انجمن آنتےتئیستهای ایران
آیا ممنوعیت
#حقتوهین، مصداق آشکار نقض آزادی نیست؟
اولا) بین
#حقداشتن با
#روا_بودن تفاوت وجود دارد. برای مثال ما
حق داریم که حسادت بورزیم، اما این فعل، روا نیست
ثانیا) من استدلال میکنم که قرآن، در ماهیت، هم توهین به شعور عقلا و محل آسیبزدن به عدالت و عقلانیت و معنویت و اخلاق است و هم در آن الفاظی مثل حرامزاده و گورخر و سگ و بوزینه و چهارپا و الاغ و حیوان نسبت به مخالفانش به کار برده شده است
حالا چکار کنیم؟
حق و آزادی مسلمانان را در انتخاب و ابرازِ دینشان، سلب کنیم؟
ثالثا) فونکسیوناخلاق با حقوق، فرق دارد و حقوق، نهایتا کفاخلاق است، حقوق مبتنی بر مراعات حقوقبشر و پلورالیزم و دموکراسی نیز با حقوق یک فرهنگ و حکومتداعشی فرق دارد. الان اگر در عرفافغانستان - طالبان به عرف مراجعه کنیم، خود شما به خاطر کوتاه بودن میزانریش، شلاق میخوری (میخواهم توجه شما را به مقتضیات عرف در یک کانتکستانضمامی جلب کنم)
رابعا) مفهوم توهین، بسیار کش-دار است و به راحتی، در یک فرهنگ و حکومتاستبدادی، آزادیبیان را سلب میکند. لذا چاره کار، اهم فی الاهم کردن است. اینکه مراعات آزادی سودمندتر است یا جرمانگاریتوهین؟ (یعنی امری که به سهولت به ابزارِ سرکوب آزادی بدل میشود)
مذمتاخلاقی البته با جرمانگاری فرق دارد، آنهم برای توهین، مجازاتی در حد
#اعدام وضعکردن و نه مجازاتی در حد جریمه، آنهم آنجا که یک انسان در اقلیت و در موضعضعف قرار دارد. مع الوصف، نظام هیتلر نیز حقوقدان داشت؛ اما باید دقت کرد که ما با چه مفروضاتی و رو به چه غایاتی به تنظیمِ حقوق میپردازیم
یکی از حقوق آدمها،
حق خطا کردن است. کدام یک از ما بدون خطا رشد کرده ایم و یا خطا نداریم؟ اصلا فرض کنیم شما یک قید بر
حق آزادیبیان گذاشتی (صرفنظر از مشکل تعریف و تشخیص توهین و یا آفات جرمانگاری آن) اما من قیدی دیگر میگذارم و میگویم سخن بلادلیل، اخلاقا مذموم و ممنوع است. خب کل ادیان باید از صفحه روزگار محو شوند! و به نظرم اینکه به کسی بگوییم تو شبیه به کانگورو هستی در صورتیکه روشن است او کانگورو نیست، خیلی آسیبش از خرافهپراکنی کمتر است. منتها من این نقد را میبرم به حوزه اخلاق و اخلاقباور و نه به حوزه حقوق تا
حق مسمانان را مثل برادران چینی سلب نکنیم و آنها را به اردوگاه کار اجباری نبریم.
حقوق، متکفل اداره جامعه با اخلاق نیست
اگر دیسیبلینحقوقی بخواهد بر اخلاقِ متعالی بنا شود، در قدم اول خود پیامبران باید بروند زندان و لذا سنگ روی سنگ بند نمیشود. یکی از اساسیترین پیشفرضهای حقوق لیبرال این است که جهان را انسانهای متوسط و خطاکار پر کردهاند و ما فقط افعالی با حدی از اثر تخریبی و مورد وفاق عقلا و کارشناسان (مثل سرقت و سرقت مسلحانه و خیانت در امانت) را جرم تلقی می کنیم. تدوین قوانین نیز باید متناسب با منطق موقعیت و غایات ما باشد. برای مثال در این زمان و مکان، ما باید اقشاری که در اقلیت هستند (مثل بهاییها) یا تحتظلم و تبعیض تاریخی بوده اند (مثل زنان) را بیشتر حمایت کنیم و برای توهین به آنها (مجازاتهایی مثل
#جریمه و نه وفق قوانین عصر حجریاسلام، مجازاتی چون شلاق و قطع سر با شمشیر) تعیین کنیم
در اسلام چون غایت، اراده قدرت و غلبه مسلمین بوده، قوانین علیه اقلیتهاست؛ اما اگر غایت، برابری حقوقی منهای نوع مذهب و پلورالیزم شد، قانوننویسی ما (و مصلحت و مفسدهای که به چشم مان خواهد آمد) متفاوت خواهد شد. اینکه مفهوم توهین در مقام ثبوت، چنان
کشدار و سیاقمند و سلیقهای و سوبژکتیو است که در مرحله تعیین مصداق، عملا آزادی بیان را مخدوش میکند. بعد، ما چه درجهای از توهین را میتوانیم جرم تلقی کنیم؟ اگر کسی استدلال کرد که سبک زندگی مسلمانان، به نوعی توهین و تحقیر زن و انسان است چکار کنیم؟ اگر استدلال کرد که خرافات و قوانین ادیان، توهین به عقل و اخلاق و عدالت و معنویت است چکار کنیم؟ چه حدی و چه مصداقی از توهین را جرم تلقی کنیم؟ برای مثال، ما خیانت در امانت را جرم تلقی میکنیم و این امر در حوزه اموال معنا و مصداق دارد - حال، بیاییم این مفهوم را به خیانت در امانت در حوزه تفکر و بیان ببریم و هرکس قرآن را تحریف میکند، ببریم زندان. در اینجا برای مثال، وقتی کسی مدعی میشود که قرآن با حقوقبشر و عدالت سازگار است باید برود زندان (!) آیا میبینیم که آزادیعقیده و بیان به چه وضعی دچار میشود؟
#ادامهداردᴊσɪη υѕ ☞
@iranian_antitheists