وقتی کتابی میخوانید، از زندگی فرار نمیکنید، بلکه بیش از پیش به اعماق آن فرو میروید.
نویسنده و هنردوست امریکایی، لوگان پیرسال اسمیت، روزگاری گفته بود: «بعضی آدمها فکر میکنند که مسئلهٔ اصلیْ زندگی است، اما من مطالعه را ترجیح میدهم.» اولباری که به این برخوردم، به نظرم سخن نغزی آمد، اما حالا آن را –همچون بسیاری گزینگویههای دیگر– حرف باطل غلطاندازی میدانم. زندگی و مطالعه دو فعالیت مجزا از هم نیستند. تمایزِ آنها نادرست است (چنان که ییتس هم در اشتباه است وقتی به انتخابِ نویسنده میان «کمال مطلوب در زندگی، یا در کار» میاندیشد). وقتی کتابی میخوانید، از زندگی فرار نمیکنید، بلکه بیش از پیش به اعماق آن فرو میروید. شاید فراری ظاهری در این باشد –گریزی به کشورها، آدابورسوم و قالبهای زبانی متفاوت– اما کاری که اساساً در حال انجام آن هستید ارتقای درکی است که از ظرایف، تناقضات، لذات، دردها و حقایق زندگی دارید. مطالعه و زندگی مجزا از هم نیستند، بلکه با هم همزیستی دارند. و برای این کندوکاو در خویشتن تنها یک سمبل تماموکمال وجود دارد و همچنان بر جای خود باقی است: کتاب چاپی.