#قسمت_بیستم 0️⃣2️⃣ عیادت بعد از مرگ صدوق نقل می کند:
هنگام صبح ابوبکر و عمر برای عیادت به سوی خانه دختر پیامبر روانه شدند و در راه مردی از قریش را دیدار کردند که از آن سو می آید به او گفتند از کجا میآیی؟
گفت: برای تسلیت رحلت فاطمه به نزد علی رفته بودم.
آنها گفتند:آیا فاطمه وفات کرد؟ و گفت به و او در همان دل شب به خاک سپرده شد.
آنها سخت پریشان شدند و از آنجا یکسره به نظر امیرالمومنین رفتن.
آیا واقعاً دستگاه خلافت نمی دانست دختر پیامبر شب گذشته از دنیا رفته است و یا این که خلیفه و یار همراهش در دوره گذشته اجازه ورود به خانه را نیافته بودند و بدون شفاعت امیرالمومنین فرصت دیدار برای آنها مقدور نشده بود، باز هم قصد عیادت داشتند؟ این امری غیر طبیعی و غیر قابل قبول است لذا این بخش از نقل که مخالف سایر نقل های های تاریخی است را نمیتوانیم بپذیریم و معتقدیم آنها که انتظار چنین رفتاری از بیت نبوت را نداشتن به نشانه اعتراض به آنجا رفته بودند. که سرانجام امیرالمومنین علی متوسل به قسم شدند که این کار دستور دختر پیامبر بوده و برای ایشان امکان نداشته است که با آن مخالفت کنند.
چهل قبر در بقیع مسلمانان آن روز به بقیع آمدند و در آن چهل صورت قبر مشاهده کردند، یافتن قبر اصلی برای آنها مشکل شد. این مسئله بر آنها گران آمد که یکدیگر را ملامت کردند.
با هم می گفتند: پیامبر تنها یک دختر از خود باقی گذاشته و از دنیا رفت و به خاک سپرده شد و شما نه در مرگ و نه در نماز و نه در دفنش حاضر بودید. حتی قبر او را هم نمی شناسید.
والیان امور گفتند: از زنان مسلمان کسانی را بیاورید که این قبر ها را بشکافند تا ما دختر پیامبر را پیدا کنیم، بر او نماز بخوانیم و قبرش را زیارت کنیم.
نبش قبر خبر این حادثه به امیرالمومنین رسید. او غضب آلود از خانه بیرون آمد. کسانی که این وضع را دیده بودند خود را به بقیع رسانیده و به مردم خطری را که ممکن بود پیش بیاید هشدار دادند؛
علی قسم خورده است اگر سنگی از این قبرها جابهجا شود شمشیر بر گردن آمران خواهم نهاد.
امام به بقیع آمد. عمر و اصحابش به نزد او رفتند و گفتند: تو را چه می شود؟ به خدا سوگند ما قبر دختر پیامبر نبش خواهیم کرد و بر او نماز خواهیم خواند. اینجا هم برخوردهای سخت پیش آمد.
امیرالمومنین فرمود: اما حق خودم را رها کردم؛ زیرا می ترسیدم مردم از اسلام باز گردند ولی قبر فاطمه، قسم به آن کس که جانم در دست اوست اگر تو و یاران به چیزی دست ببرید زمین را از خون شما سیراب خواهم کرد. وقتی خطر به این اندازه بالا گرفت ابوبکر مجبور شد پادرمیانی کند و این جسارت را که میرفت برای آنها شری بزرگ بر پا کند پایان دهد، آنها دست برداشتند و رفتند. سپس مردم هم پراکنده شدند.
#پایان#دختر_پیامبر #هیئت_دانشجویی_فاطمیه #جامعه_اسلامی_دانشجویان 🥀 ✳@jadhora ▪️ ✅@heyat_fatemi🥀▪️🥀▪️🥀▪️🥀