رنگت روخدااااایی‌ کن

#دوستان
Канал
Логотип телеграм канала رنگت روخدااااایی‌ کن
@jomalate10rishteriПродвигать
11,22 тыс.
подписчиков
34 тыс.
фото
10,2 тыс.
видео
2,98 тыс.
ссылок
کانالی برا رسیدن به اندیشه برتر @seyyedz ادمین
#احکام_شرعی
⁉️ #قهرباخانواده و #دوستان
«
#حدیث »
🌷 پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله می فرمایند:
«هر دو مسلمانى كه از یكدیگر
#قهر كنند و سه روز بر آن حال بمانند و با هم آشتى نكنند از اسلام بیرون روند و میان آنها پیوند و #دوستى دینى نخواهد بود. پس هر كدام كه به [اصلاح رابطه و] سخن گفتن پیشى گیرد او در روز #حساب زودتر به #بهشت می رود.»
(كافى، ج 2، ص 345 - وسائلالشیعه، ج 8، ص 585).
«
#احکام_شرعی »
سوال: آیا
#قهر کردن جایز است و به نماز و عبادات ضرری می رساند؟
پاسخ: 👇👇
«قهركردن بدون دلیل و به خاطر مسائل جزئی اخلاقا مذموم است اما ایرادی بر
#نماز و #روزه و #عبادات مكلف وارد نمی كند و چنانچه این قهر كردن ارتباط بخاطر نهی كردن طرف مقابل از انجام منكرات باشد. در این صورت قطع رابطه و ترك معاشرت با وی از باب نهی از منكر واجب می شود.»
منبع 👈 (اجوبه، ص233، با استفاده از سوال 1072).
👇
@jomalate10rishteri
#رنگت‌روخداااایےکن☝️
#احکام_شرعی
⁉️ #قهرباخانواده و #دوستان
«
#حدیث »
🌷 پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله می فرمایند:
«هر دو مسلمانى كه از یكدیگر
#قهر كنند و سه روز بر آن حال بمانند و با هم آشتى نكنند از اسلام بیرون روند و میان آنها پیوند و #دوستى دینى نخواهد بود. پس هر كدام كه به [اصلاح رابطه و] سخن گفتن پیشى گیرد او در روز #حساب زودتر به #بهشت می رود.»
(كافى، ج 2، ص 345 - وسائلالشیعه، ج 8، ص 585).
«
#احکام_شرعی »
سوال: آیا
#قهر کردن جایز است و به نماز و عبادات ضرری می رساند؟
پاسخ: 👇👇
«قهركردن بدون دلیل و به خاطر مسائل جزئی اخلاقا مذموم است اما ایرادی بر
#نماز و #روزه و #عبادات مكلف وارد نمی كند و چنانچه این قهر كردن ارتباط بخاطر نهی كردن طرف مقابل از انجام منكرات باشد. در این صورت قطع رابطه و ترك معاشرت با وی از باب نهی از منكر واجب می شود.»
منبع 👈 (اجوبه، ص233، با استفاده از سوال 1072).
👇
@jomalate10rishteri
#رنگت‌روخداااایےکن☝️
#احکام_شرعی
⁉️ #قهرباخانواده و #دوستان
«
#حدیث »
🌷 پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله می فرمایند:
«هر دو مسلمانى كه از یكدیگر
#قهر كنند و سه روز بر آن حال بمانند و با هم آشتى نكنند از اسلام بیرون روند و میان آنها پیوند و #دوستى دینى نخواهد بود. پس هر كدام كه به [اصلاح رابطه و] سخن گفتن پیشى گیرد او در روز #حساب زودتر به #بهشت می رود.»
(كافى، ج 2، ص 345 - وسائلالشیعه، ج 8، ص 585).
«
#احکام_شرعی »
سوال: آیا
#قهر کردن جایز است و به نماز و عبادات ضرری می رساند؟
پاسخ: 👇👇
«قهركردن بدون دلیل و به خاطر مسائل جزئی اخلاقا مذموم است اما ایرادی بر
#نماز و #روزه و #عبادات مكلف وارد نمی كند و چنانچه این قهر كردن ارتباط بخاطر نهی كردن طرف مقابل از انجام منكرات باشد. در این صورت قطع رابطه و ترك معاشرت با وی از باب نهی از منكر واجب می شود.»
منبع 👈 (اجوبه، ص233، با استفاده از سوال 1072).
👇
@jomalate10rishteri
#رنگت‌روخداااایےکن☝️
داستان واقعی #برات_میمیرم

