روزی سگی داشت در چمن علف می خورد.
سگ دیگری از کنار چمن گذشت.
چون این منظره دید تعجب کرد و ایستاد ، آخر هرگز ندیده بود که سگ علف بخورد.
با تعجب گفت : تو که هستی ؟ چرا علف می خوری ؟
سگی که علف می خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت :
من ؟ من سگ قاسم خان هستم !
سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت :
سگ حسابی !تو که علف می خوری ، دیگر چرا سگ قاسم خان ؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز یک چیزی. حالا که علف می خوری دیگر چرا سگ قاسم خان ؟
سگ خودت باش......!
#زمستان_بی_بهار#ابراهیم_یونسی@jamaat_e_taatil