رنگت روخدااااایی‌ کن

#قسمت_چهل_وهفتم
Канал
Логотип телеграм канала رنگت روخدااااایی‌ کن
@jomalate10rishteriПродвигать
11,22 тыс.
подписчиков
34 тыс.
фото
10,2 тыс.
видео
2,98 тыс.
ссылок
کانالی برا رسیدن به اندیشه برتر @seyyedz ادمین
#داستان‌عاشقانه‌واقعی
#دومدافع
#قسمت_چهل_وهفتم

چشمے گفتم وهمراه علے از پلہ هارفتم بالا
دراتاقو برام باز کرد .
وارداتاق شدم و روتخت نشستم.
اومدسمتم وچادرمو
ازسرم در آورد وآویزوݧ کرد
لباسام
بوے بیمارستانو میداد وحالمو بد میکرد .
لباسامو عوض کردم .یہ نفس راحت کشیدم
دستے بہ موهام کشیدم .موهام بهم ریختہ بود ،دستام جوݧ نداشت امانمیخواستم علے بفهمہ .
شونرو برداشتم وکشیدم بہ موهام
علے شونرو ازدستم گرفت وخودش موهامو شونہ کرد
احساس خوبے داشتم اما یہ غمے تو دلم بود .
چشمامو بستم وگفتم:علےجاݧ وسایلاتو آماده کردے؟؟؟
جوابمو نداد
شونہ کردݧ موهام کہ تموم شد شروع کرد بہ بافتـنشوݧ
برگشتم سمتشو دوباره پرسیدم :وسایلاتو جمع کردے؟؟؟
پوفے کرد وسرشو انداخت پاییـݧ
ݧ جمع نکردم

إ خوب بیاباهم جمعشوݧ کنیم
باشہ واسہ فردا الاݧ هم مـݧ خستم ام هم تو ...
حرفشو تاییدکردم اما اصلادلم نمیخواست بخوابم
میخواستم تاصبح باهاش حرف بزنم ونگاش کنم .
اصلا کاش صبح نمیشد..
میخواستم تا صبح باهاش حرف بزنم و نگاهش کنم.
اصلا کاش صب نمیشد ...
دلم راضے بہ رفتنش نبود ،اما زبونم چیزے دیگہ اے و بہ علے میگفت
نشست بالا سرم و گفت :بخواب
تو نمیخوابے مگہ؟؟؟
چرا ولے باید اول مطمعـݧ بشم کہ تو خوابیدے بعد خودم بخوابم
إ علے
دستشو گذاشت رو دهنمو گفت:هیس هیچے نگو بخواب خانوم جاݧ
پلکامو بہ نشونہ ے تایید بازو بستہ کردم و لبخند زدم
دستے بہ سرم کشید و گفت :مرسے عزیز جاݧ
خستہ بود ،چشماشو بازور باز نگہ داشتہ بود
خوابم نمیبرد پتو رو کشیدم رو سرمو خودم و زدم بہ خواب
چند دیقہ بعد براے ایـݧ کہ مطمعـݧ بشہ کہ خوابم صدام کرد
میشنیدم اما جواب ندادم
آهے کشید و زیر لب آروم گفت:خدایا بہ خودت توکل
انقدر خستہ بود کہ تا سرشو گذاشت رو بالش خوابش برد
پتو رو کنار زدم و سرجام نشستم
برگشتم سمتش
چہ آروم خوابیده بود
گوشہ ے چشمش یہ قطره اشک بود
موهاش بهم ریختہ بود و ریشهاش یکم بلند شده بود
خستگے و تو چهرش میشد دید
بغضم گرفت ،ناخدا گاه اشکام جارے شد
دلم میخواست بیدار شہ و باهام حرف بزنہ ،تو چشمام زل بزنہ و مثل همیشہ بگہ اسماء ؟؟
مـݧ هم بگم جانم علے؟؟
لبخند بزنہ و بگہ چشمات تموم دنیامہ هاااا
منم خجالت بکشم و سرمو بندازم پاییـݧ...
خدایا مـݧ چطورے میتونم ازش دل بکنم ،چرا دنیات انقدر نامرده ؟؟؟
مـݧ تازه داشتم زندگے میکردم.
حاضر بودم برگردم بہ اوݧ زمانے کہ علے نیومده بود خواستگارے هموݧ موقعے کہ فکر میکردم یہ بچہ حزب و اللهیہ خشک و بد اخلاقہ و ازمـݧ هم بدش میاد .
اخم کردناش هم دوست داشتنے بود برام.
علے اونقدر خوب بود کہ مطمعـݧ بودم شهید میشہ ...