قسمت دهم

دو ماه از ازدواج ما میگذشت ... هر روز خدا را برای داشتن سینا شکر میکردم... از وقتی زندگی مشترک را شروع کردیم نه تنها برایم تکراری نمیشد ٬ بلکه روز به روز زیباییها ی اخلاقی و کردارش منو مجذوب خودش میکرد... ولی یک چیز مثل خوره به جانم افتاده بود... ترس از دادن سینا....
این دل‌نگرانی ها بی دلیل نبود...‌ با شروع شدن جنگ ایران و عراق قلبم گواهی داد که شاید در این همه موشک باران و تجاوز عزیزانم را از دست می دهم...

سینا هم مثل بقیه جوانمردانی که داوطلبانه برای مقابله با متجاوزین آماده میشدن؛ تصمیم خودش را گرفته بود... اما منتظر رضایت من بود..

عزیزم :این یه تکلیفه !! اما تا تو راضی نشی نمیرم...

می دانستم که بلاخره باید برود ... اما نمی‌توانستم راضی شوم...
بهش گفتم: هیچ تضمینی نیست که برگردی!! تکلیف من چی میشه!؟ من بدون تو نفسم بند میاد.. تازه پیدات کردم... همیشه میترسیدم ....

بغض نگذاشت ادامه دهم....
سینا دست هایم را گرفت... دلبندم: مزدوران شهرهای مرزی رو تصرف کردن... از هوا هم که بم بارانمون میکنن... نباید بزاریم دستشون به عزیزانمون برسه... این تکلیفه...
_ مطمئن بودم که توسط تو امتحان میشم.... اطمینان هم دارم که میری... اما این که من قلبا راضی بشم یا نه امتحان سختیه....

از شدت ناراحتی بدون آب و غذا خواب رفتم...

نیمه های شب از خواب بیدار شدم.... غرق در تماشای سینا اشک می ریختم....

وضو گرفتم و مشغول نماز شدم... با خدا درد کردم : خدایا! سینا هدیه ای بود که تو زندگی بهم بخشیدی... کسی که انسانیتش به حد کمال رسیده.. یادمه روزی که عهد بستم باهات زندگیمو با رضای تو بنا کنم... حالا وقتشه امتحان بشم...
هر چی از تو داریم امانته... یه روز میدی یه روز هم میگیری.... من همسرمو به خودت میسپارم ... ازم راضی باش... مراقبش باش... نگیر این هدیه ای رو که بی منت بهم بخشیدی.!!!!

صبح که سینا بیدار شد من یک سینی آماده کرده بودم برای بدرقه... قرآن... آب... آینه....

ولی اشک مجال نمیداد.... سینا منو درآغوش گرفت زمان یادم نیست که چه مدت روی شانه اش گریه میکردم....باورم نمی شد سینا هم اشک می ریخت ...

من هم مثل همه شیر زنانی که عزیزانشان بدرقه می کردند؛ سینا را بدرقه کردم...

یادمه آخرین لحظه با خنده راهش انداختم...
بهش گفتم : حوریان بهشتی نکشونن ببرنت... من منتظرما!!!


#دوستان_شهداباشید 🌷
داستان واقعی #برات_میمیرم

قسمت نهم

اشک توی چشم هام جمع شده بود ... نمی دانستم بخندم یا گریه کنم... هیچ هدیه و سورپرایزی نمی‌توانست تا این حد خوشحالم کند... هنوز هم همین نظر را دارم: برای یک زن خوشبختی بالاتر از این نیست که همسرش دوستش در داشته باشد ....
حس عجیبی داشتم.... حسی که قبلا تجربه نکرده بودم....از خدا شرم داشتم و سینا را خیلی والا میدیدم... کسی که حتی برای رسیدن به عشقش قدم غلطی برنداشته و یاری جستن از خدا را فراموش نکرده... خودم را کوچک میدیدم ... من برای رسیدن به معشوقم شتاب کردم و با یک روش نا متعارف بهش رسیدم... هرچند هنوز هم باور دارم که سینا ارزش داشت... اما حتما راه بهتری هم بود...

