📝با بوطیقای نو در آثار هدایت / بخش دوم
✍️ #جواد_اسحاقیاندر جست و جوی یوسف جان در چاه تن
@IranSociology” خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم “
حافظ
“هدایت” در بوف کور آشکارا می نویسد که آنچه می نویسد، تنها وسیله ای برای گزارش به ” سایه” ی خویش است :
” اگر حالا تصمیم گرفته ام که بنویسم، فقط برای این است که خودم را به سایه ام معرفی کنم؛ سایه ای که روی دیوار خمیده و مثل این است که هرچه می نویسم، با اشتهای هرچه تمام تر می بلعد. برای او است که می خواهم آزمایشی بکنم؛ ببینم شاید بتوانم یکدیگر را بهتر بشناسیم ” (هدایت، ۱۳۴۳، ۱۱).
آنچه “هدایت” از آن به “سایه” تعبیر می کند، چیزی جز “روان” و “روح” نیست و آنچه این مدعا را ثابت می کند ، کاربرد همین تعبیر در داستان کوتاه و فلسفی آفرینگان در مجموعه ی سایه روشن است. او در این داستان از ارواح آدمیان در جهان “برزخ” به “سایه” تعبیرمی کند که با بالای سر جسد مرده نشسته است:
” سه روز و سه شب بود که بالای سر مرده ی “زربانو” سایه ی سفیدی، دست زیر چانه اش زده بود و چشم هایش به تن سرد و نرمی که در شرف تجزیه بود، خیره شده بود ” (هدایت، ۱۳۵۶، ۶۴) .
گاه به باور “هدایت” در همین مجموعه داستان، جسم سرانجام رو به تباهی می نهد و جسم آدمی به همان اجزا و عناصری تجزیه می شود که از آن ها سرشته و ساخته شده است و چیزی به نام “روح” در آن نیست:
” گور به منزله ی دیگی بود که همه ی موادی را که تن آدمی از طبیعت قرض گرفته بود، دوباره در آن دیگ تغییر و تحول پیدا می کرد ؛ تجزیه می گردید و عناصر طبیعت را دوباره به آن رد می کرد ” (همان، ۶۴).
متن کامل را در فایل
#PDF زیر بخوانید.
بخش اول این مقاله:
https://t.me/iransociology/7949🌐جامعهشناسی
👇https://t.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA