ڪانال مدافعان حـرم

#ورزشکار
Канал
Логотип телеграм канала ڪانال مدافعان حـرم
@iran_iranПродвигать
15,5 тыс.
подписчиков
79,1 тыс.
фото
58,6 тыс.
видео
104 тыс.
ссылок
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است ما بر آنیم که این رمز جهانی بشود... ارسال اخبار و انتقاد و پیشنهاد @shahid_313 @diyareasheghi ❤️آرشیو کانال های شهدا و مدافعان حرم 👉 @lranlran
دلم تنگ، زبانم قفل و چشم هایم بارانی است.
.
زندگی نامه اش روضه ای بود ، برای دل گمشده من و تاریخ تولدش ، تلنگری برای من که روزهایم بی هدف ، شب می شوند.

هم نام #غریب الغربا است ‌. شاید هم #ضامن آهو ، ضامن عاقبت بخیری اش شد.

#ورزشکار قهرمانی که غیرتش اجازه نداد .بماند و خبر تهدید حرم #عقیله_بنی_هاشم را بشنود.

وقتی ۱۹ ساله بود ، سربند یا #علی_بن_ابی_طالب بر پیشانی بست و به هیئت #فاطمیون پیوست و راهی سوریه شد.

حتی خبر پدرشدنش هم نتوانست ، قدم هایش را برای رفتن به #سوریه سست کند.

نمی دانم از #اسارت عمه سادات و بچه های #حسین چقدر دلش به درد آمده بود که می گفت ، دعا کنید اسیر نشوم.

اما، خواب #ارباب_بی_کفن ، شد تسکین ساعات اسیری اش و با ذکر #یا_زینب و #یا_علی ، سرش را از تن جدا کردند.
و باز هم ماجرای سری که در طبق گذاشتند

گویی هنوز هم شمشیر کینه علی، بر دست این اهالی کور دل است.

ای #شهید خدا کند ، فرزندت که بعد از شهادتت 🕊، چشم به دنیای بدون پدر گشود. اگر بهانه ات را گرفت ؛کسی عکس #سر_بریده_شده ات را نشانش ندهد.

راستی ، چه به حال مادرت آمد وقتی فیلم ذبح کردنت را دید .همان مادری که داغ برادر شهیدش را هم بر دل شکسته اما با ایمانش دارد.

گویی تاریخ از این داغ ها بسیار بر دل دارد.در #کربلا هم ، خواهری از روی تل ، شاهد لحظه ای بود که سر حسینش را از تن جدا کردند و #مادری که در #گودال یا بُنَیَّ گفت..

همان مادری که این روزها، خانه اش بوی #در_سوخته میدهد ، نمازش را شکسته می خواند و دست هایش را به زحمت بالا می آورد و دعای #اللهمَّ_عَجِّل_وَفاتی_سَریعاً می خواند و کودکانی که دل هایشان به آمین گفتن راضی نیست.

ای شهید ، تورا قسم به این روزهای غم ، سفارشمان را به مادر کن و پیش ارباب کمی دعایمان کن..

دعا کن حداقل #حر_زمان شویم
ما راه را گم کرده ایم...

نویسنده :#طاهره_بنایی منتظر

به مناسبت شهادت مدافع حرم #رضا_اسماعیلی

📅تاریخ تولد : ۱۳۷۱/۷/۲۶
📅تاریخ شهادت :۱۳۹۲/۱۱/۸

🗺محل شهادت : دمشق سوریه
🗺محل دفن : بهشت زهرا مشهد

#عمار_عبدی #طراحی #مدافعان_حرم #گرافیست_الشهدا #اربعین #مشهد #شهدا_گاهی_نگاهی #بی_سر

🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
دلم تنگ، زبانم قفل و چشم هایم بارانی است.
.
زندگی نامه اش روضه ای بود ، برای دل گمشده من و تاریخ تولدش ، تلنگری برای من که روزهایم بی هدف ، شب می شوند.

هم نام #غریب الغربا است ‌. شاید هم #ضامن آهو ، ضامن عاقبت بخیری اش شد.

#ورزشکار قهرمانی که غیرتش اجازه نداد .بماند و خبر تهدید حرم #عقیله_بنی_هاشم را بشنود.

وقتی ۱۹ ساله بود ، سربند یا #علی_بن_ابی_طالب بر پیشانی بست و به هیئت #فاطمیون پیوست و راهی سوریه شد.

حتی خبر پدرشدنش هم نتوانست ، قدم هایش را برای رفتن به #سوریه سست کند.

نمی دانم از #اسارت عمه سادات و بچه های #حسین چقدر دلش به درد آمده بود که می گفت ، دعا کنید اسیر نشوم.

اما، خواب #ارباب_بی_کفن ، شد تسکین ساعات اسیری اش و با ذکر #یا_زینب و #یا_علی ، سرش را از تن جدا کردند.
و باز هم ماجرای سری که در طبق گذاشتند

گویی هنوز هم شمشیر کینه علی، بر دست این اهالی کور دل است.

