مــن خــیـلـی وقــتـه کــه تـمــوم شــدم ؛ خـودم ، روحـم ، و کـسی کـه طـعم شیـرین امـا گـس عـشـق رو چـشـیـده بـود . با خـودم عهـد بسـتم کـه حتـی اگه رو در رو دیـدمت قـلـبم برات بی قـرار نـشـه نـفسهـام بـه شـمارش نیـفـتن ، عـهـد بـسـتم بـه ازای تویـی که عاشـقم نبودی عاشـق کسی بـشم کـه مـن رو ببـینـه و با نهـایت وجـودش دوستم داشته باشه، چه بلایی سرم اوردی که حتی اگه تمام عشـق های دنیارو به پام بـریزن بـاز اسـم تو روی لـب هامـه ؟ حـتی اگـه تـمام محبت های دنیا با کلمـات قشنـگ پشت اسـمم ردیـف بـشـن باز هم چـشم هـام تنها چـیزی که میـبینه تویـی ؟ جادوگر کـدوم دیـار بـودی کـه پسـر روستا نشین بی خـبر از عـشق رو به دام خـودش انـداخـت ؟ چــرا حـالا کـه رفــتـی و برام چیزی جز خاکستر نشدی رهام نمیکنی ؟!