قسمت_صد_بیست_چهارم
نبرد #شاپور و رومیان
https://t.center/ketabkhan0
شاپور روز بعد هر دو سوار بر اسب ازآنجا فرار کردند و به ایران رفتند . فرستادهای به پهلوان سپاه فرستادند و خبر آمدن شاپور را دادند و سپس سپهبد لشکریان را جمع کرد و به دیدن شاپور رفتند. شاپور دستور داد تا به هر سو طلایه بفرستند و همه راههای طیسفون را ببندند تا فعلاً #قیصر از آمدن شاپور باخبر نشود چون هنوز آمادگی جنگی وجود نداشت و باید منتظر آمدن بقیه سپاه میشدند .
پس از مدتی شاپور بهسوی طیسفون حمله برد و رومیان را شکست داد و سراپرده قیصر را زیرورو کرد و قیصر را اسیر نمود .
سپس شاپور لشکری آماده ساخت و بهسوی روم رفت و آنجا را ویران کرد .وقتی خبر اسارت قیصر به رومیان رسید همه ناراحت شدند و برادر قیصر #یانس به کینخواهی او لشکری ساخت و بهسوی ایرانیان حرکت کرد . جنگ سختی درگرفت و بسیاری تلف شدند و شکست سختی خوردند.
سپس رومیان شخصی به نام #بزانوش را بهجای قیصر نشاندند . بزانوش فهمید که توان زورآزمایی با ایرانیان را ندارد پس نامهای به شاپور نوشت و گفت : بهتر است که دست از خونریزی برداریم . اگر به تو بدی شده از قیصر قبل بوده است که اکنون اسیر توست و مردم تقصیری ندارند . شاپور وقتی نامه را خواند آنها را بخشید و گفت : بسیاری از ایران اکنون ویرانه شده است و من میخواهم که در عوض سه بار در سال صدهزار دینار رومی بدهی و نصیبین را هم به ما دهی . بزانوش پذیرفت و عهدنامهای نوشتند .
وقتی اهالی نصیبین باخبر شدند ، آماده نبرد گشتند و شاپور هم به جنگ آنها رفت و یک هفته جنگ طول کشید و بالاخره اهالی نصیبین شکست خوردند و امان خواستند و شاپور هم آنها را بخشید .
https://t.center/ketabkhan0
#امیر_خادم (پژوهشگر و گردآورنده این مجموعه)
#فردوسی_خوانی