یادش به خیر
بچه که بودم ،
ماه رمضون حال و هوای عجیب تری داشت .
روزه های کله گنجشکی ، خوردن ناهار یواشکی ، در اخر هم نشستن دور سفره افطاری،
دم غروب مادر تو کاسه چینی گل سرخی، آش نذری واسه همسایه می ریخت .
گاهی هم نون و خرما خیرات می کردن . می گفتن ثواب داره.....
چقدر ربنای قبل اذان و دوست داشتم ،
اونقدر برای خوردن افطاری عجله داشتم . که با شروع الله اکبر روزه مو باز میکردم .
مادر می گفت دخترم صبر کن تا اذان کامل گفته بشه،
پدر روزه اش و باز کنه،
بعد با اشاره مادر ، من هم روزه ام و به نام خدا و با خوردن چای و خرما باز میکردم.
با اینکه سیر بودم اما چنان مشغول خوردن افطاری می شدم که انگار طول روز لب به چیزی نزدم.
هیچ کس هم چیزی به روم نمی اورد.
نون پنیر و سبزی . زولبیا و بامیه ، فرنی ، اش رشته خوشمزه مادر باهام حرف میزدن. نمی دونستم از کدوم شروع کنم
و خدای مهربون هم چقدر خوب قبول می کرد روزه کله گنجشکی ام و .
همین که دور سفره کرامتش مینشستیم .
خدا حاضری می زد برامون .
همراه مادر نماز می خوندم.
پا به پای خونواده می نشستم و کلی خاطره تعریف می کردیم.مادر هم مشغول پختن غذای سحری می شد.
سحر که می شد.
مادر صدام می کرد ، بلند شو نزدیک اذان شده، از سحر جا می مونی ، من با چشم های بسته و خواب الود کنار سفره می نشستم و با خونواده سحری می خوردم.
دعا می کردم .
بعد نماز صبح اروم و اسوده دراز می کشیدم و
رویا بافی هام شروع می شد.
کمی بزرگتر که شدم بدون خوردن سحر روزه می گرفتم.
واسه دوستام با خوشحالی تعریف میکردم که امروز بدون سحر روزه گرفته ام و ثوابش بیشتره .
اونام گاهی با من هم فکر می شدن . انگار هر کسی بدون سحری روزه بگیره پیش خدا امتیاز بیشتری داره.
چقدر دلها مهربون و پاک بود.
چقدر به خدا نزدیک بودیم.
چقدر سفره ها پر برکت بود
چقدر همه چیز ساده اما قشنگ بود.
دلم برای ادم های ساده و بی ریای اون دوره تنگ شده،
دلم برای بابا
دور همی کنار سفره ی افطاری
دلم برای خودِ خودم بودن تنگ شده
ماه رمضون
ماه خوردن یا نخوردن نیس.
ماه یاد گرفتن صبر ، انسانیت، بخشش و مهربونیه.
#ماه_عبادت_خدا_مبارک#رویا_اسداللهی۰۰/۱/۲۵
َ
🆔 @khabaremazandaran