#یامهدی(عج)
شخصی گفت:
من یک شب بعداز خواندن فاتحه برای شهداواموات به مسجدمقدس جمکران می رفتم که دیدم دیروقت شده وترددماشین برای جمکران کم شده است
به هرماشینی می گفتم یاپربودیاجمکران نمی رفت.
خسته شدم
گفتم برگردم وبه منزل بروم.
یک ماشین آمد
گفتم:توکلت علی الله
به راننده گفتم:جمکران
گفت:بفرمایید.
تانشستم مسافرین دیگراعتراض کردندو گفتند:که ماجمکران نمی رویم؟!
راننده به من گفت:ابتدامسافرین را می رسانم سپس شمارابه جمکران می برم.
بعدازرساندن آنهابه مقصدبه سمت جمکران رفتیم.
گفتم:چرامرابه جمکران می رسانیدبااینکه جمکران درمسیرشمانبود؟
گفت:کسی بگویدجمکران،زانوهای من می لرزدونمی توانم اورانبرم.
مسجدجمکران حکایتی بین من وآقادارد.
گفتم:پس لطفی کن ماکه همدیگررا نمی شناسیم وبعدازرسیدن هم،ازهمدیگرجدا می شویم،پس حکایت راتعریف کن.
گفت:شبی ساعت دوازده شب،خسته ازسرکاربه سمت منزل می رفتم.
هواپاییزی وسوزوسرمابودکه دیدم یک خانم وآقابه همراه دوبچه کنارجاده ایستاده اند.
ازکنارآنهاکه ردشدم
گفتند:جمکران.
گفتم:من خسته ام ونمی برم.
مقداری رفتم وبعدفکرکردم
🤔نکندخداوظیفه ای برگردن من نهاده ولطف امام
#زمان(عج) باشدکه آنهارابرسانم.
باوجودکم میلی آنهارابه جمکران رسانده وبه خانه برگشتم.
به بچه هایم گفتم:که من امروزآنقدرخسته ام ودیروقت شده که احتمالابخوابم ونمازصبحم قضابشود،نمازصبح من رابیدارکنید.
ده دقیقه بودکه درازکشیده بودم وتازه خوابم می بردکه صدایی به من گفت:خوابیدی؟بلند شو.
بلندشدم وگفتم: کسی من راصدازد؟
به خودم گفتم:بخواب،خسته ای،هذیان می گویی!
دوباره درازکشیدم نزدیک بودکه بخوابم،
صدایی دوباره گفت:بازخوابیدی؟
باصاحب صداصحبت کردم
گفتم:چرانخوابم؟
گفت:بروجمکران.
گفتم:تازه جمکران بودم برای چه بروم؟گفت:آن خانواده گریه می کنندونگران هستند.
گفتم:به من چه؟
گفت:کیف پولشان درماشینت جامانده، برووآن راتحویل بده.
به خودم گفتم:ماشین رانگاه کنم،ببینیم اگر خواب می بینم ووهم است،برگردم بخوابم.
درماشین رابازکردم دیدم که کیفی درصندلی عقب است.
آن رابازکردم،دیدم که داخل آن چندمیلیون پول وجوددارد.
سوارماشین شدم ورفتم جمکران.
دیدم دم درب یکی ازورودیهاهمان زن بادوبچه اش نشسته ودرحال گریه کردن هستند.
گفتم:خواهرچراگریه می کنی؟
گفت:برادرمن،شماکه نمیتوانی کاری بکنی،چراسوال میکنی؟
گفتم:شوهرتان کجاست؟
گفت: چراسوال میکنی؟
گفتم: من همان راننده ای هستم که شما را به مسجدجمکران آوردم،گمشده نداری
گفت: شوهرم درمسجدمتوسل به امام
#زمان(عج) شده است.
گفتم:بلندشو،داخل مسجدبرویم.
به یکی ازخدام اسم شوهرش راگفتیم تاصدایش کند،
آن مردباصورت وچشمانی سرخ آمدوشروع به فریادزد:که چرانمی گذاری به توسلم برسم؟چرانمی گذاری به بدبختیم برسم و...؟
زن گفت:این آقاآمده وگفته که مشکلتان را حل می کنم.
گفت:شما کی باشید؟
کیف رادرآوردم وبه اودادم.
مردکیف راگرفت و درب آنراباخوشحالی بازکردوگفت:چرااین راآوردی؟
گفتم:
#آقا به من گفت که بیایم.
چهره هابارانی شدوبه زانوافتادند
گفتند:یعنی امام
#زمان(عج) ما رادیده؟ گفتم:این جمله برای خودآقاامام
#زمان(عج) است که می فرمایند:
«إِنّاغَیْرُمُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ،ولاناسینَ لِذِکْرِکُمْ»
💐دمی زحاجت مانمی کنی غفلت
که این سجیه به جزدرشمانمی بینم
زبس که گردمعصیت نشسته برچشمانم
تودرکنارمنی وتورانمی بینم
😔مردگفت:مابااین پول می خواستیم خانه بخریم وگفتیم:اول به جمکران بیاییم وآن راتبرک کنیم که این اتفاق برایمان افتاد.
💐 تانیایی گره ازکاربشروانشود
دردماجزبه ظهورتومداوانشود
🌷 #اَللّهُـــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــکَ_الفرج_بحق_زینب_کبری
🌷