رنگت روخدااااایی‌ کن

#آیت‌الله
Канал
Логотип телеграм канала رنگت روخدااااایی‌ کن
@jomalate10rishteriПродвигать
11,22 тыс.
подписчиков
34 тыс.
фото
10,2 тыс.
видео
2,98 тыс.
ссылок
کانالی برا رسیدن به اندیشه برتر @seyyedz ادمین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدا که بخیل نیست!
تو بخواه، حتماً میشه!
اصلا تو، بزرگ‌ترین و مهم‌ترین
و بهترین چیزی که میشه خواست روبخواه...
#آیت‌الله_ناصری 
#استاد_شجاعی
 
♡••♡••♡••♡••♡
@jomalate10rishteri
#رنگت‌روخداااایےکن☝️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدا که بخیل نیست!
تو بخواه، حتماً میشه!
اصلا تو، بزرگ‌ترین و مهم‌ترین
و بهترین چیزی که میشه خواست روبخواه...
#آیت‌الله_ناصری 
#استاد_شجاعی
 
♡••♡••♡••♡••♡
@jomalate10rishteri
#رنگت‌روخداااایےکن☝️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدا که بخیل نیست!
تو بخواه، حتماً میشه!
اصلا تو، بزرگ‌ترین و مهم‌ترین
و بهترین چیزی که میشه خواست روبخواه...
#آیت‌الله_ناصری 
#استاد_شجاعی
 
♡••♡••♡••♡••♡
@jomalate10rishteri
#رنگت‌روخداااایےکن☝️
#داستان_عجیب

🚨 داستان عجیب ازدواج با
#جنّ

💠
#آیت الله ناصری نقل می‌کنند
سید ابوالحسن کروندی
از شاگردان
#آیت‌الله نخودکی اصفهانی آمده بود
تهران تا منبر برود ایشان نقل می‌کند
بعد از نماز عشاء رفتم
مسجد سید عزیزالله تا
#نماز بخوانم
دیدم شلوغ است
از در دیگر مسجد رفتم
بیرون از یه نفر پرسیدم
اینجا مسجد دیگه‌ای هست یا نه؟؟
گفت بله
داخل این کوچه است رفتم
دیدم
#مسجد کوچکی است
چند تا پله می‌خوره میره
پایین رفتم پایین و وضو گرفتم
همینکه مشغول نماز شدم
دیدم سروصدای عجیبی میاد انگار افرادی دارند به یکدیگر‌ آب می‌پاشند
سریع نمازم را خواندم تا ببینم
چه خبره دیدم کسی نیست
و
#آب حوض داره تکان میخوره قدری ترسیدم باز مشغول نماز شدم
همون سروصدا شروع شد
نمازم را سریع تمام کردم و سریع آمدم بالا از پیرمردی که داخل مغازه بود
پرسیدم اینجا چرا اینجوریه؟
گفت اینجا اجنّه می‌آیند و بخاطر‌ همین کسی داخل این مسجد نمیشه.
فردای اون روز یکی‌ از دوستان رو دیدم و جریان رو گفتم رفیقم
گفت
من هم اونجا رفتم و بلایی به سرم آوردند. گفتم چه بلایی؟
گفت یه روز رفتم اونجا نماز بخونم دیدم یه خانم
#محجّبه‌ای گوشه‌ای نشسته و به من گفت من منزل ندارم
پدر و مادر و شوهر هم ندارم میشه مرا پناه بدید؟
من تنها هستم. منم گفتم
مادرم تنهاست شما هم بیا با مادرم باش بردمش‌ منزل و بعدها
به مادرم گفتم این خانم خوبیه اگه میشه همسر من بشه مادرم قبول کرد
و بالاخره ازدواج کردیم. بعضی مواقع کارهای
#خلاف متعارف از او می‌دیدم
اما اعتنایی نمی‌کردم حاصل این ازدواج دو تا بچّه بود.
یه روز همسرم گفت میخوام برم فلان‌جا منم گفتم نباید بری و قدری بینمون ناراحتی پیش اومد گفت
من باید برم منم با عصبانیت گفتم نباید بری! یکدفعه همسرم رفت داخل بخاری دیواری و غیب شد و دیگه اثری ازش پیدا نشد و الان هم بچّه‌هاش با من هستند و اونجا متوجّه شدم که این خانم جنّ بوده است.

سخنرانی
آیتالله ناصری


┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