Смотреть в Telegram
اگر یک زبان را به نام زبان دوم(مثلن انگلیسی) برگزیده و خوانده باشی، چون به کشوری انگلیسی‌زبان بروی،‌ چیز خوشایندی‌ست؛ ولی اینکه این زبان، زبان مادری تو باشد، توفیر بسیار دارد. در "دوغرو بایزید" خواستیم خرت و پرت بخریم، گفتند اینجا خرت و پرت برای فروش نیست. باید بروید "ارض روم." ارض روم از شهرهایی‌ست که در روایت‌ها و ترانه و فولک ترکی نامش را شنیده‌ایم و حالا قشنگ است که به آنجا می‌رویم.  در این سامان‌، انتظار نداشتم با شهرهایی نابسامان مواجه باشم. شهرسازی و سطح زندگی این مناطق تعریفی ندارند. بیشترِ باشندگانِ جنوب خاوریِ ترکیه کردها هستند، مردمی بی‌نوا که دچار چالش‌های نژادی هستند که آنان و دولت‌های تندرو ترکیه و پانیست‌های ترکیه با هم زاویه داشته‌اند. فاشیسم نژادی از هر جنس و رنگ، از بازدارندگان تمدن بشری‌ هستند و دریغناک اینکه خاورمیانه و آفریقا و بخش‌هایی از آسیا در دهه‌های اخیر به شدت دچار آن بوده است.. کردها در ترکیه، ترک‌ها در اویغورستان چین، در افغانستان پشتون‌ و هزاره و تاجیک و ازبک و قزلباش‌ چالش‌های خودشان را دارند. در شمال غربی ایران پانکردها و پانترک‌ها آبشان به یک جوی نمی‌رود. یک جدال پیشامدرن که انسان پیشرو در هزاره‌ی سوم آن را وانهاده و از آن گذر کرده، ولی سیاست چرک و سیاستمداران نژادگرا هنوز از این دستاویز آویزانند و از این پسماندگی و واماندگی نان می‌خورند و دریغ بر آنانکه هیزم‌کشان این معرکه شده‌اند. در مردمان باختران، ژرمن‌ و ساکسون‌ و اسلاو و بورگوندی و چه و چه خودشان هیچ چالش نژادی با هم ندارند؛ ولی تا بخواهی ایده و تحلیل و پیشنهاد برای تنش‌های نژادی در کشورهای خاوری و جنوبی دارند. آنان هیچ جدالی بر تبار نام کوه آلپ و رود تایمز ندارند، ولی برای کشورهای خاوری و در این جستارها هرچه بخواهی می‌توانی در کتاب‌ها، پایان‌نامه‌ها، نشریه‌ها و رسانه‌هایشان بیابی، مثلن در این جستار که ارومیه نامی ترکی یا کردی‌ست، خوزستان واژه‌ای فارسی‌ست یا عربی، بابک خرمدین ترک بود یا فارس؛ و تو خود دریاب چرایی این نکته را، و دریاب چه جهلی‌ست در افتادن در این چرخه‌‌های بیهوده. از "آغری" به‌بعد، هرچه از کرانه‌های کردنشین دورتر می‌شویم، آبادانی کم‌کمک دگرسان می‌شود و بسامان‌تر و آبادتر، تا اینکه "کایسِری" (همان قیصریه) را شهری آبادان، مدرن و زیبا دیدیم و انگار ترکیه از اینجا آغاز می‌شود. چهار بعدازظهر در شهر "آغری" ناهار، کباب ترک خوردیم و کمی خرت و پرت خریدیم. محمدرضا از فیروزآباد تا آغری، بیشتر از پنجاه ساعت رانده است، به استثنای شش‌_هفت ساعت که هر بار چرتی دو_سه ساعته زده است. گمان نمی‌کردم تا این اندازه دوام بیاورد. نگذاشت در خرم آباد و سنندج و کرمانشاه و ارومیه با آن‌همه زیباییِ دلگشایشان درنگی و تفرجی کنیم‌ و تا اینجا را به تاخت آمده است، از بس همیشه شتابناک است، البته این شتابناکی، در ما یک بلای ژنتیک خانوادگی‌ست،‌ بی‌‌آنکه به کامیابی و نتیجه بینجامد. در آغری فرمان عرابه را داد به دست صوفی تا دست و بالش باز باشد و "همه تشنه لبیم ساقی کجایی؟ گرفتار شبیم ساقی کجایی؟" از اینجا به بعد، نم‌نمک هوا زلال‌تر، رنگ‌ها روشن‌تر، طبیعت زیباتر می‌شود و پس از چند هفته هوس سیگار می‌کنم.  بله، داشتم می‌نوشتم که این مرزها را یک مشت جهانخوار کشیده‌اند، بنابر این اعتباری ندارند، یعنی ذاتیِ بشر نیستند، بلکه چیزهایی عَرَضی هستند که بر ما حادث شده‌اند. آزمندان قدرت و سوداگران سیاست از تفرقه‌ها و خط‌کشی‌های مرزی سود می‌برند و آنان اگر بگذارند، مرزی نخواهد بود؛ ولی هنرمندان و عارفان که نگاهی زیباشناسی به هستی دارند، از مرزها و ستیزها می‌گذرند و کارشان پیوند دادن انسان‌هاست و هم‌اینک شعر و آوای ایرانی در جاده‌های آغری می‌وزد: "همه به جرم مستی سر دار ملامت می‌میریم و می‌خونیم سرِ ساقی سلامت..." صوفی می‌راند و ما می‌خوانیم "سر صوفی سلامت."  اگر از جو زمین بیرون شده، از آنجا زمین را بنگریم‌، دیگر مرزی دیده نمی‌شود، یک زمینِ زیبا بی‌هیچ خط جدایی‌ساز که خانه‌ی بزرگ همه‌ی زمینیان است. سیاست‌پیشه‌گان، سوداگران مذهب‌ها و کشورگشایان، دیوارها را بلندتر، مرزها را سخت‌تر و انسان‌ها را غریب‌تر می‌خواهند، ولی ما شاعران جنسمان فرق می‌کند. ما دوست داریم بر روی مرزها پل بزنیم. برای همین هم "نجیب بارور" شاعر افغانستانی گفته است: هر کجـــا مـــرز کشیدند،  شمـــا پُل بزنید حرف "تهران" و "سمرقند" و "سرپُل" بزنید هرکه از جنگ سخن گفت، بخندید بر او حرف از پنجـــره‌ی رو به تحمــل بزنید "نه" بگویید به بت‌های سیاسی، نه! نه! روی گــور همه‌ی تفرقـــه‌ها گُل بزنید مشتی از خاک "بخارا" و گِل از "نیشابور" با هم آرید و به مخروبــه‌ی "کابل" بزنید دختران قفس‌ افتاده‌ی "پامیــر" عزیز! گُلی از باغ خراسان به دو کاکل بزنید
Telegram Center
Telegram Center
Канал