کانال فرهنگیان البرز

#حسین_رمضان_پور
Канал
Новости и СМИ
Образование
Политика
Социальные сети
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала کانال فرهنگیان البرز
@k_F_ALBORZПродвигать
360
подписчиков
1,12 тыс.
фото
321
видео
2,88 тыс.
ссылок
کانال فعالان صنفی استان البرز برای پوشش اخبار صنفی فرهنگیان ومجمع عمومی پیش رو برای انتخابات هیئت مدیره کانون صنفی معلمان البرز
🔴 خبر فوری

#حسین_رمضان_پور معلم زندانی در زندان بجنورد برای پانزده روز مرخصی از زندان آزاد شد
#نه_به_زندان_معلمان
#زن_زندگی_ازادی

🔸🔸🔸🔸

https://t.center/k_F_ALBORZ
🔴 برای_آزادی_اسماعیل_عبدی

محمد حبیبی سخنگوی کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

اپیزود اول

صدای گریه دخترک/ ماندانا لحظه ای قطع نمی شود.شش ماه دیگر مانده تا یک سالگی اش و حالا آغوش پدر را می خواهد که با دستانی در بند و مردانی که احاطه اش کردند ، از درب خانه خارج می شود.شروع تلخی است برای یک زندگی معمولی یک دخترک گریان.
اسماعیل حالا در بند است و ماندانا همچنان گریه می کند.

اپیزود دوم

نگاه دخترکی که با لباسهایی تمیز و کیفی کوچک در دست ,گوشه حیاط ایستاده است همچنان به در مدرسه است.دوستان جدیدش با خنده هایی زیبا و دست در دست پدرانشان از مقابل اش می گذرند و او که حالا هفت سالگی اش را باید آغاز کند ، همچنان در انتظار پدر است .ماندانا اشک گوشه چشمانش را پاک می کند و اسماعیل همچنان در بند است .

اپیزود سوم

دخترک چرخ می زند به راست ،چرخ می زند به چپ و گیسوانش همچون آبشار کوچکی موج می خورند تا لبخندی بنشیند بر لبان خواهرش.ماندانا حالا آنقدر بزرگ شده است که بداند شب ازدواج خواهرش باید برقصد ،باید بخندد و حتی طنازی کند تا نبود پدر احساس نشود .دخترک می رقصد ،دخترک می خندد،دخترک بغض می کند ،اما اسماعیل همچنان در بند است .

#برای_آزادی_اسماعیل_عبدی
#معلمان_زندانی_را_آزاد_کنید
#جعفر_ابراهیمی
#رسول_بداقی
#کیوان_مهتدی
#نرگس_محمدی
#حسن_سعیدی
#رضا_شهابی
#هاشم_خواستار
#مهدی_فتحی
#زینب_همرنگ
#محمد_حسین_سپهری
#سلیمان_عبدی
#حسین_رمضان_پور
#صادق_صداقت
#جواد_لعل_محمدی
#ناهید_شیر_پیشه

https://files.fm/u/8v6w68nph

https://t.center/k_F_ALBORZ
🔴 حکایت عافیت‌طلبی ما

✍️محمد رضا بهنام نژاد - بازنشسته فرهنگی

یه همکار خیلی خوبی تو مدرسمون داشتیم،
از اون همکارای واقعا ساکت و بدون حاشیه و کاملا مهربون.

این بچه اصلا بلد نبود بدبین باشه؛
بلد نبود منفی فکر کنه؛
بلد نبود به کسی سوء ظن داشته باشه؛
بلد نبود بد کسی رو بخواد؛
بلد نبود زرنگ بازی در بیاره؛
اصلا بهتره بگم مهربونی تو ذاتش بود.

تقریبا تمام سال های خدمتم در آموزش و پرورش استثنایی استان قزوین،کنار هم بودیم و همیشه همدیگه رو می دیدیم.

یه جمله اش که همیشه اذیتم می کرد، این بود:
ما دو نفری حقوق داریم
( خانمش هم شاغل بود )
خونه هم دارم،
ماشینمم که هست،
پس از شرایطم راضی ام.

