🌼#از_پدرم_متنفرم#قسمت_سی_و_چهارمسعود هم کفتر باز بود گفت منو با اون مقایسه نکن من با کفترا عشق میکنم بهش گفتم هر چی کثیفیه
از اون بالا میاری پایین گفتم شایان مریض میشه
گفت من خودم مواظبم و سعی میکنم کثیف کاری نکنم بالاخره سر همین کفتر بازیاش دعوامون شد خیلی عصبانی شد وقتی اعصابش خرد بود میرفت پیش کبوتراش تا اروم بشه زنگ زدم به افروز گفتم تحمل کفتر بازیاشو ندارم گفت سر کار نمیره ؟ گفتم چرا میره عصرا میاد پیش کفتراش
گفت خب ولش کن بذار راحت باشه چرا هیچ وقت به کفتر بازی مسعود گیر نمیدادی فراز جنگ عصبی راه ننداز الکی اعصاب شوهرتو خرد نکن برو ازش معذرت خواهی کن راست میگفت کارم بهونه گیریه الکی بود یه پارچ شربت درست کردم رفتم بالا دیدم بوی تریاک میاد حتی فکرشم نمیکرد که سر زده برم بالا میدونست
از کفترا بدم میاد و پامو بالا نمیذارم همین که منو دید حول شد
چرا اومدی فراز گفتم زدم تو حالت ؟ بی موقع مزاحمت شدم ؟خجالت نکش راحت باش بشین تریاکتو بکش گفت فراز باور کن اعصابم خرد بود کشیدم 2ماه پیش اینو دوستم بهم داده الان که عصبانی بودم کشیدم که اروم بشم باور کن من معتاد نیستم افروز گفتم دیگه مهم نیست خاک بر سر من که برات شربت اوردم که
از دلت در بیارم و
از پله ها اومدم پایین اره شهرام بود
صحنه ی غریبی نبود بارها و بارها دیده بودم این صحنه رو یک عمر خودم مسعود سیما نسترن همسایه مون حالا هم شهرام شاید اگه هر کس دیگه ایی بود خیلی براش تکون دهنده بود اما واسه من نه شاید به قول افروز دیگه بی غیرت شده بودم
یه ادم بی تفاوت نشستم سر مبل شهرام اومد پایین شرمندگی
از سر تا پای وجودش میبارید فراز به قران من معتاد نیستم گفتم فقط هیچی نگو برو میخوام تنها باشم
گفت تو رو خدا منو ببخش دیگه
از این غلطا نمیکنم اینو علی بهم داده بود اگه میخوای دیگه رابطه مو باهاش قطع میکنم اصلا ادم نیست این علی بسه شهرام خفه شو شهرام گم شو شهرام
نمیخوام ببینمت بذارم به حال خودم در حال و باز کردم و هولش دادم بیرون و گفتم گمشو بیرون تا دو سه ساعت دیگه هم پیدات نشه نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته درست زمانی که فکر میکردم داره همه چی درست میشه دارم
از اعتیاد فاصله میگیرم وای شهرام نمیدونستم میتونم ادامه بدم یا نه زنگ زدم به افروز با نصیحتاش شروع شد
خودتو شل نگیر سفت و سخت وایسا پا کارش جواب ازمایشش منفی بود یعنی معتاد نیست خر نشو فراز نذار معتاد شه نذار با علی بره خودت واسش بشو همه کسش ازش فاصله نگیر امروزم اگه یه غلطی کرده واسه اینه که تو ناراحتش کردی تو اعصابشو ریختی به هم حوصله ی شر ورای افروز و هم نداشتم
خداحافظی و قطع شاید منم اگه میخواستم دیگران و مشاوره کنم بلد بود نصیحت کردن که کاری نداره خیلی راحت واسه ی زندگی دیگران نسخه میپیچی میترسیدم مسعود و که انقدر دوست داشتم نتونستم تحمل کنم اینو نمیدونم بشه یا نه دو ساعت بعد مسعود اومد با یه دسته گل و دو دست غذا گفت میدونستم ناراحتی شام درست نکردی
گفتم فقط فکر شیکمتی گفت واسه تو هم گرفتم نمیخواستم بخورم اما خیلی گرسنه بودم تمام مدت شایان بهم چسبیده بود و شیر میخورد باهاش حرف زدم قول داد دیگه نکشه منم قبول کردم روز بعد که رفت سر کار رفتم اتاق بالا رو حسابی گشتم مطمئن بودم هنوزم یه چیزایی بالا داره
یه عمر معتاد بودم و میتونستم افکار ادمای معتاد و بخونم گشتم تقریبا نصف بست پیدا کردم فکر کنم مال دیروز بود که یه دفعه رسیده بودم و نتونسته بود بکشه فهمیدم اینکاره نیست نشستم ته بست و کشیدم خیلی حال داد
گفتم این اخرین بارمه چون در حال اگه بخوامم بکشم هم گیرم نمیاد تو شهر غریب بی پول پس سعی کردم لذت ببرم حالت نشعگی بعد
از مدتها کارم که تموم شد گاز 4پایه شو اوردم پایین سیخ و لوله شو اناختم بیرون وقتی اومد گفتم وسایلتو انداختم بره که نبینی هوس کنی گفت کار خوبی کردی
اره اگه جلو ی چشم ادم باشه ادم تحریک میشه خر میشه بهش خنده م میگرفت یه جوری باهام حرف میزد انگار تا حالا تریاک ندیدم و نمیدونم ادم معتاد چه جوریه تا چند وقت تو نخ کاراش بودم مطمئن بودم نمیکشه خیلی ترسو بود واسه همین میدونستم جرات اینو نداره که بره مواد بخره اگه کسی براش میاورد که من کنترلش میکردم تا یه شب که تولد زن یکی
از دوستاش دعوت شدیم شهرام میگفت خیلی با کلاسند بچه رو گذاشتم خونه ی مادر شوهرم رفتم ارایشگاه و تیپ زدم.
ادامه دارد
@khanoOomaneha @khanevade_shaad