅─
     @mehr_baanu
┄┅┅❀👰❀┅┅┄
#از_واجبي_چه_مي_دانيد⁉️


👈 استفاده از واجبي يا واجبين براي موهاي زايد از 👇

✔️سرطان خون و پوست،
✔️رماتيسم،
✔️ بوي بد دستگاه تناسلي خانم ها

جلوگيري كرده و موجب 👇

✔️بهبود قواي جنسي مرد و زن مي شود.

─┅═🦋═┅─
     @mehr_baanu
┄┅┅❀👰❀┅┅┄
‍ ♡••••❅🧚‍♀🧚‍♀❅••••♡

#رفتار_بانو

💯فرهنگ سازی کنیم💯

هر وقت حرف از ازدواج ميشه تقريبا يه چيز تو صحبتاى مردم مشترکه اونم زياد شدن تجملات و سنگينى خرج عروسى و نگرانى از اين بابته

اما بخش جالب و شايد عجيب قضيه اينه که اين نگرانى تاثير زيادى تو تغيير سبک زندگيمون نداره و همچنان درگيرش هستيم!!🤔

🤑بعضيا پس انداز تمام عمرشون رو براى عروسى فرزندشون خرج ميکنن و حتى قرض از ديگران و بدهکارى و ....😶

👈ميشه جلوى بعضى از اين فرهنگاى غلط رو گرفت مثلا يکيش اين که 👇👇

#از_شرکت_در_مراسم_ديد_و_بازديد_جهيزيه_خوددارى_کنيم 🚫

و اصلا اين نوع دعوت ها رو توهين به شخصيتمون تلقى کنيم!

.
@mehr_baanu
┄┅┅❀👰❀┅┅┄
💮🔅💮🔅💮🔅💮🔅💮🔅

#درمان_تنبلی

#از_کم_شروع_کنيد.

🔱ما معمولا پس از مدتي تنبلي و به تاخير انداختن کارها، مي خواهيم با يک برنامه ريزي #سخت و #سنگين، تمام عقب ماندگي ها را جبران کنيم.

🔱 روشن است که پس از مدتي، قادر به ادامه نيستيم و آن را رها مي کنيم.

📛در حقيقت يک برنامه سنگين و رها کردن آن بيش از پيش اراده  ما را تخريب مي کند.

#کليد_طلايي_پشتکار آن است که از #کم شروع کنيم.

👌مثلا به جاي اين که يک دفعه غيرتي شويم و بگوييم از فردا روزي يک ساعت ورزش مي کنيم، بگوييم فعلا روزي پنج دقيقه کافي است. آن قدر کار را #سبک بگيريد که مطمئن به انجام آن باشيد .

#استاد_حورایی

@khanevade_shaad
#از_بین_بردن_منافذ_باز_پوست :

این ماسکو درست کنید در هفته 2 بار به مدت 15 دقیقه
سیب زمینی و ریز رنده کن + کمی گلاب + عسل
بزنید به جاهایی که منافذ بازه به مدت 1 ماه
@khanooomaneha
#از_بین_بردن_منافذ_باز_پوست :

این ماسکو درست کنید در هفته 2 بار به مدت 15 دقیقه
سیب زمینی و ریز رنده کن + کمی گلاب + عسل
بزنید به جاهایی که منافذ بازه به مدت 1 ماه
@khanooomaneha
🌼

#از_پدرم_متنفرم

#قسمت_سی_و_شش (آخر)

