🖌خاطرات جالب
#رهبری از شهید
#نواب_صفوی#سخنرانیسخنرانی
نواب در مدرسه سلیمان خان یك سخنرانی عادی نبود . بلند می شد و می ایستاد و با شعار كوبنده شروع به صحبت می كرد . من محو
نواب شده بودم . خودم را از لابلای جمعیت به نزدیكش رسانده و جلوی
نواب نشسته بودم. تمام وجودم مجذوب این مرد بود و به سخنانش گوش می دادم و او هم بنا كرد به شاه و به دستگاههای انگلیس و اینها بدگویی كردن. اساس سخنانش این بود كه اسلام باید زنده شود. اسلام باید حكومت كند واین كسانی كه در راس كار هستند اینها دروغ می گویند. اینها مسلمان نیستند و من برای اولین بار این حرفها را از
نواب صفوی شنیدم و آنچنان این حرفها درون من نفوذ كرد و جای گرفت كه احساس می كردم دلم می خواهد همیشه با
نواب باشم. این احساس را واقعا داشتم كه دوست دارم همیشه با او باشم.
#شربت_شهادتچنان كه گفتم آن روز هوا خیلی گرم بود. عده ای كه با خود
نواب بودند شربت آبلیمو درست كردند و یك ظرف بزرگ ، یك قدحی شربت آبلیمو درست كردند و آوردند كه ایشان و هر كس نشسته است بخورد.