انجمن آنتیتئیستهای ایران
✫ نگاهی به اندیشههای
#فریدریشنیچه در نقد دین (۹)
★ نقد آموزههای کانونی
#متافیزیک (۳)
#نیچه در رابطه با موضوع شئفینفسه نیز که یکی از مفاهیم کانونی معرفت شناسی در فلسفه
#ایمانوئلکانت است، به روشی مشابه متوسل میشود. فقط به اشاره باید گفت که کانت معتقد بود ما اشیا را که موضوع یا برابرایستای ادراک حسی ما هستند، فقط در لباس اشکال نگرش خود یعنی زمان و مکان و طبق مقولات نیروی فاهمه خود میشناسیم و اینکه این اشیاء بطور فینفسه چگونه هستند را هرگز نمیتوانیم بشناسیم. به دیگر سخن، شئ مستقل از فاعلشناسا که نه فقط پدیدار بلکه هستی واقعی است، برای ما ناشناختنی باقی میماند
#نیچه در نقد این دیدگاه میگوید، برای نقد باور به اشیایی در پشت پدیدارها، باید نخست بپرسیم که مفهوم شئ عموما چگونه پدید آمده است. سپس درخواهیم یافت که این مفهوم به خاطر نیاز به امری استوار و پایدار شکل گرفته که گوناگونی پدیدارهای تغییرپذیر میباید بر شالوده آن استوار گردند. بنابراین تصور شئ از طرف ما تحتتاثیر علایق عملی با هدف نظمبخشی به دادهها ایجاد شده است و نمیتوان پذیرفت که مستقل از تفکر ما شئای وجود دارد
به باور نیچه، آنچه برای اصطلاح «شئ» اعتبار دارد، برای اصطلاح شئ فینفسه هم معتبر است، یعنی اینکه دارای معنایی عینی نیست، بلکه بر پایه انگیزههای نامعقول شکل داده میشود.
#نیچه نتیجه میگیرد که از
#واقعیتیفینفسه نمیتوان به عنوان امری بامعنا سخن گفت. وقتی شئ فینفسه معنای خود را از دست بدهد، بطریق اولی پدیدار نیز معنای خود را از دست میدهد. تفاوت میان
جهان پدیدارها و جهانی دیگر در پشت پدیدارها یا
#جهانپشتی نیز بیمورد میشود. تنها جهانی وجود دارد که ما آن را تجربه و در آن زندگی میکنیم. این
جهان، جهانی تفسیرشده و از این رو به چشمانداز (پرسپکتیو) تفسیر وابسته است
به باور
#نیچه، در تشکیل اصطلاحات تخیلی متافیزیکی، زبان نقش مهمی ایفا میکند و این امر بویژه در بررسی مفهوم جوهر آشکار میگردد. برای نمونه ما دچار این خطا میشویم که باید برای موضوع هر گفتهای، در واقعیت نیز جوهری وجود داشته باشد
بویژه ما تصور میکنیم که شالوده هر تفکری باید جوهر تفکری باشد، زیرا دستور زبان ما را وامیدارد هر کاری را به فاعلی نسبت دهیم. ساختارهای زبان در تشکیل تصورات خدا نیز نقش بازی میکنند. به همین دلیل
#نیچه تصریح میکند:
بیم دارم از دست خدا خلاص نشویم، زیرا هنوز به دستور زبان باور داریم!
اگر مفاهیم اساسی متافیزیک همه اختراع شدهاند، این پرسش پیش میآید که آدمی به چه منظوری آنها را اختراع کرده است؟
#نیچه پاسخ میدهد که آنها اختراع شدهاند تا ارتباطات واقعیت را توضیح دهند و از این طریق آن را تسلط پذیر سازند. برای اینکه آدمی بتواند بر رویدادهای طبیعت تاثیر بگذارد، باید آنها را توضیح دهد و این کار تنها زمانی ممکن است که اندازههای ثابتی وجود داشته باشد، رویدادها انتظام معینی نشان دهند و بویژه علتهای یکسان همواره معلولهای یکسان داشته باشند. اما به باور نیچه از آنجا که در واقعیت چیز ثابت و یکسانی وجود ندارد، تصورات مربوط به اشیاء پایدار و قانونمندیهای عمومی روند رویدادها، باید تخیلاتی برخاسته از دلایل عملی باشند.
گفتنی است که برای
#نیچه روح هم مانند خدا به عنوان چیزی جوهری، جاوید و واقعی وجود ندارد. روح تنها
ساختماناجتماعیرانشها و انفعالات و نتیجه دردناک روند سرکوفترانشهایآدمی برای رام کردن خویشتن است که فرهنگ بر پایه آن ساخته شده است
به باور
#نیچه، مفهوم خرافیروح دارای یک سرچشمه آسیبشناختی واقعی است:
همه غرایزی که نمیتوانستند تخلیهبیرونی پیدا کنند، به درون ریخته میشوند. این درونیشدهها همان چیزی است که بعدها به آن روح اطلاق میشود. بویژه وجدان معذب بر خلاف تصور رایج، یک نهاد اخلاقی خدایی نیست، بلکه گونهای بیماری ماندگار است که آدمیان در نتیجهی سرکوب سازمانیافتهی دولتی و رام کردن رانشهای خود به آن مبتلا شدهاند. بنابراین وجدان معذب گونهای بدرفتاری مزمن با رانشها و غرایز آدمی است
#ادامهداردJoin Us ☞
@iranian_antitheists