🌹بسم الله الرحمن الرحیم
🌹📚وقتی که کوه گم شد
*
#قسمت_۱۵۵ *
□موقعيت
#گردان_سلمان_فارسی، منتهی اليه حد چپ
نيروهای ايرانی بر روی جاده اهواز_خرمشهر
تمام نيروهای
#گردان_سلمان_فارسی در زير چتری از آتش سنگين توپخانه و كاتيوشا و خمپاره قرار دارند. اين تصوير بر تصوير
#علی_بوربور فرمانده گروهان يكم
#گردان_سلمان سوپر میشود،
#بوربور رو به دوربين میگويد: گردان ما پشت خاكريزی در امتداد جاده اهواز - خرمشهر، در غرب جاده مستقر شده بود. دشمن آتشفشانی از آتيش رو روی سر بچه های گردان ما میريخت، مثل بارون، آتيش توپ و خمپاره بود كه روی خاكريز ما نازل میشد. تانك های عراقی هم از دو سمت به طرفمون پيشروی میكردن. كافی بود يه نفر سرش رو برای ديد زدن به اون سمت خاكريز بكشه، جوابش يه گلوله مستقيم تانك بود.
#حسين_قجه_ای با تمام قدرت فرياد میزند: همون جا پشت خاكريز پناه بگيريد، كسی سرش رو نياره بالا.
در اطراف نيروها چند انفجار پياپی رخ میدهد، حسين با عجله به سمت محل انفجار میدود. تانك های عراقی بی وقفه شليك میكنند.
تعداد زخمی ها بسيار است. در گوشهای اجساد شهدا در كنار هم افتاده اند.
حسين در حالی كه از گوش هايش خون جاری شده، قبضه آر.پی.جی را بر دوش میگيرد و در داخل آن گلوله ای میگذارد. به سرعت از خاكريز بالا میرود و شليك میكند، همزمان با پايين آمدن او، رگبار شليك تانك ها شروع میشود.
حسين به سمت نيروهايی كه در تيررس گلوله تانك ها هستند میدود و خطاب به آنها فرياد میزند: اون زخمی ها رو بكشيد عقب، اون زخمی ها رو بكشيد عقب...
□محوطه جهاد
راننده بلدوزر واحد مهندسی جنگ جهاد سازندگی با موهای جوگندمی رو به دوربين نشسته و خطاب به فريبا و حميده و رسول رضاييان میگويد: توی اون غوغای جهنمی، ما داشتيم تلاش میكرديم كه برای بچه های جهاد كه از طرف تانك ها خيلی اذيت میشدن، سنگری درست كنيم. وسط اين اوضاع، يكهو ديدم جوانی با سر و صورت كاملاً خاكی و خونی، اومد سمت ما و گفت:
□منطقه بچه ها جهاد
در غوغای آتش و انفجار،
#حسين_قجه_ای بغض كرده و پريشان خطاب به بولدوزرچی میگويد: نيروهای من دارن قتل عام میشن. بچه هام دارن پرپر میشن، تورو به خدا، تورو به پيغمبر، بيا برای اونها يه خاكريز بزن.
راننده بلدوزر حيرت زده به حسين مینگرد. حسين با چشمان اشكبار و پريشان دوباره میگويد: برادرجان عجله كن، بچه هام تو تيررس تانك هان، دارن قتل عام میشن، تو رو به امام حسين بيا...
راننده بلدوزر بی اراده حركت میكند و به دنبال حسين شروع به دويدن میكند.
□محوطه جهاد
راننده بلدوزر رو به دوربين میگويد: بعدها فهميدم كه اون جوون،
#حسين_قجه_ای فرمانده
#گردان_سلمان_فارسی بود. وقتی اونجور بهم التماس كرد، بدون هيچ كلامی دنبالش دويدم. اصلاً نه اراده ای توی پاهام بود نه توی زبونم. فقط سايه به سايه اش دويدم و... دويدم.
□موقعيت
#گردان_سلمان_فارسیبلدوزرچی و
#قجه_ای در زير آتش به موقعيت استقرار نفرات#گردان_سلمان
میرسند، غوغايی از آتش و انفجار بپاست، چشم های راننده بلدوزر با ناباوری به انبوه زخمی ها و شهداء مینگرد و مات و متحير، از كنار شهدا
عبور میكنند.
#حسين_قجه_ای با صدايی لرزان به راننده بلدوزر میگويد: نگاه كن، ببين، همه دارن قتل عام میشن، همه دارن پرپر میشن. فقط يه خاكريز، فقط با يه خاكريز به داد ما برس، تورو به امام حسين.
راننده بلدوزر با صدايی لرزان میگويد: برادر جان الان كه خودت وضع مارو میبينی با اين آتيش شديد دشمن اصلاً نمیشه دستگاه رو آورد جلو، بايد تا تاريك شدن هوا صبر كنيم.
حسين با لحنی التماس آميزتر به راننده بلدوزر میگويد: به خدا من چيز زيادی از شما نمیخوام. فقط يه خاكريز، عمود به
اين خاكريز دژ بزن تا من بتونم بچه هارو پشت اون پناه بدم. فقط همين.
فقط يه خاكريز...
□محوطه جهاد
راننده بلدوزر با چشم های پر اشك به دوربين مینگرد. سپس لب میگشايد و میگويد: ديگه نتونستم بهش بگم نه، مگه میشد، هر لحظه كه میگذشت به شمار زخمی ها و شهدا اضافه میشد. به سرعت رفتم و بعد از يه ساعت با يه دستگاه D6 به اونجا اومدم.
□موقعيت
#گردان_سلمان_فارسیراننده بلدوزر سوار بر دستگاه با سرعت لاكپشتی غول آهنين، جلو می آيد و در زير رگبار انفجار و گلوله به موقعيت
#گردان_سلمان میرسد و بدون معطلی شروع به زدن خاكريز میكند.
#قجه_ای با ديدن راننده بلدوزر لبخند كمرنگی میزند و با عجله شروع به جمع آوری زخمی ها میكند، انفجار پشت انفجار، تيغه بلدوزر به سختی در زمين فرو میرود و خاك ها را به جلو هُل میدهد. تانك های عراقی بی وقفه به سمت بلدوزر شليك میكنند.
#قجه_ای خسته و خاك آلود، گلوله در قبضه آر.پی.جی میگذارد.
ادامه دارد...
#وقتی_که_کوه_گم_شد #بهزاد_بهزادپور 🆔️ @javid_neshan