#انــــدکی_پنــــد💎شیــــخی بود که
به شاگردانش عقیده می آموخت،
" لااله الاالله " یادشان می داد،
آنرا برایشان شرح می داد...
و بر اساس آن تربیتشان می کرد.
🔸روزی یکی از شاگردانش
"طوطی "برای او هدیه آورد،
زیرا شیخ پرورش پرندگان را
بسیار دوست می داشت.
🔹شیخ همواره طوطی را
محبت می کرد
و او را در درسهایش حاضر می کرد
تا آنکه طوطی توانست
بگوید: " لااله الا الله "
❗️🔸طوطی شب و روز " لااله الا الله " میگفت
اما یک روز شاگردان دیدند که
شیخ به شدت گریه می کند
❗️🔹وقتی از او علت را پرسیدند گفت :
طوطی به دست گربه کشته شد.
🔸گفتند برای این گریه می کنی؟
اگر بخواهی یکی بهتر از آن را
برایت تهیه می کنیم.
🔹شیخ پاسخ داد:
من برای این گریه نمی کنم.
ناراحتی من از اینست که
وقتی گربه به طوطی حمله کرد
طوطی آنقدر فریاد زد تا مرد .
با آن همه لااله الاالله که می گفت
وقتی گربه به او حمله کرد
آنرا فراموش کرد و تنها فریاد می زد.
🔸زیرا او تنها با زبانش می گفت
و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود.
🔹سپس شیخ گفت می ترسم
من هم مثل این طوطی باشم
تمام عمر با زبانمان " لااله الاالله "
بگویم و وقتی که مرگ فرارسد
فراموشش کنم
و آنرا ذکر نکنم ...
زیرا قلوب ما هنور آنرا نشناخته است
❗️آیا ما لااله الاالله را با دلهایمان آموختیم؟
#ایمان_قلبی @kahfolhassan