بالاخره بعد دوهفته هدیه هایی که آماده کرده بودیم برای مدرسه راهیان نور بلوچستان به دستشون رسید.
وما بالاخره سه هفته بعداز رسیدنشون تصمیم گرفتیم گزارشمون رو بنویسیم.
قرارمون این بود هدیه هایی که برای فرد فرد دانش آموزاست از طریق والدین به دستشون برسه و متوجه نشن که هدیه بوده.
و درعوض لوازمی که برای مدرسه است مثل آبسرد کن و تخته وایت برد رو بدونن که ما از 1740کیلومتر دورتر براشون تهیه کردیم . واس این که بدونن بلوچستان فراموش نشده و ماها نمیذاریم که فراموش بشه .
البته اینم بگم که متاسفانه به دلایل شرایطی که خانواده ها داشتن نشد که نوشت افزار رو خودشون به بچه ها بدن و مدرسه اونا رو توزیع کرد.
حالا خواسته و ناخواسته صدای خنده های فاطمه ها و محمدهای رییسی تو گوشمون میپیچه که با استرس طناب زدن دوستشونو میشمارن
یک دو سه...
بلکه بسوزه و نوبت اونا بشه که طناب بزنن :)
حالا صدای کشیده شدن ماژیک رو تخته وایت برد نو که می نویسه: بابا آب داد، لابلای فکرو دغدغه های روزمون جا خوش کرده.
صدای قلپ قلپ آب خنکی که میریزه تو لیوان های کشویی زرد و صورتی و آبی و نارنجی تو خیالم دلمونُ خنک میکنه.
صدای دختر بچه ملوسی که میگه:آقا اجازه میشه برم آب بخورم؟
جمله ای که تا قبل این شاید هیچ وقت تو این کلاس شنیده نشده بود.
کاشکی اونجا بودیم تا با چشم های خودم میدیدیم این دخترا و پسرای رنگی پوش چطوری با مدادرنگی هایی که از کیلومتر ها اونور به نیت اونا تهیه شده و به دستشون رسیده چطوری دنیاشون رو رنگ میزنن.
رنگ رنگ رنگ...
آبی ...
زرد ...
نارنجی...
سبز.......
#دختراوپسرای_رنگی_پوش#بلوچستان_سرزمین_حق_های_پایمال_شده#کانون_بهار🌱#بازارچه_نیکوکاری_بهار @kanoon_bahar_iust