کتابخانه مجازی

#شهریار
Канал
Логотип телеграм канала کتابخانه مجازی
@ketabkhaneh2015Продвигать
53,37 тыс.
подписчиков
5,45 тыс.
фото
83
видео
2,09 тыс.
ссылок
آدرس اينستاگرام: Https://instagram.com/ketabkhaneh20155 نرخ تبليغ در كانال https://telegram.me/joinchat/BVL6fD9kc0hb876VhARhXQ کد شامد: http://shamad.saramad.ir/_layouts/Sh
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
📚🤔
خوشا آنانکه با عزت ز گیتی
بساط خویش برچیدندو رفتند

زکالاهای این آشفته بازار
محبت را پسندیدند و رفتند

خوشا آنانکه در میزان وجدان
حساب خویش سنجیدند و رفتند

نگردیدند هرگز گرد باطل
حقیقت را پسندیدند و رفتند

خوشا آنانکه بر این صحنه ی خاک
چو خورشیدی درخشیدند و رفتند

خوشا آنانکه با اخلاص و ایمان
حریم دوست بوسیدند و رفتند

خوشا آنانکه که پا در وادی حق
نهادند و نلغزیدند و رفتند

#شهریار
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
@ketabkhaneh2015
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
📚🤔
ﻓﺮﺧﺎ از ﺗﻮ دﻟﻢ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﺎ ﯾﺎد ﻫﻨﻮز
ﺧﺒﺮ از ﮐﻮی ﺗﻮ ﻣﯽ آوردم ﺑﺎد ﻫﻨﻮز
در ﺟﻮاﻧﯽ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﯾﺎد ﺗﻮ دﻟﺨﻮش ﺑﻮدم
ﭘﯿﺮم و از ﺗﻮ ﻫﻤﺎن ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﺎ ﯾﺎد ﻫﻨﻮز
#شهریار
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
@ketabkhaneh2015
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
📚#شعر
عاشقی دل می دهد، معشوقه ای دل می برد

بُرد در بُرد است و من مشغول حسرت بُردنم

#شهریار
🌿🌸🌿🌸🌿
@ketabkhaneh2015
اينستاگرام كتابخانه مجازي 👇🏿👇🏿👇🏿
https://instagram.com/p/BhODHkNBpe4/
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
📚🤔
زِمستان بود و بی‌تابی،
دِلم جایی فَدایی شد...
نَفس در سینه خُشکش زد،
دِلم با تو هَوایی شد...

#شهریار
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
@ketabkhaneh2015
🌸🌿🌸🌿
📚🤔
عاقل آن است كه این موقع شب خوابیده

منِ دیوانه كه خوابم به خیالت طى شد

#شهریار
🌸🌿🌸🌿
@ketabkhaneh2015
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
📚🤔
كجا هست توی این دنیای بزرگ كه من بتوانم بدون ترس، سیری نگاهت بكنم و بروم. بروم، همین طور با خیال صورتت بروم و نفهمم به بیابان رسیده‌ام. و توی بیابان زیر سایه‌ی كوچك یك ابر كوچك بنشینم. دیروز كه آمدی از كنار قبر حافظ رد شدی، سایه‌ات افتاد روی پله‌های صفه‌ی قبر. وقتی دور شدی. زانو زدم دست كشیدم به جای سایه‌ات. نترس، كسی شك نمی‌كند. سر قبر حافظ زانو زیاد می‌زنند. هر كه دیده باشد خیال می‌كند تربت جمع كرده‌ام

📖 #شرق_بنفشه
#شهریار_مندنی_پور
📚 @ketabkhaneh2015
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
📚🤔

در دیاری که در اون نیست کسی یار کسی

کاش یارب، که نیفتد بکسی کارکسی

#شهریار
📚 @ketabkhaneh2015
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
عمـری دلم به سینه فشردی در انتـظار

تا درکشم به سـینه و در بر فشـارمت...

#شهریار
🌸🌿🌸🌿🌸
@ketabkhaneh2015
هر کجا زمزمه عشق و همای شوقی است
به هواداری آن سرو روان خواهد بود

شهریارا به گدایی در میکده ناز
که دلت محرم اسرار نهان خواهد بود

#شهریار
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
@ketabkhaneh2015


جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار

آخر غمت به دوش و دل و جان کشیده‌ام...
🌸🌿🌸🌿🌸🌿
#شهریار
@ketabkhaneh2015
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
📚#شعر
دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام
نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام
شاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصر
پاداش ذلتی که به زندان کشیده ام
از سیل اشک شوق دو چشمم معاف دار
کز این دو چشمه آب فراوان کشیده ام
جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار
آخر غمت به دوش دل و جان کشیده ام
دیگر گذشته از سر و سامان من مپرس
من بی تو دست از این سرو سامان کشیده ام
تنها نه حسرتم غم هجران یار بود
از روزگار سفله دو چندان کشیده ام
بس در خیال هدیه فرستاده ام به تو
بی خوان و خانه حسرت مهمان کشیده ام
دور از تو ماه من همه غم ها به یکطرف
وین یکطرف که منت دونان کشیده ام
ای تا سحر به علت دندان نخفته شب
با من بگوی قصه که دندان کشیده ام
جز صورت تو نیست بر ایوان منظرم
افسوس نقش صورت ایوان کشیده ام
از سرکشی طبع بلند است شهریار
پای قناعتی که به دامان کشیده ام
#شهریار
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
@ketabkhaneh2015
هرچه پل پشت سرم هست خرابش بنما..!!!

