📚 ابیات کتاب مشاعره
انتخاب و تدوین امیراسماعیل آذر
#پ ۱۱
پنهان نبود گوهر مقصود از نظر
بیهوده عمر من ز پیِ جستجو گذشت
#محمد_آگاهی
پوشیدهایم جامۀ آزادگی به تن
بر سر کلاه عزّ و مناعت نهادهایم
#رسا
پوشیده گشت چشم خرد از غبار جهل
باید زدود ز آینۀ دل غبارها
#ع_سپنتا
پیِ آن خانه که خالیست ز اغیار مگرد
کان حرمخانه که خالیست ز اغیار اینجاست
#حسن_مروجی
پیاده ندیدی که جنگ آورد
سرِ سرکشان زیر سنگ آورد
#فردوسی
پیاز آمد آن بیهنر جمله پوست
که پنداشت چون پسته مغزی در اوست
#سعدی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
#فردوسی
پیام او مگر داری صبا مستانه میآیی؟
گلافشانی مگر از منزل جانانه میآیی
#محمدامین_ریاحی
پیام من که رسانَد به یار مهرگسل
که برشکستی و ما را هنوز پیوند است
#سعدی
پیام میدهدت نور حق به خندۀ صبح
تو هم به خنده بده پاسخِ پیامِ سلام
#کمال_اجتماعی (گلبانگ)
پی بردهام، به دیده اگر بگذری، هنوز
میبینمت از دور که دل میبری هنوز
#مهرداد_اوستا
پیچ و تابی نیست دل را زانکه جانم آشناست
با سر زلفش که از پیچیدگی خم درخم است
#امیرخانی (جوینده)
پیداست از گلابِ سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم
#شهریار
پیران سخن به تجربه گفتند، گفتمت
هان ای پسر، که پیر شوی، پند گوش کن
#حافظ
#مشاعره
خاکستر ققنوس