👆👆👆👆دکتر ژاپنی مدام با دستش در هوا چیزی مینوشت و میگفت: «جور درنمیآید.» از خانم بابایی خواستم به او بگوید ما در ایران دکترهایی داریم که شفا میدهند. دکتر بهمن و سروش گفتند: «اینطور نگو. این مردم آدمهای استدلال و علم و منطق هستند. متوجه نمیشوند چه میگویی.» اصرار کردم تا حتماً حرفم را بگویم. بعد، از آنها خواستم به ایران بیایند تا ببرمشان خودشان دکترهای ما را ببینند.
همکاری بین دو انجمن ایران و ژاپن بیشتر شد تا بتوانند از تجربهٔ یکدیگر در زمینهٔ آسیبهای شیمیایی و اتمی استفاده کنند. با دعوت انجمن ایران، دکترها و چند نفر از فعالان انجمن ژاپن به ایران آمدند. یک روز تماس گرفتند که «علی جلالی، بیا آنها میخواهند دکترهایی را که شفا میدهند ببینند.» با مهین خانم به تهران رفتیم. پیگیری کردم تا بتوانم آنها را مشهد ببرم. ولی جور نشد. مانده بودم چه کار کنم. شنیده بودم گروه پانزده نفری از مجروحان شیمیایی، که طلبه بودند، در قم هستند. با آنها هماهنگ کردم و گروه ژاپنی را به قم بردم.
تصمیم گرفتم آنها را به حرم هم ببرم. با دفتر حرم هماهنگ نکرده بودم. فقط با دفتر آقای نوری همدانی تماس تلفنی گرفتیم. گفت که ژاپنیها فقط میتوانند تا حیاط بیایند. داخل حرم جایز نیست. خیلی تلفن زدم تا بلکه هماهنگ کنم و بتوانم ژاپنیها را به حرم ببرم؛ ولی جور نشد. به خدا توکل کردم و راهی حرم شدیم.
زنجیر جلوی در باز شد و به حیاط حرم رفتیم. مسئولان حرم از خانمهای ژاپنی خواستند چادر سر کنند. ولی ژاپنیها فکر میکردند با آنها سلام و علیک میکنند. با محبت و لبخند جواب میدادند. بالاخره چادر رنگی سرشان کردند. همهٔ آنها خیلی مؤدب و با احترام و به صف راه میرفتند. همزمان صوت دلنشین قرآن از بلندگوی حرم پخش شد. درست چهل و پنج دقیقه در ایوان طلای حرم روبهروی ضریح نشستند و زیر لب چیزهایی گفتند و از جایشان تکان نخوردند. با اصرار و اینکه پروازشان را از دست میدهند بلند شدند. بعد در اتوبوس گفتند تا به حال چنین انرژیدرمانیای ندیده بودند.
صفحه ۱۹۷ کتاب
#نفس_های_خردلیخاطرات سرهنگ
#علی_جلالی_فراهانیبه قلم
#ژیلا_اویسیتعداد صفحات: ٢٢٠صفحه
قیمت: ٣٠هزار توما
شما میتوانید برای تهیهٔ این کتاب به سایت سوره مهر مراجعه فرمایید.
www.sooremehr.ir#سوره_مهر#کتاب_خوب_بخوانیم#حوزه_هنری@soorehmehr www.sooremehr.ir