ولی به این نتیجه رسیدم خارج از این زندگی هم هیچ خبری واسه ی من نیست
مشکلی نیست البته یه سری مشکل بود که قبلا حل کردیم شایان الان 5سالشه
چند وقت پیش متوجه شدم شهرام حشیش میکشه
تونستم با کمک مادرم ترکش بدیم البته خودش هم خیلی تلاش کرد تنها خوشحالیه من تو زندگی اینه که شهرام مث من نیست
یه ادم منطقیه دست به کارای احمقانه نمیزنه مث من وقتی دعوا میشه همه چیزو به هم نمیریزه مث من سریع نمیخواد خودشو بکشه مث من همه ی حرمتا رو زیر پاش نمیذاره
مث من احمقانه ترین کارا رو نمیکنه چند وقت پیش رفتم دکتر گفت افسردگی شدید داری
وقتی داروها مصرف کردم به این نتیجه رسیدم که این راه حل نیست دیدیم قرص های ضد افسردگی فقط منو اروم میکنه دردی ازم دوا نمیکنه
فقط منو به خواب میبره
شهرام گفت نمیخوام از دستت بدم تموم قرصامو ریخت تو پلاستیک زباله و یه ماه کار و زندگیشو ول کرد و منو برد مسافرت تمام شهرها تابم داد همه ی بد اخمیامو دید باهام گفت و خندید
شوخی کرد همه چی برام خرید تا بالاخره خندیدن و دوباره یادم داد
بهم یاد داد زندگی ادامه داره هیچ چیزی انقدر ارزش نداره که باعث بشه ادم نتونه نهایت استفاده رو از زندگیش ببره چیزی که تو زندگی بیشتر از هر چیزی عذابم میده وضعیت نامعلومه پژمانه الان پسرم یه نوجونه یه نوجونه پرخاشگر وقتی افروز از پژمان برام میگه
از چیزایی که درموردش شنیده کلا میریزم به هم میگفت پژمان چند وقت پیش دوماه از خونه فرار کرده و عموهاش اومدند دمه خونمون ببینند اونجاست یا نه میگه دیگه درس نمیخونه
عرق میخوره
چند بار رفته دمه خونه ی افروز ادرس منو بگیره گفته فقط میخوام مامانمو پیدا کنم و زندگیشو به هم بریزم
میگه میخوام مادرم بد بخت بشه افروز میگفت بچه تم عین خودت عقده ایی و روانیه ولی من پژمان و میفهمم
بهش حق میدم پژمان من هیچکسی و نداره
حتی دلم نمیخواد به حرفایی که افروز پشت سرش میزنه گوش بدم
وقتی میگه عقب موتور یه مرد داشته میرفته یا میگه دیدمش که سیگار میکشیده دلم میخواد بزنم تو دهنش دلم میخواد بهش بگم بچه ی تو که انقدر امکانات داره و پدر مادر بالای سرش ند اینقدر گند دماغ و به درد نخور شده
چطور از یه بچه ایی که هیچکس و تو زندگیش نداره توقع داری ادم باشه دلم میخواد پسرمو ببینم اما ازش میترسم از شهرام میترسم
از خانواده م میترسم نمیدونم اگه ببینمش چی باید بهش بگم بعد از این همه سال نمیدونم که اصلا منو میشناسه یا نه
شاید انقدر از من عقده داشته باشه که لحظه ی اولی که ببینتم چاقوشو در بیاره و بکنه تو سینم حتی از اون مادرای به درد بخور هم نیستم که درد پسرمو ببینمو براش درمون بشم
من به هیچ درد پژمان نمیخورم حتی نمیدونم باید بهش فکر کنم یا بزنم دره بی خیالی
مهم نیست
اونم خدا رو داره
امیدوارم یه معجزه تو زندگیش بشه و دنیاشو عوض کنه.

پایان

@khanoOomaneha @khanevade_shaad
دوستان وهمراهان عزیز متاسفانه قسمتها #از_پدرم_متنفرم هر شب به دستمان نمیرسد که ارسال کنیم به محض اماده شدن ارسال میشود

👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
Forwarded from خانواده شاد
#از_پدرم_متنفرم

