انجمن آنتیتئیستهای ایران
✫ نگاهی به اندیشههای
#فریدریشنیچه در نقد دین (۱۰)
★ نقد آموزههای کانونی
#متافیزیک (۴)
برای
#نیچه جهان یعنی هرج و مرجی بیمعنا. جهان یعنی خطا، تغییر، شدن، چندگانگی، تضاد، تناقض، جنگ، جریان یافتن و بازگشت. شاخص کلی جهان که دیگر نباید آن را جامعیت نظمی برخاسته از خرد خدایی دانست، هرج و مرجی ابدی است. جهانی که ما در آن زندگی میکنیم، غیرخدایی، غیراخلاقی و غیرانسانی است. رویدادی فینفسه در جهان وجود ندارد و آنچه روی میدهد مجموعهای از پدیدارهایی است که از طرف موجودی تفسیرکننده به هم مرتبط میشود. در پشت تفسیرهای ما ـ که توضیحات روشنگر علمی را هم شامل میشوند ـ رانشها، علایق و ارزشگذاریهای ما قرار دارند. فهم جهان از زاویه دید مبتنی بر چشمانداز (
#پرسپکتیو) رانشهای آدمی صورت میگیرد. عالیترین تصورات ارزشی اخلاقی که مفهوم حقیقت نیز به آن تعلق دارد، ابزارهای بههم پیوسته علایق ما برای به کرسی نشاندن قدرت است.
#پرسپکتیویسم برای
#نیچه شرط بنیادین همهی زندگی است و هر ذاتی از واقعیت همواره فقط بخش ویژه (چشمانداز محدود) خود را درک میکند و این بخش برای او مانند کل جلوهگر میشود. از این دیدگاه
#پرسپکتیویسم فقط شکل پیچیده و خاصی است که شاخصهای ویژهی هر ذاتی را با تکیه بر ویژگیهای او بطور اجتنابناپذیر میسازد. آدمی از چشمانداز (
#پرسپکتیو) رهایی ندارد و چیزی به نام چشمانداز کل نیز وجود ندارد که همه چیز را دربرگیرد و محدودیتی نداشته باشد. حتی مفاهیمی مانند
جهان یا
واقعیت نیز بیان رویکردهای
#پرسپکتیویستی هستند که در آن ذات شناسا همه چیزهایی را جمعبندی میکند که از موقعیت او قابل فهم است. بنابراین همهی شناخت به چشمانداز (
#پرسپکتیو) وابسته است.
برای
#نیچه حقیقت چیزی جز یک آرمان و پندار قهرمانانه نیست. ما با حقایق انسانی خود نمیتوانیم از خود فراتر رویم و به سپهری که بر آن نام
#هستی یا
#واقعیت گذاشتهایم نفوذ کنیم. ما نهایتا با انگشتحقیقت فقط میتوانیم خودمان را نشان دهیم.
#نیچه منکر آن است که حقیقتهایما، مابهازایی در واقعیتهای موجود دارند. او مرزهای دانش و شناخت بشری در تاریخش را با سناریویی تاریک در مقالهای کوتاه تحت عنوان
#دربارهشورحقیقت (۱۸۷۲) چنین ترسیم میکند:
در یکی از زوایای دورافتاده از بیشمار منظومههای خورشیدی که در کیهان سوسو میزنند، زمانی سیارهای وجود داشت که جانوران هوشمند روی آن #شناخت را اختراع کردند. این مغرورانهترین و دغلکارانهترین لحظهتاریخ جهان بود، ولی تنها برای یک لحظه. پس از چند دم طبیعت، آن سیاره منجمد شد و جانوران هوشمند باید میمردند. زمانش هم رسیده بود، زیرا آنان اگر چه چیزهای زیادی را شناخته بودند و به آن میبالیدند، ولی در پایان با کمال سرخوردگی پی برده بودند که همه چیز را اشتباهی شناخته بودند. آنان مردند و در حال احتضار حقیقت را نفرین کردند
#ادامهداردJoin Us ☞
@iranian_antitheists