دوستی آن هنگام که تازه پایم به روزنامهها باز شده بود و با اشتیاق درگیرِ کارهایش بودم و تا پاسی از شب در دفتر روزنامه حضور داشتم به من گفت: «کسی که در روزنامه کار کند گمان میکند کار بزرگی میکند و از همه چیز آگاه است و در کارش چنان غرق میشود که تا عمرش تمام نشود مطلع نمیگردد، در حالی که در روزنامهها فقط اطلاعاتی سطحی را دریافت میکنیم و از عمق رویدادها آگاهی نداریم. خواندنِ کتاب بسیار مفیدتر از آن است».
به نظرم سخنی درست بود و اگر سه روزنامهای که در اواخر دههی هفتاد در آنها کار میکردم (
گزارش روز،
مناطق آزاد و
پیام آزادی) هر کدام به دلایلی و در عرض چند ماه تعطیل نمیشدند و مثلاً اگر در روزنامهای همچون
همشهری یا
اطلاعات آغاز به کار میکردم احتمالاً با شور و شوق و اضافهکاری سالهای سال در آنها مشغول بودم و بعید بود از کارم خسته شوم و متوجه روزمرگیاش گردم...
سیاست را هم گمان دارم چنین چیزی است و موضوع فرهنگ در برابرش همچون کتاب در برابر روزنامه است. از سوی دیگر، آن تعطیلیها و شکست در یکی دو اقدام سطحی برای کار سیاسی سبب شد که به ورطهی کنشهای فرهنگی بیفتم و به کل از آن مسیر خارج شوم. از این رو، چندان سیاسی ننوشتهام و ورودم به این عرصه هم از زاویهی فرهنگ و سالها کنشگریِ مدنی بود و اگر هم چند سال اخیر بیشتر در اینباره نوشتهام از بدِ روزگار است و شرایطِ رو به نشیبی که در آنیم و به پشتوانهی کنشگری، و بهویژه تاریخ خواندنم، گمان میکردم که باید نکتههایی را طرح کنم.
به هر رو، اوضاع مملکت پای کنشگر را به مسائل آن باز میکند همچنان که در این سالها دیدهایم حتا کنشگران محیطزیستیِ صرف هم گذرشان گاه به این حوزه میافتد؛ در شرایطی که زد و بندهای سیاسی یا فساد سبب از دست رفتنِ منطقهی محیطزیستیِ ارزشمندی میشود...
@IranianLook