#قسمت_سی_و_پنج

نمیخواستم ازشون کم بیارم بار اول بود منو میدیدند دهنشون از تعجب باز مونده بود که چه طوری من رفتم زن شهرام شدم همه میگفتند اقا شهرام ماشاله 1000ماشاله خانومت خیلی تیپه از کجا پیداش کردی؟ چه جوری مخشو زدی اومده زنت شده شهرام هم باد مینداخت تو غبغش که از بس جذابم فراز جان جذبم شده میخواستم بگم اره جون عمت از درد اینکه نمونم تو خونه اومدم زنت شدم
خیلی سریع با چند تا زن و دختر همسن و سال خودم دوست شدم به قول افروز که میگفت تو هیچیتم به درد نخوره روابط عمومی خوبی داری و زود با همه جور میشی به اصرار دوستام رفتیم حسابی مشروب خوردیم چند نفر هم اوئنطرف داشتند تریاک میکشیدند دیدم شهرام حال مساعدی نداره بهش گفتم بیا اینور تو هم مشروب بخور میخواستم حال و هوای تریاک از سرش بره
حسابی خوردیم اخر شب گیج و منگ رفتیم خونه حتی نرفتیم شایان و از خونه ی مامان شهرام بیاریم وقتی شهرام دید از دوستاش خوشم اومده یه ترتیبی داد که رفت و امدمونو باهاشون بیشتر کنیم خوشحال بودم وقتی شهرام سر کار بود میومدند با هم میرفتیم بیرون خرید مهمونی دوره ایی دیگه حوصله م کمتر سر میرفت
از تو لاک خودم در اومده بودم افروز میگفت سرت به زندگیت باشه دوباره نرو با اینا دوست شو که یه دفعه یه دردسر درست کنی ابرو ریزی راه بندازی بهش گفتم فضولی نکن شوهرم خودش اینجوری خواسته حس میکردم حسادت میکنه و نمیخواد خوشیه منو ببینه سعی میکردم کمتر براش تعریف کنم
دوستای شهرام خیلی خوب بودند فقط خیلی با ما فرق داشتند وضع و اوضاع زندگیشون در سطح ما نبود خجالت میکشیدم بیاند و خونه و زندگیمونو ببینند وسایل زندگی ما خیلی کم بود فقط وسایل ضروری بود که مادرم برام خریده بود به شهرام گفتم باید دو دست مبل بگیری قالی ها رو عوض کنی
تلویزیون و خلاصه انقدر گیر دادم چند بار دعوا راه انداختم تا بالاخره وضع و اوضاع زندگیم همون شد که میخواستم شهرام فقط میخواست یه کاری کنه که من زندگی کنم سعی میکرد هر کاری بکنه تا من خوشحال باشم وقتی افروز وضع زندگیمو دیدم خیلی حسادت کرد گفت بهتر بود پس انداز میکردید گفتم ما که هم ماشین داریم هم خونه واسه چی باید پس انداز کنیم گفت طلا نداری افروز زندگیش خوب بود
نه به خوبیه من گفت من که هرچی پول دارم طلا میخرم به این فکر افتادم که برم تو کار خرید طلا گیر دادنام به شهرام شروع شد گفتم زن اگه طلا نداشته باشه ارامش نداره
شروع کرد نقد و چکی برام طلا بگیره طلا دار هم شدم شاید به جایی رسیدم که هیچ وقت فکرشم نمیکردم وضع و اوضاع زندگیم روبراه شد یه روزی همون موقعی که داری تو بدبختی دست و پا میزنی از خدا میخوای که یه راهی جلوی پات بذاری تا تو مث ادم زندگی کنی
اما خدا اروم اروم شرایط خوب و برات محیا میکنه یه جوری که خودتم متوجه نمیشی فقط وقتی به یه جایی میرسی و به عقب نگاه میکنی میبینی چه اتفاقایی تو زندگیت افتاده زندگی من خوبه بهانه نمیارم که توش کمبود عشق و احساس میکنم
چون زندگی با عشق رو هم قبلا تجربه کردم دیدم هیچ خبری توش نیست شاید زیاد با شهرام خوشحال نیستم شاید زندگیم رویایی نیست شاید گاهی خسته میشم و میزنم در دیوونه بازی.