من وارد مرحله‌ی جدیدی از زندگی شدم... با رسیدن به سینا شناخت و عشقم نسبت به خدا بیشتر و بیشتر شد... با خودم عهد بستم که رنگین را بر مبنای رضای خدا پایه ریزی کنم...
مثل این بود که قرار بود در کوره آزمون و خطای زندگی وارد مرحله سختی از امتحان خدا وارد بشم....
مرحله ای که میان دو معشوق قرار بگیرم ....
سخت ترین مرحله زندگی یک انسان که ایمان وعشق واقعی اش محک زده میشود...

درست حدس زده بودم.... عهدی که با خودم بستم مرا به آزمون سختی کشاند... من باید میان سینا و خدا یکی را انتخاب میکردم.....


ادامه دارد...


#دوستان_شهداباشید 🌷
داستان واقعی #برات_میمیرم

قسمت هشتم

... مادر سینا عذرخواهی کرد و گفت: برای سینا مشکلی پیش اومد نشد امروز بیاد خدمتتون... انشاا... فردا بعداز ظهر مزاحم میشم....
امید و تردید به یک اندازه وجودم را پر کرد... نمیدانستم باید خودم را برای شنیدن چه جور خبری آماده کنم ... در هر حال من تصمیم خودم را گرفته بودم... هیچ چیز مانع ازدواج ما نخواهد بود.... مگر خواست خدا...
همین یک جمله آرامشم داد تا بتوانم شب بخوابم

....

سینا و مادرش با دسته گل و شیرینی که وارد شدند ٬ جواب مشخص شد... آزمایش مشکلی نداشت... منو سینا بدون هیچ مانعی می‌توانستیم به هم برسیم...

دل تو دلم نبود تا سورپرایز سینا را بدونم....
آن موقع ها مثل الان دختر و پسر نامزد قبل از عقد راحت نمی توانستند باهم باشند...
مادر سینا اجازه خواست که ما یک ساعت تنها باشیم...
سینا با بی صبری رفت سر اصل مطلب: عزیزم وقته سورپرایزه!!!!.. راستش نمی دونم چقدر برات مهم باشه ... ولی ترسیدم زودتر از این بگم ماجرا چیه و خدا نکرده مشکلی پیش بیاد؛ و نتونیم به هم برسیم؛ تو ضربه روحی شدیدی بخوری
_ جون به لبم نکن بگو قضیه چیه....
_ راستش قبل از اینکه تو از من خواستگاری کنی..
خنده کلامشو قطع کرد...
: ببخشید عزیزم... قبل از اینکه تو شیفته من بشی من عاشق تو شده بودم....
_ چی !!؟؟ تو عاشق من بودی؟!
_بله... تو بدجوری دلمو برده بودی
_ خب... دیگه.!!؟؟
_ هول نکن .. همو رو میگم....
ما جرا داشت هم جالب میشد هم پیچیده...

گفتم : پس چطور شد؟؟ چرا چیزی نگفتی؟؟ اقدامی نکردی؟؟ نکنه جادو جنبلم کردی!؟!

_ کار خدا بود... تو هدیه خدایی... از وقتی پیش تو دلم گیر کرده بود چله گرفتم...‌ یک ماه هر روز نماز حاجت میخوندم و از خدا میخواستم که اگه قسمتم نباشی مهرت رو از دلم برداره... بعدش به خودم گفتم: خدا گفته از تو حرکت از من برکت.... توکل بر خدا گفتم و تحقیقات راجع به تو و خانوادتو شروع کردم ... همه چیز عالی پیش می رفت ... داشتم امیدوار میشدم که تو گزینه مناسبی هستی برام... تا اینکه مادرم یک نفرو معرفی کرد... به خودم گفتم شاید حکمتی هست که تو این موقعیت مادرم برام آستین بالا زده... رفتیم خونه دختره ولی یک ذره هم به دلم ننشست... به خودم گفتم دل اگه عاشق بشه مال یک نفره ... پس نمیتونه جای دیگه گیر کنه...

هنوز تو سردرگمی بودم که تو یهویی جلوم سبز شدی و پیشنهاد ازدواج دادی... نمی دونی اون روز چه حالی داشتم... باورم نمی شد که خدا کسی رو تا این حد عاشق من کرده که منم براش میمیرم...
ادامه دارد....