منم بهش می گفتم تو دو موتوره هستی و دوگانه سوز و فقط داری خودت رو می بینی،
به اونایی که همسر شاغل ندارن فکر کن که خرجشون جوابگو نیست و مجبورن سرویس مدرسه رو بگیرن یا مسافرکشی کنند. به بچه های استثنایی بیتوته ای ( خوابگاهی ) خودمون فکر کن که به خاطر مشکلات مالی وزارتخانه مجبور بودن هر روز به غذاهای بی کیفیت تری تن بدن و در انتها نیز مجبور شدیم خوابگاه رو به دستور اداره کل تعطیل کنیم و دانش آموزان نابینا و ناشنوا رو به شهرها و استان های خودشان برگردونیم ‌‌و درس بی درس. به پدر و مادرایی فکر کن که به خاطر نداشتن پول کمک اجباری به مدرسه خجالت زده ان و هزاران درد بی درمان دیگه ی این وزارتخونه

خلاصه، کارهای صنفی منو که می دید، بهم می گفت:
تو که وضعت بد نیست و نیازی به چیزی نداری،
پس برای چی این کارها رو می کنی و برای خودت دردسر درست می کنی،
بشین سر جات دیگه. 😂😂

منم همیشه جوابم تکراری بود:
ما برای اینکه وضعمون بدتر از این نشه، داریم تلاش و فعالیت می کنیم؛
وگرنه امیدی به بهبود وضعیت نداریم.

بهش می گفتم می بینم روزی رو که نداشته باشن بهمون حقوق بدن و یا اینکه هر ۲ ماه ۱ بار برامون واریز کنند یا حتی حقوقمون رو نصف، و زوج و فرد کنند.

خلاصه اینکه من بازنشسته شدم و تمام؛ و
اونم داره سال های ۳۳ - ۳۴ سابقه اش رو می گذرونه. 

اما ۲ - ۳ سال پیش دیدمش،
از سخت شدن شرایط و زندگیش می گفت و اینکه
بچه ها بزرگ شدن و خرج ها بالا رفته و دیگه حقوق ها جوابگو نیست.
می گفت خدا به داد تک موتوره ها برسه،
واقعا شرایط سخت شده.

تازه اونجا فهمیدم که ما معلما هم در درک شرایط موجود درجاتی داریم!

خیلی ها سال ها پیش متوجه اوضاع فَشَل و نابسامان آموزش و پرورش شدند و حرفشون رو زدند و زندان کشیدن و هزینه ها دادن تا بفهمند که نباید اسرار هویدا کنند.
برخی هم مثل همین همکار داستانم ۳ سال پیش متوجه شدند که اوضاع آموزش و پرورش اصلا خوب نیست.
برخی ها هم شب ۲۹ اسفند ۱۴۰۱ وقتی حقوقشون رو نریختند، متوجه اوضاع فَشَل شدند و فریاد وامصیبتا سر دادند!

تعدادی از معلمان هم هنوز نیازی نمی بینند که متوجه بشن؛
به عبارت بهتر،سودشون توی متوجه نشدنشونه، و این سر در برف کردن های برخی را پایانی نیست.

با این همه امید دارم؛ که همکار فرهنگیم این پست رو بخونه و بدونه جواب نگاه عافیت طلبانه و در سایه نشستن من و اون رو، #اسماعیل_عبدی، #رسول_بداقی، #جعفر_ابراهیمی، #صادق_صداقت، #سلیمان_عبدی، #مهدی_فتحی، #حسین_رمضان_پور و خیلی های دیگه از معلمان زندانی دارن در روزهای نوروز ۱۴۰۲ می دن. روزهایی که دور از خانواده و عزیزانشون در زندان کچویی کرج و اوین و … به سر می برن. و یا همکارایی که با احکام بازنشستگی پیش از موعد و یا انفصال موقت و اونم با حقوق هایی ۵، ۶ میلیونی شب عید رو می گذرونند.

پایان سخن اینکه؛
شیشه نزدیکتر از سنگ ندارد خویشی
هر شکستی که به هر کس برسد از خویش است


#معلمان_زندانی_را_آزاد_کنید
#زن_زندگی_آزادی
https://t.center/k_F_ALBORZ