@khanoOomaneha @khanevade_shaad
🌼
#از_پدرم_متنفرم

#قسمت_سی_و_چهار

مسعود هم کفتر باز بود گفت منو با اون مقایسه نکن من با کفترا عشق میکنم بهش گفتم هر چی کثیفیه از اون بالا میاری پایین گفتم شایان مریض میشه
گفت من خودم مواظبم و سعی میکنم کثیف کاری نکنم بالاخره سر همین کفتر بازیاش دعوامون شد خیلی عصبانی شد وقتی اعصابش خرد بود میرفت پیش کبوتراش تا اروم بشه زنگ زدم به افروز گفتم تحمل کفتر بازیاشو ندارم گفت سر کار نمیره ؟ گفتم چرا میره عصرا میاد پیش کفتراش
گفت خب ولش کن بذار راحت باشه چرا هیچ وقت به کفتر بازی مسعود گیر نمیدادی فراز جنگ عصبی راه ننداز الکی اعصاب شوهرتو خرد نکن برو ازش معذرت خواهی کن راست میگفت کارم بهونه گیریه الکی بود یه پارچ شربت درست کردم رفتم بالا دیدم بوی تریاک میاد حتی فکرشم نمیکرد که سر زده برم بالا میدونست از کفترا بدم میاد و پامو بالا نمیذارم همین که منو دید حول شد
چرا اومدی فراز گفتم زدم تو حالت ؟ بی موقع مزاحمت شدم ؟خجالت نکش راحت باش بشین تریاکتو بکش گفت فراز باور کن اعصابم خرد بود کشیدم 2ماه پیش اینو دوستم بهم داده الان که عصبانی بودم کشیدم که اروم بشم باور کن من معتاد نیستم افروز گفتم دیگه مهم نیست خاک بر سر من که برات شربت اوردم که از دلت در بیارم و از پله ها اومدم پایین اره شهرام بود
صحنه ی غریبی نبود بارها و بارها دیده بودم این صحنه رو یک عمر خودم مسعود سیما نسترن همسایه مون حالا هم شهرام شاید اگه هر کس دیگه ایی بود خیلی براش تکون دهنده بود اما واسه من نه شاید به قول افروز دیگه بی غیرت شده بودم
یه ادم بی تفاوت نشستم سر مبل شهرام اومد پایین شرمندگی از سر تا پای وجودش میبارید فراز به قران من معتاد نیستم گفتم فقط هیچی نگو برو میخوام تنها باشم
گفت تو رو خدا منو ببخش دیگه از این غلطا نمیکنم اینو علی بهم داده بود اگه میخوای دیگه رابطه مو باهاش قطع میکنم اصلا ادم نیست این علی بسه شهرام خفه شو شهرام گم شو شهرام
نمیخوام ببینمت بذارم به حال خودم در حال و باز کردم و هولش دادم بیرون و گفتم گمشو بیرون تا دو سه ساعت دیگه هم پیدات نشه نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته درست زمانی که فکر میکردم داره همه چی درست میشه دارم از اعتیاد فاصله میگیرم وای شهرام نمیدونستم میتونم ادامه بدم یا نه زنگ زدم به افروز با نصیحتاش شروع شد
خودتو شل نگیر سفت و سخت وایسا پا کارش جواب ازمایشش منفی بود یعنی معتاد نیست خر نشو فراز نذار معتاد شه نذار با علی بره خودت واسش بشو همه کسش ازش فاصله نگیر امروزم اگه یه غلطی کرده واسه اینه که تو ناراحتش کردی تو اعصابشو ریختی به هم حوصله ی شر ورای افروز و هم نداشتم
خداحافظی و قطع شاید منم اگه میخواستم دیگران و مشاوره کنم بلد بود نصیحت کردن که کاری نداره خیلی راحت واسه ی زندگی دیگران نسخه میپیچی میترسیدم مسعود و که انقدر دوست داشتم نتونستم تحمل کنم اینو نمیدونم بشه یا نه دو ساعت بعد مسعود اومد با یه دسته گل و دو دست غذا گفت میدونستم ناراحتی شام درست نکردی
گفتم فقط فکر شیکمتی گفت واسه تو هم گرفتم نمیخواستم بخورم اما خیلی گرسنه بودم تمام مدت شایان بهم چسبیده بود و شیر میخورد باهاش حرف زدم قول داد دیگه نکشه منم قبول کردم روز بعد که رفت سر کار رفتم اتاق بالا رو حسابی گشتم مطمئن بودم هنوزم یه چیزایی بالا داره
یه عمر معتاد بودم و میتونستم افکار ادمای معتاد و بخونم گشتم تقریبا نصف بست پیدا کردم فکر کنم مال دیروز بود که یه دفعه رسیده بودم و نتونسته بود بکشه فهمیدم اینکاره نیست نشستم ته بست و کشیدم خیلی حال داد
گفتم این اخرین بارمه چون در حال اگه بخوامم بکشم هم گیرم نمیاد تو شهر غریب بی پول پس سعی کردم لذت ببرم حالت نشعگی بعد از مدتها کارم که تموم شد گاز 4پایه شو اوردم پایین سیخ و لوله شو اناختم بیرون وقتی اومد گفتم وسایلتو انداختم بره که نبینی هوس کنی گفت کار خوبی کردی
اره اگه جلو ی چشم ادم باشه ادم تحریک میشه خر میشه بهش خنده م میگرفت یه جوری باهام حرف میزد انگار تا حالا تریاک ندیدم و نمیدونم ادم معتاد چه جوریه تا چند وقت تو نخ کاراش بودم مطمئن بودم نمیکشه خیلی ترسو بود واسه همین میدونستم جرات اینو نداره که بره مواد بخره اگه کسی براش میاورد که من کنترلش میکردم تا یه شب که تولد زن یکی از دوستاش دعوت شدیم شهرام میگفت خیلی با کلاسند بچه رو گذاشتم خونه ی مادر شوهرم رفتم ارایشگاه و تیپ زدم.

