شریعتی و سروش هیجان دوره جوانی را سیراب کردند و از استاد شبستری ساختار و منطق درست الاهیاتی که به تناقض و سرگیجه نیانجامد را آموختم و از استاد ملکیان عقلمحوری و انسانی زیستن.
اما کار ما با رخ ساقی و لب جام افتاد و امروز در همراهی دوستان موافق که به قول حضرت حافظ کیمیای سعادت اند، تنها جستجو در میراث تاریخی، هنری و آیینی گذشتگان که به آن نپرداختهاند یا کمتر بدان پرداخته شده، تا حدودی هیجانات ایام میانسالی و سالخوردگیام را پر میکند. شیوهای که به کار مرحوم زرینکوب نزدیکتر است،
حاصلش مقالاتی است که نشر میشود و امیدواریم در کنار حظی که به ما میرسد بهرهای هم برای علاقهمندان و دانشجویان و پژوهشگران و آیندگان داشته باشد.
گرچه امروز در بیخبری و گمنامی و بیروزگاری راه خود میپوییم؛ بیانتظاری و بیامید درکی؛ در شرایطی که به قول حافظ "فلک به مردم نادان دهد زمام مراد" و هر چه انسان جاهلتر و سطحیتر و پرمدعاتر بر اسب مراد تندتاختتر.