🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌼🌼🌼🌿🌼🌼🌿🌼🌿#سنگر_خاطرات بسم الله الرحمن الرحیم
روز اول عید سال 96 هست و یادی بکنیم از شهید بزرگوار محسن ماندنی که پارسال تقریباً ساعتای نه صبح بود ، توی منطقه به فیض شهادت رسید .
شهید بزرگوار محسن ماندنی ، جمعی لشگر 19 فجر شیراز بود که با بچه های شیرازی اومده بودن ، با بچه های سرتیپ...اومده بودن که منطقه خانطومان رو تحویل بگیرن .
پارسال صبح روز ، عید بعد از سال تحویل ، اومد تو تک تک سنگرا و دونه دونه به بچه ها تبریک و شاد باش عید گفت .
محسن ماندنی یمی از اون بچه های با تواضع با خشوع بسیار بالا ، مومن ، متدین و عاشق زیارت عاشورا بود . محسن قلب مهربونی داشت و تخصص خاصی داشت توی ادوات و خمپاره ها .
شهید بزرگوار برج 12 که اومد ، کل نیرو های گردان رو تحویل گرفت از گردان مقداد و گردان خودش رو که گردان یاسر بود اونجا مستقر کرد .
شناختی رو منطقه نداشت و تازه اومده بود ، منطقه رو توجیحش کردیم . قد بلندی داشت و رشید و رعنا و اباالفضلی بود .
ما شوخی اولی که باهاش کردیم همین بود :
گفتیم که از زانو به پایین قطعش کن!!
گفت : چی رو ؟
🤔گفتم پاهاتو
😊گفت : چرا ؟
😳گفتم داداش اینجا دور تا دورت قناصه و آمادس که سیبلت کنه ، بیارش پایین تر یخورده .
😄یخورده سر شوخی و خنده رو با هم باز کردیمو رفاقت ما از همونجا با هم شروع شد .
حس کردن شهدا ، خیلی سادس ، هر انسانی تو زندگیش میتونه شهدا رو حس کنه ولی درک کردن و شناختشون خیلی سخته . یعنی این که بدونی با کسی که داری زندگی میکنی و در کنارته یک شهید هست قطعا جور دیگه ای باهاش زندگی میکنی ، تا اینکه خیلی ساده عین یک هم رزم یا عین کسی که مثل خودت اومده جنگ از کنارش بگذری و تک تک بچه ها رو شناختشون مخصوصا شهدا خیلی سخته چون خصوصیات اخلاقی خاص و ویژه ای دارن ، چنان خاص که انگار در چشم تو مردم عادی هستن و در چشم پروردگار بهترین های زمونه اند ، چون گمنام هستن ، چون بی سر و صدان ، دنبال ساخت اسم و رسم نیستن .
محسن یکی از همونایی بود که خیلی گمنام بود یعنی در عین اینکه فرمانده گردان بود اونجا ، گاهاً برای بچه ها آب و غذا میاورد ، گاهاً تو
سنگر با بچه ها می نشست ، گاهاً آموزش براشون میذاشت و براش فرقی نمیکرد که رده چیه جایگاه چیه موقعیت چیه و فقط دنبال خدمت کردن بود .
شهید بزرگوار محسن ماندنی یکی از اون شهدایی بود که هر کی میدیدش واقعاً عاشقش میشد . به خاطر خصوصیات اخلاقی خاصش به خاطر تو دل برو بودنش .
شهید محسن ماندنی تمام زندگیش وقف خدا بود و برای خدا کار میکرد و واقعا هم خدا چنان حبش رو تو دل همه گذاشته بود که اگه پنج روز بود که بچه ها میشناختنش یا یک جلسه میدیدنش واقعا شیفته اش میشدن ، شیفته اون اخلاق و روحیات علی واریش میشدن .
طبق معمول روز عید بود از
سنگر اول شروع کرد ، اومد بالا ، یکی یکی سنگرها رو شروع کرد به تبریک سال نو تا رسید به
سنگر ما
سنگر قناص . سنگرم نبش خاکریز بود و چون تنها سنگری بود که مال قناص بود و نمیشد هم جاشو عوض کرد ، لو رفته بود ولی موقعیت مکانیمون جوری بود که نمیشد از لحاظ استراتژیک عمل کرد به تئوری های نظامی و مجبور بودیم همونجا ساکن بمونیم .
محسن هم همه رو تبریک گفت و اومد اونجا که حرمله زمان شکارش کرد ، باورمون نمیشد ، نگاش میکردیم و بهش میگفتیم آقا محسن به همه تبریک گفتی عید رو و شاد باش گفتی پس حالا وقتش نیس که اشک و غم رو تو چشم آدمهامون بیاریم ، پاشو داداش ولی محسن عیدیشو گرفته بود و خیلی هم خوشحال بود و حسرت رو فقط تو دل ماها گذاشت که بازهم جاموندیم .
😭برای شادی دل بی بی زینب و شادی دل ما که به رفقای شهیدمون یه روزی برسیم صلوات بفرستید .
#سنگر_خاطرات باتشکر از رزمنده دلاور زینبی
#سید_مترجم 🌹کانال شهدای مدافع حرم
🌹@mostafa_sadrzadeh@jnudabbas🌿🌿🌼🌿🌼🌼🌿🌼🌼🌼🌿🌿🌿🌿🌿