🌹بسم الله الرحمن الرحیم
🌹📚وقتی که کوه گم شد
*
#قسمت_۱۷۸ *
□داخل اتاق
#احمددوربين به نرمی بر روی چهره حيران و مات بچهها كه به
#حاج_احمد مینگرند، حركت میكند.
در انتها چهرهی
#حاج_احمد وارد كادر میشود و
#حاج_احمد با صدايی آرام میگويد: بله... پايان كار شما در آنجاست و از آن سفر برنخواهيد گشت.دوربين آرام و نرم به حميده و فريبا كه در آستانه پنجره ايستادهاند و وحشتزده به
#حاج_احمد مینگرند، نزديك میشود.
- از اين پس، تمام تصاوير اسلوموشن میشوند و موسيقی آن را همراهی
میكند.
-
#حاج_احمد به همراه بچهها به سمت هواپيما میرود. گامهای
#حاج_احمد نرم و آرام حركت میكند.
- هواپيما در آسمان حركت میكند. در داخل هواپيما دوربين آرام و آهسته به چهره ساكت
#حاج_احمد نزديك میشود.
- تصوير اسلوموشن از شهادت
#محسن_وزوايی.
- تصوير اسلوموشن از حمله بچهها به انبوه تانكها.
- تصوير اسلوموشن از بر زمين افتادن
#حسين_قجهای.
- دوربين به چهره
#حاج_احمد نزديك میشود.
- دوربين به سمت جنازه
#محمد_توسلی حركت میكند.
#حاج_احمد در بالای سر جنازه نشسته و از ته دل میگريد.
- تصوير اسلوموشن از شهادت
#حاج_محمود_شهبازی.
- تصوير اسلوموشن از شادی بچهها در كنار
#مسجد_جامع_خرمشهر.
- دوربين در داخل هواپيما به چهره
#حاج_احمد میرسد.
- فرودگاه دمشق
-
#حاج_احمد با حركاتی آرام از هواپيما پياده میشود.
- تصوير
#حاج_احمد در پادگان زبدانی كه بچهها به گرمی دورهاش میكنند.
- تصوير
#حاج_احمد كه در دره بقاع به تنهايی قدم میزند و به مواضع اسرائيلیها مینگرد.
- تصوير
#حاج_احمد در جلسهای با ژنرالهای سوری، ژنرالها با لبخند سيگار میكشند و مطالبی را برای
#حاج_احمد توضيح میدهند،
#حاج_احمد با چهرهای غمگين و گرفته به آنها مینگرد.
- تصوير
#حاج_احمد كه در كنار ضريح حضرت زينب(س)با حركات اسلوموشن نماز میخواند.
- تصوير
#حاج_احمد كه كاغذی را از دست
#همت میگيرد و با دقت مطالعه
میكند.
- تصوير
#حاج_احمد كه با تلفن صحبت میكند. بر روی اين تصوير، موسيقی ناگاه قطع میشود و صدای فردی كه با
#حاج_احمد صحبت میكند
شنيده میشود.
صدا:
#احمدجان با اين فرمايش امام، ديگه صلاح نيست بچهها اونجا بمونن، دستور اينه كه هر چه سريعتر برگردن ايران.
دوربين به چهره
#حاج_احمد نزديك میشود، لبخندی كمرنگ بر لبان
#حاج_احمد نمايان میگردد.
□دره بقاع، راشيا الوادی
بچههای شناسايی با احتياط به تانكهای اسرائيلی نزديك میشوند.
تصاوير پی در پی از چسباندن عكس امام به تانكهای اسرائيلی را میبينيم.
مرتضی و حميده و فريبا در پناه شياری ايستاده.اند و به اين عمل بچهها مینگرند.
مرتضی: بچهها وقتی ديدن كه كار به اينجا كشيد، تصميم گرفتن با چسبوندن عكس امام به تانكهای اسرائيلی، به همه اثبات كنن كه انهدام و نابودی قوای زرهی اسطورهای اسرائيل برای تيپ محمد رسول الله(صلی الله وعليه وآله وسلم)سادهترين كار بود.
تصوير آخرين عكس امام كه بر تانك اسرائيلی چسبانده میشود ديزالو
میگردد به...
□فرودگاه
#دمشقستون نيروها با سرعت و شتاب به سمت هواپيما حركت میكنند.
#همت برای بدرقه آنها در كنار ستون میدود. صدای مرتضی بر روی اين تصويرشنيده میشود.
صدای مرتضی: بعد از اين حركت كه مثل بمب تو همه جا پيچيد، به دستور
#حاج_احمد اكثر نيروها با سرعت به ايران برگشتن و
#حاج_احمد و
#همت و تعداد كمی از نيروها، موندن تا تكليف نهايی مشخص بشه.
□زينبيه، نيمه شب
#حاج_احمد روبهروی ضريح نشسته و با چهرهای پرسوز، عاشقانه زيارت نامه میخواند. دانههای زلال اشك از چشمان غمزدهاش پی در پی میبارد و لبهايش به نرمی تكان میخورد. دوربين نرم و آرام به
#حاج_احمد نزديك میشود.
#احمد_حمزهای از لابهلای مردم عبور میكند و از پشت سر به
#حاج_احمد نزديك میشود. بر روی چهره
#احمد_حمزهای صدای حمزهای شنيده
میشود.
صدای
#حمزهای: اون شب، شب آخر بود، نمیدونم چرا همهاش دور
#حاج_احمد میگشتم و زيارت كردنش رو تماشا میكردم. چه میدونستم كه اين
آخرين زيارت حاجيه؟
□
#پادگان_زبدانی#حمزهای با چهرهای غرق اشك رو به دوربين میگويد:
#حاج_احمد كنار ضريح، تا وقت اذان صبح يه روند نماز خوند و دعا كرد و مناجات كرد و اشك ريخت. اصلاً اين
#حاج_احمد،
#حاج_احمد هميشگی نبود. صدای اذان صبح كه توی حرم پيچيد، آماده شديم كه تجديد وضو كنيم برای نماز صبح. كه يكهو
#حاج_احمد حيرت زده و متعجب اومد به طرفمون.
ادامه دارد...
#وقتی_که_کوه_گم_شد #بهزاد_بهزادپور 🆔️ @javid_neshan