Смотреть в Telegram
گروه روانشناسی ژرف
Photo
هر فرهنگی در درون خود مقدسات و محرماتی دارد. در حیات قبیله‌ای این دو را «توتم و تابو» می‌خوانند که دقیقا با همین ترکیب نام یکی از آثار پژوهشی فروید در خصوص کهن‌روان انسان هم هست. برای اجداد ما که در جمع‌های کم‌وبیش صد نفره و در دل طبیعت وحشی‌ای که چندان هم شناختی از آن نداشتند زندگی می‌کردند، مسئله‌ی تنازع بقاء موضوعی به مراتب جدی‌تر و مواجهه‌ای هر روزه بود. برای ما هم هست، با این تفاوت که ما حداقل در لایه‌ی سطحی کمتر از آن آگاه‌یم. البته به جز لحظاتی که اوضاع (یا واقعا و یا در پندار ما) از کنترل خارج می‌شود و ترس‌های غریزی‌مان از ژرفای ناخودآگاه جمعی بیرون می‌پرند، زمان‌هایی که در مقابل یک جوی کوچک خیابانی در وجودمان وحشت غرق‌شدن در یک رود خروشان عظیم در دل جنگلی بی‌سر و ته را احساس می‌کنیم. شاید این لحظات به ما فرصت همدلی‌کردن با پدران و مادران بزرگ‌مان را بدهد. در نبود معرفت از قوانین جهان و فقدان ابزارهای موثر برای مدیریت‌کردن نیروهای طبیعت، اجداد ما به ساختن باورهایی جادویی برای محافظت از خود روی آوردند. توتم به حیوانی اطلاق می‌شد که تخیل‌مان می‌گفت روحش محافظ و مراقب حیات قبیله است. این حیوان مقدس، ستایش و پرستش می‌شد، و هاله‌ای فراسویی و نیرویی خدای‌گونه در او پنداشته می‌شد. در نتیجه توهین به آن عملا نفرین کردن خود و قبیله‌ی خود بود. کشتن و خوردن گوشت این حیوان تابو (ممنوع) بود. توتم و تابو عملا ریشه‌ی حلال و حرام و ثواب و گناه است. و بسیاری از مناسک ما ریشه در همین نگرش جادویی به زندگی دارد. نکته‌ی جالب این‌جاست که وقتی فردی درون یک فرهنگ چشم به جهان می‌گشاید متوجه خیالین بودن این باورها نیست، در صورتی که همین باورها و مناسک در فرهنگ همسایه برایش بی‌معنا و چه بسا مضحک است. امشب شب سال نوی میلادی است، ولی برای معدود ایرانی‌ها حس و حالی از نو شدن سال را به همراه دارد. چقدر بی‌معناست که ناگهان وسط زمستان یک سال تمام شود و سال دیگری آغاز شود! یا چقدر مضحک است که در انتظار باشیم تا امشب وقتی همه خواب هستیم یک پیرمرد ریش‌سپید با ردای سرخ از دودکش ساختمان وارد شود و هدیه‌هایی برای‌مان پای یک درخت کاج چراغانی شده بگذارد! این یعنی ما از بیرون نگاه می‌کنیم و قراردادی بودن لحظه‌ی تحویل سال نو میلادی را می‌فهمیم و برای‌مان آشکار است که کریسمس و پاپانوئل داستان‌‌هایی کودکانه هستند. اما آیا می‌دانیم که نوروز و ننه‌سرما و حاجی‌فیروز و هفت‌سین هم همین‌طورند!؟ سخن من این نیست که عالم فی‌نفسه قداستی ندارد (چون تایید و رد این گزاره هر دو غیرممکن است). به‌وارونه اما، من نفسْ بودن را آن‌چنان راز سترگی یافته‌ام که حتی مراقبه بر روی یک دمی که به درون می‌دهم و بازدمی که برون، به‌تنهایی کافی‌ست تا در حیرت شناورم سازد. پرسش من این است که چقدر در این مناسک‌ها زندگی و معرفت وجود دارند؟ این سئوالی‌ست که البته هر کس باید از خودش بپرسد. و نه یک‌بار که هر روز، و نه هر روز که هر دم جویا شود. آن وقتی را که فرد با معرفت دریابد، آن دم مبارک است، عید است، نو- روز است و وقت تحویل است. اما اگر معرفتی در کار نباشد، به هزار رسم کهنه و نو هم سال را تحویل کنیم هیچ اثری نخواهد داشت. برای زمین که همواره به دور خورشید می‌گردد فرقی نمی‌کند که کدام روزش را نقطه‌ی شروع فرض‌کنیم. هر ثانیه در این گردون، لحظه‌ی آغاز و و همزمان لحظه‌ی انجام است. من فقط در شگفت‌ام از جماعتی که در رسم نوروز هم وجود خود را نو نمی‌یابند، و حالا در تلاش‌اند تا با تقلید از رسم کریسمس «حول حالنا» شوند. اجازه می‌خواهم که به شیوه‌ی خودم سال‌نو میلادی را به شما تبریک بگویم، این‌گونه که شما را به این سالی که در پیش است تبریک بگویم. مرسی که هستید و دنیا را با «هر نفسْ‌معرفتِ خود» جای زیباتری می‌کنید. برای من خوش آن دمی که از بازدم شما فرومی‌دهم. #وحیدشاهرضا #گروه_روانشناسی_ژرف هیچ‌نیستی‌و‌هیچ‌نیست‌که‌نباشی #کارل_گوستاو_یونگ #روانشناسی_تحلیلی #یونگ #تغییر #تغییر_خود #تغییر_سبک_زندگی #تحول_فردی #پدیدارشناسی #سال_نو #سال_نو_مبارک #سال_نو_میلادی #سال_نو_میلادی_مبارک #زن_زندگی_آزادی
Telegram Center
Telegram Center
Канал