📚نام کتاب: " دو چشم ناتمام"
🖋نویسنده: محبوبه زارع
📑انتشارات: بوستان کتاب قم
📓تعداد صفحات: ۶۸
📖توضیحات:
قصه غربت داستان بی انتهای علی
و اولاد اوست
و تنها محدود به جریان عاشورا نیست.
نوجوان امام حسن(علیه السلام) از عمو اذن میدان می خواهد اما حسین(علیه السلام) نمی پذیرد قاسم پس از اصرار فراوان عاقبت به یاد گفته پدر می افتد که اگر روزی دلت خیلی به درد آمد به سراغ این نامه برو. نامه را یافت به عمو نشان داد
و اذن میدان را گرفت عاشقانه به میدان رفت
و رجز خوانی کرد
و در هنگام شهادت عمو را صدا کرد عمو کمکم کن . حسین(علیه السلام) چون باز شکاری به سوی او رفت
و نعش بی جان پسر برادر را بر دوش گرفت .
ابا عبدالله(علیه السلام) در روز عاشورا با عزیزانش وداع کرد
و آماده نبرد شد عبدالله که چندین بار هم چون برادرش قاسم درخواست مبارزه خواست اکنون بی صبرانه منتظر شهادت بود اما عمو اذنش نداد. وقتی حسین خونین مورد هجوم دشمن قرار گرفت عبدالله دیگر توان نداشت بنشیند
و نظاره گر باشد با پای پیاده به سمت عمو رفت زینب(سلام الله علیها) فریاد کرد عبدالله جان نرو . عبدالله گفت : عموی را می کشند؟!
عبدالله زخمی بر زمین افتاد
و در آغوش عمو درلحظه شهادت گفت : عمو فهمیدم چرا پدرم غریب بود اما عمو تو از او هم غریب تری...
#محرم#کودک_و_نوجوان 📗📘📙@ketabe_khoub