Смотреть в Telegram
گمان می‌کردم از امید برمی‌خیزد آوایی شکستی ماند و افسوسی، دریغی ماند و سودایی چه دیدیم از امید ای دوست؟ غیر از باخت، غیر از رنج مگر با ناامیدی نغمه‌ای برجوشد از نایی به هر سروی که دل بستیم بیدی بود و تردیدی به هر صبحی که پیوستیم شب سر بر زد از جایی در این غم از چه آسودی؟ خطر کن تا نفرسودی که مرگ از خیلِ خاموشان ندارد هیچ پروایی کدامین روز آیا بر دَمَد خورشیدِ امیدی کدامین شب مگر در خواب می‌بینیم رویایی؟ کدامین گوش نسپاریم بر آن وعده‌های پوچ کدامین دیده بردوزیم بر دیوارِ حاشایی؟! خیالِ خام بستی، صبحِ امیدی نخواهد بود از این روزِ ستروَن برنخیزد هیچ فردایی #جویا_معروفی @jooyamaroofi1
Telegram Center
Telegram Center
Канал