هدایای ناچیزِ خوراکی و نوشیدنی؛ احترامِ آب نزدِ ایرانیان و نامِ کوروشِ بزرگ برای اردشیرِ دومِ هخامنشی.
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
■ کلاودیوس آئلیان(نویسندهی رومی نزدیکِ ۱۷۵_۲۳۵ میلادی)، قطعاتِ پراکندهی تاریخی، ۱، ۳۱_۳۳
رسمی که ایرانیها(=پارسیان)هنگامِ سفرِ شاه به پارسه(=تختجمشید)با دقتِ بسیار رعایت میکنند، این است که فردفردشان با توجه به امکاناتِ خود هدیهای میآوَرَد. از آنجایی که آنها به کشاورزی اشتغال دارند و روی زمین زحمت میکشند و از کِشتِ خود گذران میکنند هدیهی پُر زرق و برق و نمایشی نمیآورند، بلکه بیشتر گاوِ نر، گوسفند، یا غله و در برخی موارد شراب میآورند. هنگامی که شاه سواره راهِ خود را میپیماید، این مواد را هر کسی پیشکش میکند و هدیه تلقی میشود، و شاه نیز آنها را از همین دید مینگرد. مردانی که حتی فقیرتر از کشاورزان هستند برایش شیر، خرما و پنیر، و همچنین میوههای محلیِ تازه و نوبرانه میآورند.
این هم داستانِ ایرانیِ دیگری است:
میگویند مردی ایرانی به نامِ سینائت در مکانی تا حدی دور از مُلکِ روستاییِ خود با اردشیر[دوم]دیدار کرد... غافلگیر شده و ناراحت بود_نگران از سُنّتِ محلی و همچنین ادای احترامش به شاه. او که نمیدانست در آن وضعیت چه کند، و از حُسنِ شهرتِ خود بیمناک بود، و نمیخواست با تقدیم نکردنِ هدیه گمان رود که به شاه بیحرمتی کرده است، با سرعتِ هر چه بیشتر به کنارِ رودخانهای رفت که از آنجا میگذشت(نامِ آن رودخانه کوروش بود[یعنی رودخانهی کورا]، خم شد و با دو دستِ خود مُشتی آب برداشت و گفت:《ای شاه اردشیر، باشد که سلطنتت برای همیشه پایدار بماند! در این لحظه، و در این شرایط، تا جایی که از عهدهام برمیآید و در توان دارم به تو ادای احترام میکنم، و از اینرو برای اینکه با بیاحترامی از سوی من از اینجا نگذری: احترامِ خود را با تقدیمِ آبِ کوروش نشان میدهم. وقتی به مقصدِ دیگری برسی، از خانهام بهترین و زیباترین چیزهایی را که دارم برایت خواهم آورد، و بدان طریق نیز به تو ادای احترام خواهم کرد، و بدینترتیب در برابرِ کسانِ دیگری که هدایایشان را به تو تقدیم داشتهاند بیآبرو نخواهم شد》.
اردشیر را از این سخن خوش آمد و پاسخ داد:
《سَروَرِ من، خوشحالم که هدیهی تو را بپذیرم و آن را یکی از ارزندهترین هدیهی دریافتنیِ خود میدانم؛ و اعلام میکنم که این هدیه از لحاظِ ارزش برابرِ همهی هدایای دیگر است، زیرا، نخست آب از همه چیز بهتر است، و دوم برای اینکه نامِ کوروش بر خود دارد. وقتی به اقامتگاهم میآیی باید خودت را به من معرفی کنی》.
با این سخن به خواجگان دستور داد که هدیهی آن مرد را بپذیرند، و آنان با شتاب خود را به او رساندند تا آن آب را از دستانِ او در جامی زرّین بریزند. وقتی شاه به کوشکِ خود رسید، برای آن رعیت[ایرانی]خود ردایی پارسی، جامی زرّین، و هزار داریک فرستاد. مردِ حاملِ این هدایا چنانکه آموخته بود گفت:《شاه خواهانِ آن است که قلبِ تو از این شئیِ زرّین خشنود شود زیرا تو از اینکه نگذاشتی او بدونِ حرمت و احترام بگذرد قلبِ او را شاد کردی؛ بلکه در حدّ کمال ابرازِ وفاداری کردی و اکنون از تو میخواهد که با این جام از آن رودخانه، آب برداری》.
هنگامی که اردشیر در پارس سفر میکرد، اُمیس انارِ بسیار بزرگی بر روی سبدِ بوجاری به او تقدیم کرد. اندازهی آن شاه را چنان حیرتزده کرد که پرسید،《این هدیه را از کدام مِلک برایم آوردهای؟》او پاسخ داد،《از کشتزارِ خودم》.
[شاه]خشنود شد و برای آن مرد هدیهای شاهانه فرستاد، افزود:
《به مهر(=میترا)سوگند، به عقیدهی من، این مرد، با مراقبتی چنین خوب، میتواند آبادیِ کوچکی را به شهری بزرگ تبدیل کند》.
Aelian, Historical Miscellany, 1.31_3.
بنمایه: شاه و دربار در ایران باستان(۵۵۹_۳۳۱ ق.م)، لوید لِوِلین-جونز، ترجمهی فریدون مجلسی، تهران، انتشارات نیلوفر، چاپ اول زمستان ۱۳۹۴، رویهی ۳۱۸ و ۳۱۹
@IranArianaShahnameh