این دستخط، دستخطِ امروزِ استاد
#محمد_علی_موحد است در ستایشِ زندگی. پیرِ سربلندِ ما در نود و شش سالگی پس از یک قرن کوشش در راه فضل، حق، عدالت و آزادی و پس از عمری زندگی در سایهسارِ
#شمس_تبریزی ،
#مولانا ،
#ابن_عربی و سایر بزرگانِ عرفان و کلام و فلسفهْ اسلامی، از ستایشِ زندگی میگوید. حبذا استادِ شریف و فاضلِ ما.
موحد میگوید "فردای روشنتری در راه است". این را چه کسی میگوید؟ کسی که جنگِ دومِ جهانی و آن همه جنایت را دیده است و شنیده است و خوانده است. کسی که شکستِ تلخِ
#مصدق و شکستِ شرافتِ او را در برابرِ رذالت از نزدیک دیده است. کسی که مرگِ عزیزان و رفیقانش را دیده است و شکستِ آرمانهای بزرگی را در حوزهٔ عدالت و آزادی تجربه کرده است. اما میگوید "در جنگِ میان مرگ و زندگی، زندگی پیروز خواهد شد". بیگمان بخشِ بزرگی از این همه
#امید از غوطهور شدن در دریای مولانا جلالالدین حاصل شده است. مولانا که چشمهٔ بزرگِ شادی و امید است. روحِ
#اخوان_ثالث شاد که گفت:
مرگ گوید: هوم، چه بیهوده!
زندگی میگوید امٌا باز باید زیست
و در انتها، استاد موحد نوشته است که "فردای روشنتری در راه است. چه باک اگر من نبینمش، دیگرانش خواهند دید". زهی امید. این امیدِ فردای روشن همیشه با انسان بوده است و خواهد بود.
#سایه در پایانِ شعرِ نیماییاش برای
#مرتضی_کیوان مینویسد:
کیوان ستاره بود
با نور زندگانی میکرد
با نور درگذشت
او در میانِ مردمکِ چشمِ ما نشست
تا این ودیعه را
روزی به صبحدم بسپاریم
این ودیعه همان امید به آمدنِ "روزِ بهی" است. همان که سایه هم گفته است که "سخت ساخته میآید و نمیداند که روزِ آمدنش روزیِ که خواهد بود."
استاد موحد!
پیرِ فاضل و سربلندِ ما!
فردای روشن، خودِ تویی. فردای روشن، تو و دیگر بزرگانِ فضل و ادب و هنرِ ایرانند. "تو یکی نهای هزاری"
استاد موحد!
سخنت را و امیدت را روی چشمهایمان میگذاریم.
#جویا_معروفی @jooyamaroofi1