انجمن آنتیتئیستهای ایران
✫ نگاهی به اندیشههای
#فریدریشنیچه در نقد دین (۷)
★ نقد آموزههای کانونی
#متافیزیک (۱)
اگر از رابطهی تفکر
#نیچه با اندیشه فیلسوفانی چون افلاطون، ارسطو، دکارت، لایبنیتس، کانت، هگل و نیز
#پوزیتیویستها و
#پدیدارشناسان بپرسیم، باید اذعان کنیم که
#نیچه به این سنخ فیلسوفان تعلق ندارد.
#نیچه فلسفه به مفهوم سنتی آنرا که داعیه جستجویحقیقتیمقررشده را دارد، بطور بنیادین طرد میکند و طرح منحصر بهفرد خود از فلسفه را جانشین آن میسازد. او فلسفه را یک بازی و همزمان تلاش و وسوسه میخواند. به باور
#نیچه، فیلسوف، قانونگذار خود است و آزادانه در قلمرو امکانات قابل فکر حرکت میکند و بطور همزمان بدون توقف و وابستگی، با این امکانات بازی و آزمایش میکند. فیلسوف بازی خود را میکند و میداند که این فقط یک بازی است.
اما
#نیچه همچنین تصریح میکند که آزادی یک چنین جان آزادهای برای خود او آزادی خطرناکی است. فیلسوف باید بطور مستمر خطر کند و میتواند دچار خطا شود. او میداند که مشغول بازی خطرناکی است و دارد با زندگی خود بازی میکند. برای
#نیچه فلسفه نه دانش است و نه کار، بلکه رقص و بازی است و او با این تعریف بر آزادیتفکر به عنوان مهمترین ویژگی اندیشه فلسفی تاکید میکند.
#نیچه همزمان خاطر نشان میسازد که فلسفه یک بازی بد و شاید بدترین بازی است؛ فلسفه بازی خطرناک و مخوفی نه فقط برای خود فیلسوفان است، بلکه محتملا بازیای است بر سر همه یا هیچ.
از چنین دیدگاهی است که
#نیچه به نقد
#متافیزیک در فلسفهمغربزمین و متفکرانی برمیخیزد که به گفته او دلبسته ایده و دشمنحواس بودهاند. او در کتاب
#دانششاد (۱۸۸۲)، در گزینگویهای تحت عنوان چرا ما ایدهآلیست نیستیم، به طبیعت فیلسوفان و بیگانگی آنان با زندگی واقعی میپردازد و آنان را افرادی مینامد که از بیم رنگباختن فضیلتهایفیلسوفان، در گوشهای خود موم فروکردهاند تا موسیقی زندگی را که در گوش آنان مانند صدای آژیر است نشنوند. به گفته #نیچه اما ایده
ها فریبگران بدتری از حواس هستند و همواره از خون فیلسوفان تغذیه و آنان را بیقلب کردهاند. این فیلسوفان بیقلب بودند و فلسفیدن آنان همواره گونهای خونآشامی بوده و فیلسوف خونآشامی است که از خون خود تغذیه میکند.
#نیچه همه فلسفههای ایدهآلیستی را به بیماری تشبیه میکند
وی بویژه آن فیلسوفانی را که
#جزمگرا میخواند، سزاوار تندترین سرزنش
ها میداند.
#نیچه تصریح میکند که بدترین، وقتگیرترین و خطرناکترین خطایی که این فیلسوفان تا کنون مرتکب شدهاند، اختراع
#روحناب و
#نیکیفینفسه بوده است؛ کاری که نخست به دست افلاطون صورت گرفت که خود نیز توسط استادش سقراط به تباهی کشیده شده بود. از دیدگاه
#نیچه، انحراف از فلسفه به مفهوم کهن آن با سقراط میآغازد که متافیزیک را با تفکیک دو جهان، تضاد میان ذات و پدیدار، واقعی و غیرواقعی و عقلی و حسی تعریف میکند. بنابراین سقراط مخترع متافیزیک است و با اختراع خود، از زندگی چیزی میسازد که باید محدود و مقرر باشد. سقراط همچنین از اندیشه نیز مرز و معیاری میسازد که به نام ارزشی والاتر مانند امر خدایی، امر واقعی، امر زیبا و امر نیک کار میکند
#نیچه تصریح میکند که فیلسوفاناخلاقگرا و طرفدار آموزه متافیزیکی ایده، حسیات را از ارزش تهی ساختند و منشا گرایشی هستند که سرانجام به یاری مسیحیت به بندگیمدرن و نهایتا حکومتاوباش راه برد. بر این پایه، نیچه فیلسوفان عصر جدید را نیز مانند یزدانشناسان، آماج حملات خود قرار میدهد و از یزدانشناس ـ فیلسوفان سخن میگوید.
بخش مهمی از نقد
#نیچه به فلسفه عصر جدید، نقد فلسفه آلمانی است که نیچه آن را تحقیر میکند. او پروفسورهایفیلسوف آلمانی را متهم میکند که با فاضلمآبی و شبهدانشوری خود در خدمت دولت یا کلیسا هستند و نه در خدمت زندگی واقعی. به گفته
#نیچه، کشیشپروتستان، پدربزرگ فلسفهآلمانی است و این فلسفه در واقع چیزی جز تئولوژیمکارانه نیست. به باور
#نیچه، با ظهور کانت هم چرخش و تحولی در این وضعیت حاصل نمیشود، چرا که سه چهارم خود کانت کشیش بوده است. به گفته
#نیچه، غریزه تئولوژیک در فیلسوفانآلمانی راهی میانبر یافته تا دوباره به آرمان کهن جهانواقعی و مفهوم اخلاق چونان جوهر جهان برسد؛ دو مفهومی که بدخیمترینخطاهایبشری هستند. بدینسان نیچه به نقد فلسفهای برمیخیزد که به گفتهی او خونتئولوژی در پیکر آن جریان دارد و آن را مسموم کرده است. بخشهای مهمی از نقد او در این زمینه، در کتابهای
#دانششاد،
#غروببتها و
#فراسوینیکوبد پیکر گرفته است
#ادامهداردJoin Us ☞
@iranian_antitheists