❤ڪلام امیرالمومنین علی علیه السلام❤

#غرق
Канал
Логотип телеграм канала ❤ڪلام امیرالمومنین علی علیه السلام❤
@kalame_amiralmomeninПродвигать
1,24 тыс.
подписчиков
5,33 тыс.
фото
964
видео
901
ссылка
🎥 ڪليپ 📸 عڪس 💬 روایات مولا 🔈 مدح مولا 💯استغفار 70بند امیرالمومنین باپخش روايت هاي اميرالمومنين دنيا و آخرتمون تضمينه ادمین جهت هماهنگی 👈👈 @Glsa_prvz8313
#سلمان و #تقاضای #معجزه
ادامه..👇
سپس امام (ع) به آن شتر فرمود: به سوى همان درخت بازگرد. فورا بازگشت و حضرت مرا در آن جزيره سير داد تا اين كه به درختى بزرگ رسيديم كه در زير آن درخت، سفره اى گسترده شده و غذايى در ميان آن بود كه بوى مشك مى داد. ناگاه پرنده اى مانند كركس بزرگ ديدم.

سلمان گفت: آن پرنده جهيد و بر حضرت سلام كرد و به جاى خودش برگشت. گفتم: اى سرور من، اين #مائده #چيست؟ فرمود: اين براى #شيعيان و #دوستان من، تا روز #قيامت، در اين جا بر پا شده است. گفتم: اين پرنده #چيست؟ فرمود: #ملك #موكل بر آن است تا روز قيامت. گفتم: اى سرور من به تنهائى؟ فرمود: #خضر (ع) هر روز يك بار از كنار آن مى گذرد.

سپس دست مرا گرفته و به درياى ديگرى برد. ما از آن عبور كرديم و من جزيره بزرگى را ديدم كه در آن قصرى بود كه يك خشت آن از #طلا و يكى از #نقره سفيد و #كنگره هاى آن از #عقيق زردرنگ بود و بر هر ركنى از قصر، #هفتاد صف از ملايكه بودند. پس امام (ع) بر يكى از اركان نشست و ملايكه به آن حضرت روى آوردند و سلام كردند. سپس به آنها اجازه داد و به جاى خودشان برگشتند.

سلمان گفت: على (ع) داخل قصر شد كه در آن، درختان و ميوه ها و نهرها و پرندگان و گياهان رنگارنگ بود. امام (ع) شروع به راه رفتن در آن قصر كرد تا اين كه به آخر آن رسيد و بر كنار بركه اى كه در بستان بود ايستاد، سپس بر بالاى قصر آمد. در آن جا تختى از طلاى سرخ بود كه بر آن نشست و از آن جا بر قصر اشراف پيدا كرديم.

ناگاه درياى سياهى كه موج هاى بلندى مانند كوه هاى مرتفع داشت (هويدا گشت) و امام (ع) با گوشه چشم، نگاهى غضب آلود به آن انداخت؛ و #دريا از #غليان ايستاد، گويى همانند كسى بود كه #گناه كرده است، گفتم: اى سرور من، وقتى به دريا نگاه كردى، از غليان باز ايستاد. فرمود: ترسيد مبادا در مورد آن فرمانى صادر نمايم. اى سلمان، آيا مى دانى اين كدام دريا است؟ گفتم: نه، اى سرور من. فرمود: اين دريايى است كه #فرعون و قومش در آن #غرق شدند. همان شهرى كه (مورد عذاب الهى واقع شد) بر بال #جبرييل حمل شد سپس جبرييل آن را به دريا انداخت و به قعر آن فرو رفت كه تا روز قيامت به انتهاى آن نخواهد رسيد.

گفتم: اى سرور من، آيا ما دو فرسخ سير كرده ايم؟ فرمود: اى سلمان، همانا من پنجاه هزار فرسخ سير كرده ام و دور دنيا را #بيست_مرتبه گشته ام. گفتم: اى سرور من، چگونه چنين (چيزى ممكن) است؟ فرمود: اى سلمان، وقتى كه ذوالقرنين شرق و غرب عالم را گردید ....

ادامه داره...
•┈┈••✾🕊✾••┈┈•
@kalame_amiralmomenin
•┈┈••✾🕊✾••┈┈•
#سلمان و #تقاضای #معجزه
ادامه..👇
سپس امام (ع) به آن شتر فرمود: به سوى همان درخت بازگرد. فورا بازگشت و حضرت مرا در آن جزيره سير داد تا اين كه به درختى بزرگ رسيديم كه در زير آن درخت، سفره اى گسترده شده و غذايى در ميان آن بود كه بوى مشك مى داد. ناگاه پرنده اى مانند كركس بزرگ ديدم.

سلمان گفت: آن پرنده جهيد و بر حضرت سلام كرد و به جاى خودش برگشت. گفتم: اى سرور من، اين #مائده #چيست؟ فرمود: اين براى #شيعيان و #دوستان من، تا روز #قيامت، در اين جا بر پا شده است. گفتم: اين پرنده #چيست؟ فرمود: #ملك #موكل بر آن است تا روز قيامت. گفتم: اى سرور من به تنهائى؟ فرمود: #خضر (ع) هر روز يك بار از كنار آن مى گذرد.

سپس دست مرا گرفته و به درياى ديگرى برد. ما از آن عبور كرديم و من جزيره بزرگى را ديدم كه در آن قصرى بود كه يك خشت آن از #طلا و يكى از #نقره سفيد و #كنگره هاى آن از #عقيق زردرنگ بود و بر هر ركنى از قصر، #هفتاد صف از ملايكه بودند. پس امام (ع) بر يكى از اركان نشست و ملايكه به آن حضرت روى آوردند و سلام كردند. سپس به آنها اجازه داد و به جاى خودشان برگشتند.

