شنیدهایم و هنوز هم میشنویم که شاهنامه قرآنِ عجم است؛ مثنوی قرآن پارسی است؛ دیوان حافظ حافظۀ ایرانیان است. از سخن شهید بلخی اندر شباهت شعر رودکی با نُبَی (قرآن) تا سخنان اقبال لاهوری، ملک الشعراء بهار، محمدحسین شهریار و عبدالکریم سروش دربارۀ قرآن پارسی همه گویای رؤیای دستیابی به متنی است پارسی که منزلت و شوکت کتاب مقدس را یافته باشد. این مقاله، آرمان ایرانیان برای دستیابی به متن جاودانه و مقدس را در زبان پارسی در دو بخش بررسی میکند. بخش نخست گزارشی تاریخی از رؤیای شاعران و خوانندگان ایرانی است برای دستیابی به یک متن شبهمقدس پارسی. در این بخش اسنادی از همسانانگاری متنهای ادبی پارسی با متون مقدس همراه با تلاش ایرانیان برای فرهمندانگاری آن متنها ارائه میشود. در بخش دوم امکان یا امتناع مقدس شدن سه کتاب شاهنامه، مثنوی و دیوان حافظ که در این مقاله «اَبَرمتن» خوانده میشود بررسی شده. مقاله سرشت (ماهیت) این سه ابرمتن و کارنمود (کارکرد و هویت) آنها را میکاود و با طرح دو مفهوم «متن فرهَخته» و «متن فَرَّهمند» یک الگوی نظری تدارک میبیند تا کیفیات هنری و صناعی و کارنمود فرهنگی این سه متن را تحلیل کند.