#دوستان_شهداباشید 🌷
داستان واقعی #برات_میمیرم

قسمت هفتم

.... وقتی پدرم چادرم را گرفت از تعجب خشکم زد... چون ازش انتظار نداشتم...
: دخترم میترسم وقتی شعله های عشقت فروکش بکنه از چادر خسته بشی... بهتره کسی که تورا بدون چادر پسندیده همینطور هم باهات زندگی کنه... تو نباید به خواسته کسی چادر سر کنی چون این طوری به خاطر تحمیل یک خواسته دلزده میشی...
_ آقاجون ... به جان شما که برام خیلی عزیزه چادر انتخاب خودمه... سینا حتی یک بار هم ازم نخواسته... حتی اگه این وصلت سر نگیره ؛ من از این به بعد چادر می پوشم...
آقا جونم چادرمو داد و منو با بوسه و صلوات بدرقه کرد....

وقتی از آزمایشگاه بر می گشتیم تو تاکسی که بودیم خیلی آروم حرف می زدیم... پیش مادرم راحت نبودیم... بین همه صحبتهایی که شد یک جمله سینا بد جوری به دلم آشوب انداخت..
: بزار جواب آزمایش بیاد... اگه وصلت قطعی بشه یه سورپرایز دارم برات...
_ یعنی چی!! یعنی ممکنه ....
نه .. حرفش رو هم نزن... نهایتش میگن نمیتونیم بچه سالم داشته باشیم... خب بچه نمیخوایم..

این همه آدم ... بچه ندارن...

_ هیس... شلوغش نکن... ایشاا.... که چیزی نیست...
منظورم این بود که بگم منتظر سورپرایز باشی... نه اینکه بترسی...

تا جواب آزمایش بیاد من جون به لب شدم...

تا اینکه روز موعود فرا رسید...

قرار بود سینا تا ظهر با جواب آزمایش بیاد خونه ما ٬ اما تا شب خبری نشد...

برای بقیه یک امر عادی بود ..‌. اما من تا شب نیمه جون شدم....

تا اینکه ساعت ۹ شب مادر سینا با تلفن تماس گرفت...

ادامه دارد....

#دوستان_شهداباشید 🌷
داستان واقعی #برات_میمیرم


قسمت پنجم

از یک بچه بسیجی دائم الوضو بعید بود از این کارها بلد باشه.... یک میز رمانتیک خاطره ساز آماده کرده بود...
گل... شمع...
آن هم در یک مکان عمومی....
ویک جعبه کادوی شیک که روی میز بود...
این همه سورپرایز برام جالب بود... اما دلم جایی گیر بود که بود و نبود این تشکیلات برایم یکی بود...با یک سلام و احوالپرسی گرم صندلی را برایم عقب کشید تا بشینم...
واااای خدای من ... این مرد با من مثل یک ملکه رفتار میکنه....
یهویی یاد چادر افتادم....
یک آن خشکم زد....
توی دلم از خدا کمک خواستم....

دلواپسی ها نمی گذاشت از بودن در کنار سینا لذت کافی ببرم...

سینا با آرامش و خونگرمی شروع به صحبت کرد...
من تازه یادم افتاد که باید از زندگی آینده و شرط و شروط مان صحبت کنیم....
من فقط خودم را برای دیدن سینا آماده کرده بودم و اصلا به چیز دیگری فکر نمی کردم...
فقط دوست داشتم باهاش حرف بزنم...

خوشحالی و استرس فکرم را تعطیل کرده بود...
اما سینا برعکس من معلوم بود که آرامش بیشتری داره....
خیلی خوب صحبت میکرد...
من هم مثل مادری که از زبان باز کردن طفلش ذوق میکنه... از صحبت کردن سینا به وجد می آمدم...
با هر کلامی به جذابیتش اضافه میشد...