ادامه دارد

@khanoOomaneha @khanevade_shaad
🌼

#از_پدرم_متنفرم

#قسمت_سی_و_سه

بالاخره با هر بدبختی بود نه ماه بار داریم تموم شد و بچه ی دومم به دنیا اومد یه بچه ی چاق 5کیلویی وقتی داشتم به دنیا میاوردمش مرگ و جلو ی چشمام میدیدم زایمانم طبیعی بود خیلی وحشتناک
اصلا قابل مقایسه با پژمان نبود هیچ ذوقی نداشتم اصلا حسی بهم نمیداد ولی افروز راست میگفت بچه که به دنیا اومده بود دیگه نه بهم فرصت خواب میداد نه فرصت غر زدن و بی حال بازی باید غذا میخوردم تا شیر داشته باشم که شیکم بچه ی چاقالومو پرکنم یکم که میخواستم بخوابم یا باید پوشکشو عوض میکردم یا شیرش میدادم دیگه بیشتر وقتم با بچه پر شده بود
اسم بچه رو گذاشتیم شایان شهرام با اینکه دو بار بابا شده بود اما خیلی واسه بچه ذوق و شوق داشت خیلی دوستش داشت از سر کار که میومد حتما یه چیزی واسه بچه میخرید و میومد بهش میگفتم این بچه الان چیزی نمیفهمه الکی پولاتو حروم نکن میگفت اشکال نداره بزرگ که شد باهاش بازی میکنه وقتی شایان و نگاه میکردم جیگرم اتیش میگرفت
یاد پژمان میفتادم که با چه بد بختیی براش لباس دست و پا میکردم هیچ وقت در حقش مادری نکرده بودم افروز میگفت میگفت با پسر همسایه مون توی یه کلاسه میگفت وقتی پسر همسایه مون اسمشو گفته سریع شناختمش یه بار هم رفته بود تو مدرسه و از اوضاع درسش پرسیده بود که معلما بهش گفته بودند اصلا درس نمیخونه و خیلی بچه ی ناسازگاریه وقتی افروز بهم گفت خیلی گریه کردم
اما افروز گفت عمدا بهت گفتم تا یادت بیارم که یه بچه رو بد بخت کردی الان هم اگه درست زندگی نکنی یه بچه ی دیگه رو هم بد بخت میکنی دیگه واسه ی پژمان کاری نمیتونی بکنی هرکاری میخوای بکنی واسه ی شایان بکن افروز میگفت مسعود و با هرویین گرفتند و بهش حبس ابد دادند دلم واسه پژمان میسوخت میدونستم تنها کسی که به پژمان توجه میکنه باباشه باباش نباشه هیشکی بهش محل سگ هم نمیذاره
به شهرام گفتم بذار بچه مو بیارم بزرگ کنیم گفتم خدا رو شکر که وضعمون خوبه میتونیم از یه بچه ی دیگه هم نگهداری کنیم گفت من اگه میخواستم بچه نگه دارم 2تا بچه ایی که از زن اولم داشتم و نگه میداشتم نه من حاضر نیستم بچه ی شوهر اولت و بزرگ کنم خیلی باهاش حرف زدم التماس کردم ولی حرف حرفه خودش بود به افروز گفتم گاهی به پژمان سر بزنین یکم بهش برسین اگه چیزی هم براش خریدین خودم پولشو میدم گفت باشه قرار شد بره از عموش اجازه شو بگیره و 2روز بیارتش پیش خودش گفتم تا پژمان خونه ی افروزه زنگ بزنم صداشو بشنوم
