🌹بسم الله الرحمن الرحیم
🌹📚وقتی که کوه گم شد
*
#قسمت_۱۱۲ *
□اتاق جنگ
#قرارگاه_مركز_كربلا#محسن_رضايی با صدای لرزان در بیسيم می گويد: بسم الله الرحمن الرحيم، انا فتحنا لك فتحا مبینا، یازهرا، يازهرا، يازهرا.
صدای يازهرای آخر مانند موج در تصاوير زير كه همه اسلوموشن هستند می پيچد.
-
#محسن_وزوايی در پيشاپيش گردان به سمت بالای ارتفاع هجوم می برد.
- در تپه تانك آر.پی.جی زنها دو تانك را می زنند.
- نيروهای
#گردان_حبيب با تمام قدرت و سرعت به سمت بالای ارتفاع می دوند.
- در تپه پياده انفجارهای پياپی تعدادی از نيروهای
#چراغی را بر زمين می اندازد.
- دوربين به چهره نگران و خيس عرق
#حاج_احمد نزديك می شود.
- نيروهای
#گردان_حبيب همچنان به سمت بالای ارتفاع هجوم می برند و بی وقفه شليك می كنند.
- دوربين برروی توپهای عظيم بالای ارتفاع حركت می كند.
- دوربين از حميده و فريبا كه دستنوشته را می خوانند، دور می شود.
-
#گردان_حبيب به نزديكی بالای ارتفاع می رسد.
- نيروهای توپخانه خواب آلود و دستپاچه از سنگرهای خود بيرون می دوند.
- شبكه مركزی بیسيم قرارگاه مقدّم فرماندهی سپاه چهارم دشمن در بلندی های برقازه. بیسيمچی عراقی از داخل بیسيم صدای كمك و استمداد می شنود.
- اكثر نيروهای
#گردان_حبيب به روی ارتفاع آمده اند و در حالی كه در لابه لای توپ ها می دوند، بی وقفه شليك می كنند.
- دوربين به چهره
#حاج_احمد كه در كنار بیسيم نشسته نزديك می شود.
-
#محسن_رضايی و ديگر فرماندهان بر گرد نقشه جمع شده اند.
- در محورهای مختلف، نيروهای ايران حمله را آغاز كرده اند. حمله ای سراسری و عظيم.
- تصويرهای متعدد از درگيری آنها.
- در ميان 180 قبضه توپ بچه های حبيب می دوند و از داخل سنگرها نيروهای عراقی خواب آلود با دست های بالا بيرون می آيند.
- چهره رسول رضاييان بر روی اين تصاوير سوپر می شود.
رسول: هيچكس باور نمی كرد كه به اين سرعت توپخانه ای به اين عظمت فتح بشه، نقشه
#احمد درست بود، نيروهای توپخانه دشمن به طور كامل غافلگير شدن.
□اتاق بیسيم توپخانه
تعدادی از بچه های
#گردان_حبيب با بیسيم ها كار می كنند و پی در پی پيام می فرستند.
#محسن_وزوايی از اتاق بیسيم توپخانه بيرون می آيد و گوشی بیسيم را از بیسيم چی می گيرد و شروع به صحبت می كند: احمد، احمد، حبيب... احمد، احمد، حبيب.
□سنگر فرماندهی تيپ ۲۷
#حاج_احمد با صدايی لرزان پاسخ
#وزوايی را می دهد.
#حاج_احمد: بگوشم حبيب جان، بگوشم.
صدای وزوايی: بچه ها الان تو مركز بیسيم توپخونه دشمن هستند، ديگه چی دستور می دی؟
حاج احمد: محسن جان ببين با توپ ها می تونی كاری كنی.
□توپخانه
#محسن_وزوايی بیسيم به دست در ميان توپ ها راه می رود و به
#حاج_احمد می گويد: يعنی میگی بچرخونمشون رو سر عراقيا؟
صدای
#حاج_احمد: می تونيد اين كارو بكنيد؟
#وزوايی: اين توپ ها خيلی گردن كلفتن، از بچه های توپخونه هم كسی تو بين ما نيست.
صدای
#حاج_احمد: حالا يه تلاشی بكن، چون اگه از اونجا روی سر نخاله های خط مقدم صدام آتيش بريزيد، اينا باور می كنن كه صد در صد محاصره شدن.
#وزوايی: اميد به خدا، همه تلاشمون رو می كنيم.
□ميان توپ ها
تعدادی از بچه ها با توپ ها ور می روند، يكی چرخ دنده توپی را می چرخاند.
يكی محور اصلی توپ را بازرسی می كند،
ديگری فرمان كنار توپ را می چرخاند.
□ اتاق بیسيم قرارگاه تاكتيكی لشكر ۱۰ زرهی القادسيه
مرتضی در اتاق لبريز از بیسيم راه می رود و خطاب به فريبا و حميده كه با حيرت به عراقی ها و بیسيم ها می نگرند، چنين می گويد.
مرتضی: مركز پيام قرارگاه تاكتيكی لشكر دهم زرهی القادسيه! بچه ها از
بیسيم توپخونه، تمام اوضاع واحدهای تحت امرِ سپاه چهارم عراق رو به هم ريختن. هنوز باور نمی كنن كه بچه های ما الان پشت سرشون هستن و توپخونه رو كاملاً فتح كردن.
تصاوير مختلف از بیسيم چی های عراقی كه با داد و فرياد با بیسيم صحبت می كنند. همزمان يك سرلشكر عراقی با تعدادی محافظ وارد اتاق بیسيم می شود. سرلشكر با لبخند با افسری صحبت می كند.
مرتضی: اين ثابت سلطان تكريتی، فرمانده لشكر 10 زرهی القادسيه است. نگاه كنيد، هنوز باورش نمیشه كه ايرانی ها دورشون زدن.
حميده و فريبا با تعجب به سرلشكر عراقی می نگرند.
ادامه دارد...
#وقتی_که_کوه_گم_شد #بهزاد_بهزادپور 🆔️ @javid_neshan