انجمن آنتےتئیستهای ایران#لوکرتیوس،
#خیام و ترس از مرگ: برهانتقارن (۱)
از نظر برخی از فیلسوفان ترس از مرگ عقلانی و موجه است. عقلانی و موجه انگاشتن ترس از مرگ وابسته به این است که چه نگرشی به مرگ داشته باشیم
ارسطو در
#اخلاقنیکوماخوئی، مرگ را بدترین چیزها به حساب آورده و از این رو ترس از مرگ را نیز درست و عقلانی برمیشمارد
در میان فیلسوفان معاصر نیز معقول بودن ترس از مرگ به شکل گستردهای پذیرفته شده است، ولی در میان فیلسوفان عهد باستان شکگرایان،
#اپیکوریها و
#رواقیون با استدلالهای متفاوتی عقلانی بودن ترس از مرگ را زیر سوال میبردند (
Reference)
در این میان، استدلالهای
#اپیکوریان از دیگر استدلالها بیشتر مورد توجه واقع شدهاند. از آنجا که از خود اپیکور نوشتههای بسیاری برجا نمانده، استدلال یکی از پیروان او، یعنی
#لوکرتیوس در این زمینه شهرت بسیاری دارد و حتی در حال حاضر نیز مقالههایی در رد یا اثبات آن نگاشته میشود
در میان رباعیات خیام نیز، رباعیهایی وجود دارد که میتوان به آنها به عنوان استدلالی در راستای استدلال
#اپیکوریان نسبت به مرگ نگریست
در میان معدود نوشتههایی که از
#اپیکور باقی مانده، آمده است:
خود را به این باور که برای ما مرگ، هیچ محل نگرانی نیست عادت ده، چرا که خیر یا شر بودن هر چیزی وابسته است به اینست که آنها را حس کنیم
و حس کردن با مرگ پایان مییابد. پس مرگ، این بدترین شرور، برای ما هیچ است، چرا که مادامی که وجود داریم، مرگ برای ما هیچ است و هنگامیکه میمیریم دیگر وجود نداریم. پس مرگ، مسئله زندگان و یا مردگان نیست،
چرا که زندگان تا زندهاند مرگ برایشان وجود ندارد و مردگان خود وجود ندارند
#لوکرتیوس که کتابی کامل از او برجاست استدلالی بر اساس این رویکرد
#اپیکوری ارائه میکند که به برهان تقارن (Symmetry Argument) شهرت یافته است
در ادامه شرحی مختصر از آن میدهم و سپس به سراغ رباعیهای خیام میروم
از نظر
#اپیکوریها هر یک از ما مجموعهای از ذرات هستیم و مرگ از میان رفتن این ترکیب مشخص از ذرات است و با از میان رفتن این ترکیب مشخص از ذرات، دیگر ظرفیت تجربه درد و رنج و لذت را نخواهیم داشت. درست همانطور که پیش از بوجود آمدن آن ترکیب مشخص از ذرات که
#من یا
#تو را قوام میبخشید، ما امکان و ظرفیت تجربه درد و رنج و لذت را نداشتیم. از منظر
من و برای
من، نبود این ترکیب مشخص از ذرات که
#من را تشکیل میدهد با نیست شدن همین ترکیب، حالتی مشابه است:
در هر دوی این حالات
#من وجود ندارم، چرا که
#من ترکیب مشخصی از ذرات هستم. به دیگر عبارت، زاده نشدن
من با مرگ
من برای
من وضعیتی مشابه دارد، به این معنا که در هر دو حالت
#من وجود ندارم و نیستم
آیا این دلیل نمیشود که ما رویکردی مشابه به نیستی پیش از زاده شدن و نیست شدن پس از مرگ داشته باشیم؟ آیا نباید اگر از آن نیستی پس از مرگ میترسیم، از نیستی پیش از زاده شدن هم بترسیم؟ یا اگر از نیستی پیش از زاده شدن نمیترسیم نباید از نیست شدن پس از مرگ هم هراسان نشویم؟
#ادامهداردJoin Us ☞
@iranian_antitheists