تاریخ و فرهنگ ایران بزرگ

#شعر_واره
Канал
Логотип телеграм канала تاریخ و فرهنگ ایران بزرگ
@iranhistorПродвигать
228
подписчиков
560
фото
33
видео
322
ссылки
مطالب معتبر درباره‌ی تاریخ٬ ادبیات و فرهنگ ایران + سرگرمی درخواست تبادل، نظرات و فرستادن پست برای کانال👇 رایانامه [email protected]
Forwarded from گزاره‌ها و بیت‌های ناب
بخشی از #شعر_واره سیاوش کسرائی به نام #آرش_کمانگیر:

بست یک دم چشم هایش را عمو نوروز،

خنده بر لب، غرقه در رویا.

کودکان، با دیدگان خسته و پی جو،

در شگفت از پهلوانی ها.

شعله های کوره در پرواز،

باد در غوغا.



“شام گاهان،

راه جویانی که می جستند آرش را به روی قله ها، پی گیر،

باز گردیدند،

بی نشان از پیکر آرش،

با کمان و ترکشی بی تیر.



آری، آری، جان خود در تیر کرد آرش.

کار صدها صد هزاران تیغه ی شمشیر کرد آرش.



تیر آرش را سوارانی که می راندند بر جیحون،

به دیگر نیم روزی از پی آن روز،

نشسته بر تناور ساق گردویی فرو دیدند.

و آنجا را، از آن پس،

مرز ایران شهر و توران باز نامیدند.



آفتاب،

در گریز بی شتاب خویش،

سال ها بر بام دنیا پا کشان سر زد.



ماهتاب،

بی نصیب از شبروی هایش، همه خاموش،

در دل هر کوی و هر برزن،

سر به هر ایوان و هر در زد.



آفتاب و ماه را در گشت

سال ها بگذشت.

سال ها و باز،

در تمام پهنه ی البرز،

وین سراسر قله ی مغموم و خاموشی که می بینید،

وندرون دره های برف آلودی که می دانید،

رهگذر هایی که شب در راه می مانند

نام آرش را پیاپی در دل کهسار می خوانند،

و نیاز خویش می خواهند.



با دهان سنگ های کوه آرش می دهد پاسخ.

می کندشان از فراز و از نشیب جاده ها آگاه؛

می دهد امید،

می نماید راه.»



در برون کلبه می بارد.

برف می بارد به روی خار و خارا سنگ.

کوه ها خاموش،

دره ها دلتنگ.

راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ ...



کودکان دیری ست در خوابند،

در خواب است عمو نوروز.

می گذارم کنده ای هیزم در آتش دان.

شعله بالا می رود پر سوز ...
—-

👇

https://t.center/gozareh
در چنین روزی 19 بهمن 1374 #سیاوش_کسرائی سراینده‌ی #شعر_واره #آرش_کمانگیر چشم از جهان فرو بست:

آری، آری، زندگی زیباست.
زندگی آتش‌گَهی دیرنده پابرجاست.
گر بیفروزی‌اش، رقص شعله‌اش در هر کران پیداست...