باورم نمی شد... من اولین غذای مشترک زندگیم را با عشقم میخورم...
سینا سر صحبت را باز کرد: خب... خانم خانما... دست و پای منو زنجیر کردید... قلبو تسخیر کردید... حالا بفرمایید شرط و شروط تون رو... من در خدمتم
_ من شرطی ندارم...
_ پس چشم بسته منو غلام خودتون کردید☺️

خدای من ....
هر قدر صحبت میکرد من دیوانه تر میشدم...
حرفهای پدرم یادم می افتاد و ته دلم خالی میشد... میترسیدم عشق آتشین جلوی عقل و افکارم را سد کند و خدا نکرده پشیمونی به دنبال داشته باشد...
ولی این افکار بر حسم غلبه نمی کرد...
من مثل یک مجنون دیوانه ی سینا شده بودم...
با صحبت های سینا دوبار از افکارم بیرون آمدم...
: خانم گل ... راحت باش ... بلاخره هر کسی خواسته ای داره ٬ برنامه ای داره....
_ من هیچ خواسته ای ندارم... اگه داشتم می گفتم... فقط اینکه من سر قولم هستم... چادری میشم... فرصت نشد چادر تهیه کنم...امیدوارم فکر نکنید که....
_چادری شدن اختیاریه... من از شما نخواستم چادر بپوشید...
_یعنی براتون مهم نیست که همسرتون بی چادر باشه.!!؟؟
_ من چادر رو خیلی دوست دارم... ولی اینکه یک نفر بخواد چادر بپوشه٬ باید با اختیار و باور خودش باشه٬ نه به خواسته کس دیگه
_ من با اختیار خودم میخوام... دوس دارم اولین چادرمو شما برام بخرید...لطفا !!
_ من در خدمتم... شما جون بخواه...

با جمله های قشنگش قلبم از جا کنده میشد...

اما با شجاعت تمام اولین سوالم را که خیلی ذهنم را مشغول کرده بود پرسیدم: شما قرار بود داماد بشید٬ جریان چی شد!!؟؟

ادامه دارد....

#دوستان_شهدا باشید 🌷
⁉️ #قهر_با_خانواده و #دوستان
«
#حدیث »
🌷 پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله می فرمایند:
«هر دو مسلمانى كه از یكدیگر
#قهر كنند و سه روز بر آن حال بمانند و با هم آشتى نكنند از اسلام بیرون روند و میان آنها پیوند و #دوستى دینى نخواهد بود. پس هر كدام كه به [اصلاح رابطه و] سخن گفتن پیشى گیرد او در روز #حساب زودتر به #بهشت می رود.»
(كافى، ج 2، ص 345 - وسائلالشیعه، ج 8، ص 585).
«
#احکام_شرعی »
سوال: آیا
#قهر کردن جایز است و به نماز و عبادات ضرری می رساند؟
پاسخ: 👇👇
«قهركردن بدون دلیل و به خاطر مسائل جزئی اخلاقا مذموم است اما ایرادی بر
#نماز و #روزه و #عبادات مكلف وارد نمی كند و چنانچه این قهر كردن ارتباط بخاطر نهی كردن طرف مقابل از انجام منكرات باشد. در این صورت قطع رابطه و ترك معاشرت با وی از باب نهی از منكر واجب می شود.»
منبع 👈 (اجوبه، ص233، با استفاده از سوال 1072).
👇
⁉️ #قهر_با_خانواده و #دوستان
« #حدیث »
🌷 پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله می فرمایند:
«هر دو مسلمانى كه از یكدیگر #قهر كنند و سه روز بر آن حال بمانند و با هم آشتى نكنند از اسلام بیرون روند و میان آنها پیوند و #دوستى دینى نخواهد بود. پس هر كدام كه به [اصلاح رابطه و] سخن گفتن پیشى گیرد او در روز #حساب زودتر به #بهشت می رود.»
(كافى، ج 2، ص 345 - وسائلالشیعه، ج 8، ص 585).
« #احکام_شرعی »
سوال: آیا #قهر کردن جایز است و به نماز و عبادات ضرری می رساند؟
پاسخ: 👇👇
«قهركردن بدون دلیل و به خاطر مسائل جزئی اخلاقا مذموم است اما ایرادی بر #نماز و #روزه و #عبادات مكلف وارد نمی كند و چنانچه این قهر كردن ارتباط بخاطر نهی كردن طرف مقابل از انجام منكرات باشد. در این صورت قطع رابطه و ترك معاشرت با وی از باب نهی از منكر واجب می شود.»
منبع 👈 (اجوبه، ص233، با استفاده از سوال 1072).

@shamimerezvan
@azkarerouzaneh
@jomalate10rishteri
#انرژی_مثبت👆