واااے خدایا کمکم کـݧ
از جام بلند شدم
رفتم کنار پنجره و یکم بازش کردم ،نسیم خنکے بہ صورتم خورد و اشکامو رو صورتم بہ حرکت درآورد
درد شدیدے تو سرم احساس کردم
پنجره رو بستم و بہ دیوار تکیہ دادم کہ تو هموݧ حالت خوابم برد .
باصداے اذاݧ صبح بیدار شدم یہ نفر روم پتو کشیده بود
بہ اطرافم نگاه کردم
علے رو تخت نشستہ بود و سرشو بیـݧ دوتا دستش گذاشتہ بود .
سرشو آورد بالا ،چشماش هنوز قرمز بود .
اسماء چرا نخوابیده بودے؟؟؟منو میخواستے گول بزنے؟؟؟اونجا چرا؟؟ میخواے دوباره حالت بد بشہ?? مـݧ کہ گفتم تا دلت راضے نباشہ نمیرم چرا میشینے فکرو خیال الکے میکنے؟؟
الکے خندیدم و گفتم:اوووووو چہ خبرتہ علے؟؟؟ایـݧ همہ سوال اونم ایـݧ وقت صبح
پاشو بریم وضو بگیریم
نمازموݧ و اول وقت بخونیم.
نمیخواستم اذیتش کنم اما دست خودم نبود ایـݧ حالت هام
بدوݧ توجہ بہ علے از اتاق رفتم بیروݧ
رفتم سمت دستشویے .تو آیینہ خودم و نگاه کردم چشمام پف کرده بود آهے کشیدم و
صورتمو شستم
وضو گرفتم و رفتم تو اتاق ،جانماز علے و خودم و پهـݧ کردم
چادر نمازمو سر کردم ومنتظر علے نشستم
علے نمازوشروع کرد
اللہ اکبر
بااولیـݧ اللہ و اکبرے کہ گفت :اشک از چشمام جارے شد
بهش اقتدا کردم ونماز و باهم خوندیم .
نمیدونم توقنوت چے داشت میگفت کہ انقدر طول کشید...
بعد ازنماز رفتم کنارش وسرمو گذاشتم رو پاش.
علے ؟؟؟
جانم ؟؟
ببخشید
بابت چے؟؟
توببخش حالا
باشہ چشم،
دستے بہ سرم کشید وگفت:اسماء تاحالا بهت گفتہ بودم باچادر نماز شبیہ فرشتہ ها میشے??
اوهووم
اے بابافراموشکارم شدم ،میبینے عشقت باآدم چیکار میکنہ ؟؟
سرمو از روپاش برداشتم روبروش نشستم
اخمے کردم وگفتم:باچادر مشکے چے؟؟؟
دستش وگذاشت روقلبش وگفت :عشق علے
حالاهم بروبخواب

بخوابم؟دیگہ الاݧ هوا روشـݧ میشہ باید وسایلاتوجمع کنیم
اسماء بیابخوابیم حالاچندساعت دیگہ پامیشیم جمع میکنیم
قوول؟
قول:
ساعت۱۱باصداے گوشیم ازخواب بیدار شدم .
ماماݧ بود حتما کلے هم نگراݧ شده بود.
گوشے وجواب دادم صداموصاف کردمو گفتم :الو
الوسلام اسماء جاݧ حالت خوبہ مادر؟
بلہ ماماݧ جاݧ خوبم خونہ ے علی اینام
تونباید یہ خبر بہ ما بدے؟؟
ادامه دارد.