زنگ که زدم افروز گفت قطع کن بعد خودم زنگ میزنم چند ساعت بعد زنگ زد گفت اون موقع پژمان پبشم بوده گفتم خب میخواستم باهاش حرف بزنم گفت بهتره حرف نزنی گفتم خب چرا گفت به خونت تشنه ست
میگه ادرس بدین من برم مامانمو ببینم میگه باید ببینم با کی شوهر کرده که منو ول کرده و رفته میگه میخوام ببینم چه مادریه که اصلا فکر بچه ش نیست و چند ساله اصلا بهم سر نزده گفتم براش توضیح میدادی که چرا از باباش جدا شدم گفت توضیح دادم اما میگه اینا دلیل نمیشه مادرم در حق من مادری نکرده میخوام خودم ببینمش یه عالمه حرف دارم بهش بگم گفت میگفته منو ببرید پیش مامانم تا همه چیزو بهش بگم.
گفتم قیافه ش چه شکلی شده گفت خیلی لاغره با اینکه هم خودت قدت بلنده هم باباش اما این زیاد قدش بلند نیست گریه م گرفت یعنی واقعا اگه میخواستم نمیتونستم با مسعود ادامه بدم باید تحمل میکردم حدااقل به خاطر پسرم افروز میگفت یه گوله اتیشه که میخواد همه جا رو به اتیش بکشه حق داشت هرکاری هم که میکرد حق داشت خودم که پدر و مادر داشتم انقدر عقده ایی بودم خدا به داد پسرم برسه هیچ وقت براش مادری نکرده بودم حداقل تو این چند سالی که خونهی بابام بودم میتونستم بیارمش پیش خودمو براش مادری کنم دیگه الان محبت کردن افروز به دردش نمیخورد شهرام سیگاری بود.
یه بار نشستم کنارش و گفتم یه دونه از سیگاراتو بردارم ببینم چه جوریه گفت بردار نشستم کنارش و یه نخ سیگار کشیدم خیلی حال داد گفت یه جوری سیگار میکشی که انگار یه عمره سیگاری بوده هیچی نگفتم و فقط خندیدم دیگه از اون روز تک و توک از سیگارای شهرام بر میداشتم و میکشیدم و چون خودش سیگاری بود و بوی سیگار تو کله ش بود نمیفهمید که من بوی سیگار میدم این شد که منم کم کم سیگاری شدم . . زده بود تو کار کفتر بازی بالای پشت بوم و پر از کفتر کرده بود بهش گفتم شهرام من از کفتر و کفتر بازی خاطره ی خوبی ندارم.

ادامه دارد

@khanoOomaneha @khanevade_shaad
Ещё