تا به فکرم نـــــــــــزند از ره تو برگردم...!

#شهریار❤️
@ketabkhaneh2015
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿

خاطره ای از استاد #شهریار در باب 13بدر :

وقتي كه در كشاكش ميدان عشق مغلوب شدم و اطرافيان نامرد معشوقه‌ام را به نامردي ربودند و حسن و جواني و آزادگي و عشق و هنرم همه در برابر قدرت زر و سیم تسليم شدند در خويشتن شكستم، گويي كه لاشه خشکیده‌ام را بر شانه‌های منجمدم انداخته و به هر سو می‌کشاندم. بهارم در لگدکوب خزان، تاراج طوفان ناكامي شده بود و نيشخند دشمنانم، چونان خنجر زهرآلود دلم را پاره‌پاره می‌کرد. روزگار طاقت سوزي داشتم، آواره شهرها شده بودم، از ادامه تحصيل در دانشگاه طب وا‌مانده بودم و از عشق شورآفرینم هيچ خبري نداشتم، ازدواج كرده بود نمی‌دانستم خوشبخت است يا نه؟ تقریباً سه سال پس از اين شكست سنگين به تهران سفر كرده بودم، روز سيزده بدر دوستان مرا براي گردش به باغي واقع در كرج بردند تا باهم انبساط خاطري شود. در حلقه دوستان بودم اما اضطرابي جانكاه مرا می‌فرسود، تشويشي بنيان كن به سینه‌ام چنگ انداخته و قلبم را می‌فشرد، از ياران فاصله گرفتم، رفتم در كنج خلوتي زير درختي، تنها نشستم و به ياد گذشته‌های شورآفرین تهران اشك ريختم، پر از اشتياق سرودن بودم، ناگهان توپ پلاستيكي صورتي رنگي به پهلويم خورد و رشته افكارم را پاره كرد، دختركي بسيار زيبا و شیرین با لباس‌های رنگين در برابرم ايستاده بود و با ترديد به من و توپ می‌نگریست، نمی‌توانست جلو بيايد و توپش را بردارد، شايد از ظاهر ژولیده‌ام می‌ترسید، توپ را برداشتم و با مهرباني صدايش كردم، لبخند شيريني زد، جلو آمد دستي به موهایش كشيدم، توپ را از من گرفت و به سرعت دويد. با نگاه تعقيبش كردم تا به نزديك پدر و مادرش رسيد و خود را سراسيمه در آغوش مادر انداخت. واي... ناگهان سرم گيج رفت، احساس كردم بين زمين و آسمان ديگر فاصله‌ای نيست... او بود... عشق از دست رفته من... همراه با شوهر و فرزندش...! آري... او بود... كسي كه سنگ عشق بر بركه احساسم افكند و امواج حسرت آلود ناكاميش، مرزهاي شكيباييم را ويران ساخت و اين غزل را در آن روز در باغ سرودم:

وقتی شهریار معشوقه‌اش را در سیزده به در دید

يار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدي مادر و من با همه پيري پسرم
تو جگرگوشه هم از شير بريدي و هنوز
من بيچاره همان عاشق خونین‌جگرم
خون دل می‌خورم و چشم نظر جام
جرمم اين است که صاحب دل و صاحب‌نظرم
من که با عشق نراندم به جواني هوسي
هوس عشق و جوانی است به پيرانه سرم
پدرت گوهر خود را به زر و سيم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگي و حسن و جواني و هنر
عجبا هيچ نيرزيد که بی‌سیم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سيمم بود
که به بازار تو کاري نگشود از هنرم
سيزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سيزدهم کز همه عالم به درم
تا به ديوار و درش تازه کنم عهد قديم
گاهي از کوچه‌ی معشوقه‌ی خود می‌گذرم
تو از آن دگري رو که مرا ياد تو بس
خود تو داني که من از کان جهاني دگرم
از شکار دگران چشم و دلي دارم سير
شيرم و جوي شغالان نبود آبخورم
خون دل موج زند در جگرم چون ياقوت
شهريارا چه کنم لعلم و والاگهر

@ketabkhaneh2015
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
برسان سلامِ ما را،
به رفو گرانِ هجران
که هنوز پاره ی دل، دو سه بَخیه
کار دارد...
#شهریار
@shoookooolattt🐾
@ketabkhaneh2015
🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
اشعارکوتاه #شهریار_تبریزی
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
@ketabkhaneh2015