📚 ابیات کتاب مشاعره
انتخاب و تدوین امیراسماعیل آذر
#پ ۸
پری دانی چرا در دیدۀ مردم نهان باشد؟
که از شرم تو نتْواند میان مردمان باشد.
میر #معزالدین_صفوی
پریرُخان همه آیینهدارِ رخسارش
نگار من چو به آیینهخانه میآید
#صمد_یوسفی (نجوا)
پریرخی که به یک دست پرورانْد مرا
چرا برانْد ندانم به دستِ دیگرِ خویش
#حسن_وثوق تهرانی
پریروییّ و مهپیکر، سمنبوییّ و سیمینبر
عجب کز حسن رویت در جهان غوغا نمیباشد
#سعدی
پریشان خاطرم کردند آن روزی
که آن زلف پریشان آفریدند
#محمدعلی_ناصح
پریشان کردهای زلف سیه را
چو ابرِ نیمه شب بگرفته مه را
#لاادری
پریشان کن سر زلف سیاهت شانه اش با من
سیه زنجیر گیسو باز کن، دیوانه اش با من
#حمید_نقوی
پریشان میتراود گفتگوی عشق از کلکم
نهالِ خامۀ من بید مجنون است پنداری
#صائب
پریش خاطر از آن زلف عنبرافشانم
خوشم از آن که تو کردی چنین پریشانم
#امین_میرهادی
پری نئی و به صورت چنانی از خوبی
که حسن را به پریزادگان میآموزی
#حسین_منزوی
پس از این دلْ حرمِ خاصِ خدا خواهم کرد
دستِ بیگانه از این خانه جدا خواهم کرد.
#فخری_ناصری (مرجان)
پس از اینم عوض اشک دل آید بیرون
آب چون کم شود از چشمه گل آید بیرون
#قاسم_سبزواری
قاسمخان (داماد جهانگیر شاه -۱۱ ق)
پس از تحملِ سختی امید وصل مراست
که صبح از شب و تریاک هم ز مار آید
#سعدی
پس از عمری که دل در عشقِ او افسانه میخوانَد
هنوزم آن بت دیرآشنا بیگانه میخوانَد
#باستانی_پاریزی
#مشاعره
خاکستر ققنوس