سلمان گفت: على (ع) داخل قصر شد كه در آن، درختان و ميوه ها و نهرها و پرندگان و گياهان رنگارنگ بود. امام (ع) شروع به راه رفتن در آن قصر كرد تا اين كه به آخر آن رسيد و بر كنار بركه اى كه در بستان بود ايستاد، سپس بر بالاى قصر آمد. در آن جا تختى از طلاى سرخ بود كه بر آن نشست و از آن جا بر قصر اشراف پيدا كرديم.

ناگاه درياى سياهى كه موج هاى بلندى مانند كوه هاى مرتفع داشت (هويدا گشت) و امام (ع) با گوشه چشم، نگاهى غضب آلود به آن انداخت؛ و #دريا از #غليان ايستاد، گويى همانند كسى بود كه #گناه كرده است، گفتم: اى سرور من، وقتى به دريا نگاه كردى، از غليان باز ايستاد. فرمود: ترسيد مبادا در مورد آن فرمانى صادر نمايم. اى سلمان، آيا مى دانى اين كدام دريا است؟ گفتم: نه، اى سرور من. فرمود: اين دريايى است كه #فرعون و قومش در آن #غرق شدند. همان شهرى كه (مورد عذاب الهى واقع شد) بر بال #جبرييل حمل شد سپس جبرييل آن را به دريا انداخت و به قعر آن فرو رفت كه تا روز قيامت به انتهاى آن نخواهد رسيد.

گفتم: اى سرور من، آيا ما دو فرسخ سير كرده ايم؟ فرمود: اى سلمان، همانا من پنجاه هزار فرسخ سير كرده ام و دور دنيا را #بيست_مرتبه گشته ام. گفتم: اى سرور من، چگونه چنين (چيزى ممكن) است؟ فرمود: اى سلمان، وقتى كه ذوالقرنين شرق و غرب عالم را گردید ....

ادامه داره...
•┈┈••✾🕊✾••┈┈•
@kalame_amiralmomenin
•┈┈••✾🕊✾••┈┈•
#سلمان و #تقاضای #معجزه
ادامه..👇
سپس امام (ع) به آن شتر فرمود: به سوى همان درخت بازگرد. فورا بازگشت و حضرت مرا در آن جزيره سير داد تا اين كه به درختى بزرگ رسيديم كه در زير آن درخت، سفره اى گسترده شده و غذايى در ميان آن بود كه بوى مشك مى داد. ناگاه پرنده اى مانند كركس بزرگ ديدم.

سلمان گفت: آن پرنده جهيد و بر حضرت سلام كرد و به جاى خودش برگشت. گفتم: اى سرور من، اين #مائده #چيست؟ فرمود: اين براى #شيعيان و #دوستان من، تا روز #قيامت، در اين جا بر پا شده است. گفتم: اين پرنده #چيست؟ فرمود: #ملك #موكل بر آن است تا روز قيامت. گفتم: اى سرور من به تنهائى؟ فرمود: #خضر (ع) هر روز يك بار از كنار آن مى گذرد.

سپس دست مرا گرفته و به درياى ديگرى برد. ما از آن عبور كرديم و من جزيره بزرگى را ديدم كه در آن قصرى بود كه يك خشت آن از #طلا و يكى از #نقره سفيد و #كنگره هاى آن از #عقيق زردرنگ بود و بر هر ركنى از قصر، #هفتاد صف از ملايكه بودند. پس امام (ع) بر يكى از اركان نشست و ملايكه به آن حضرت روى آوردند و سلام كردند. سپس به آنها اجازه داد و به جاى خودشان برگشتند.

سلمان گفت: على (ع) داخل قصر شد كه در آن، درختان و ميوه ها و نهرها و پرندگان و گياهان رنگارنگ بود. امام (ع) شروع به راه رفتن در آن قصر كرد تا اين كه به آخر آن رسيد و بر كنار بركه اى كه در بستان بود ايستاد، سپس بر بالاى قصر آمد. در آن جا تختى از طلاى سرخ بود كه بر آن نشست و از آن جا بر قصر اشراف پيدا كرديم.

ناگاه درياى سياهى كه موج هاى بلندى مانند كوه هاى مرتفع داشت (هويدا گشت) و امام (ع) با گوشه چشم، نگاهى غضب آلود به آن انداخت؛ و #دريا از #غليان ايستاد، گويى همانند كسى بود كه #گناه كرده است، گفتم: اى سرور من، وقتى به دريا نگاه كردى، از غليان باز ايستاد. فرمود: ترسيد مبادا در مورد آن فرمانى صادر نمايم. اى سلمان، آيا مى دانى اين كدام دريا است؟ گفتم: نه، اى سرور من. فرمود: اين دريايى است كه #فرعون و قومش در آن #غرق شدند. همان شهرى كه (مورد عذاب الهى واقع شد) بر بال #جبرييل حمل شد سپس جبرييل آن را به دريا انداخت و به قعر آن فرو رفت كه تا روز قيامت به انتهاى آن نخواهد رسيد.

گفتم: اى سرور من، آيا ما دو فرسخ سير كرده ايم؟ فرمود: اى سلمان، همانا من پنجاه هزار فرسخ سير كرده ام و دور دنيا را #بيست_مرتبه گشته ام. گفتم: اى سرور من، چگونه چنين (چيزى ممكن) است؟ فرمود: اى سلمان، وقتى كه ذوالقرنين شرق و غرب عالم را گردید ....

ادامه داره...
•┈┈••✾🕊✾••┈┈•
@kalame_amiralmomenin
•┈┈••✾🕊✾••┈┈•