ای #شهید خدا کند ، فرزندت که بعد از شهادتت 🕊، چشم به دنیای بدون پدر گشود. اگر بهانه ات را گرفت ؛کسی عکس #سر_بریده_شده ات را نشانش ندهد.

راستی ، چه به حال مادرت آمد وقتی فیلم ذبح کردنت را دید .همان مادری که داغ برادر شهیدش را هم بر دل شکسته اما با ایمانش دارد.

گویی تاریخ از این داغ ها بسیار بر دل دارد.در #کربلا هم ، خواهری از روی تل ، شاهد لحظه ای بود که سر حسینش را از تن جدا کردند و #مادری که در #گودال یا بُنَیَّ گفت..

همان مادری که این روزها، خانه اش بوی #در_سوخته میدهد ، نمازش را شکسته می خواند و دست هایش را به زحمت بالا می آورد و دعای #اللهمَّ_عَجِّل_وَفاتی_سَریعاً می خواند و کودکانی که دل هایشان به آمین گفتن راضی نیست.

ای شهید ، تورا قسم به این روزهای غم ، سفارشمان را به مادر کن و پیش ارباب کمی دعایمان کن..

دعا کن حداقل #حر_زمان شویم
ما راه را گم کرده ایم...

نویسنده :#طاهره_بنایی منتظر

به مناسبت شهادت مدافع حرم #رضا_اسماعیلی

📅تاریخ تولد : ۱۳۷۱/۷/۲۶
📅تاریخ شهادت :۱۳۹۲/۱۱/۸

🗺محل شهادت : دمشق سوریه
🗺محل دفن : بهشت زهرا مشهد

#عمار_عبدی #طراحی #مدافعان_حرم #گرافیست_الشهدا #اربعین #مشهد #شهدا_گاهی_نگاهی #بی_سر

🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
ڪانال مدافعان حـرم
گذشتی از روز های خوش نوجوانی ات!! دعا کن برایم.. تا این جوانی، مرابه بازی نگیرد.. بیایید به خاطر شهدا کمتر گناه کنیم.. روزی ما هم، شهید میشویم 📸شهید #رضا_اسماعیلی 🌹ڪانال مدافعان حـرم🌹 @Iran_Iran
بسم رب الشهدا ...

مدافع حرم بی بی زینب (س) #رضا_اسماعیلی با سربند یا #علی ابن ابی طالب ع
اولین شهید مدافع حرم #افغان که در راه دفاع از حریم حضرت #زینب (س) سر از تنش جدا شد
.
رضا اسماعیلی داستان جالبی دارد آقا رضا یک جوان افغانستانی بود یک جوان #ورزشکار ، عشق ساخت بدن .
ژست میگرفت و عکس مینداخت و عکس های بدن رزمی کار و ساخته شده اش را می گرفت و به دوست و آشنا نشان میداد و پز میداد...
آقا رضا کارگر بود . مثل بیشتر مهاجرین افغانستانی و مثل بیشتر آنها با #غیرت کار میکرد. گذشت و گذشت و گذشت تا #سوریه شلوغ شد . اوایل بی تفاوت بود ،هنوز خبری نبود ، اما کم کم توجهش جلب شد .تا اینکه یک روز شنيد دشمنان حرم حضرت زینب س را در دمشق تهدید کرده اند . گفتند خرابش میکنیم و جسارت میکنیم و تا نزدیکی هایش هم رسیده اند .
نمی دانم سر ساختمان بود ، يا شاید هم كارگاه شاید هم پیش همسر تازه عروسش ......
اما طاقت نیاورد بلند شد و رفت .

چه کار میکرد ؟
مینشست و نگاه میکرد؟
هر روز خبرش را می شنید که حرم عقیله #بنی_هاشم را تهدید میکنند و دم نمی زد که سوریه به ما چه مربوط؟
آقا رضا رفت به رزم . اما یک عادت داشت بدون این سربندیا علی ابن ابیطالب به رزم نمیرفت عشقش همین یک سربند بود و با همین سربند اسیرش کردند. آن روز قرار بود مجتبی بیاید سمتشان . مجتبی رفیق چندین و چند ساله اش بود . قرار بود بیاید به محلی که آنها منتظرش بودند . آمد اما آنها را پیدا نکرد و رد شد و رفت . رفت در دل دشمن و زدنش .
آقا رضا طاقت نیاورد ناسلامتی رفیقش بود . زد به دل دشمن. با همان سربند اسیرش کردند . دشمنان اهلبیت (ع) و اتفاق دوباره تکرار شد
#ذبحو_الحسین (ع) من قفاها. ..😔

آقا رضا .
محمد رضایت چند ماه بعد متولد شد. چند ماه بعد از رفتن تو و اولین روز پدر را بدون تو بود. در غیاب تو .....
همه میگویند این محمد رضایت چشمانش به تو رفته است . نا آرامیش هم، یک لحظه هم آرام نمیگیرد.
بی قرار است و پر تحرک ... هر چند که چشمانت را دیگر ندیدیم و تو بالاخره آرام گرفتی .....

▪️آن روز دوستانت به خانه ما آمده بودند. گریه میکردن و میگفتند وقتی به سراغت آمده بودن بی سیم را روشن کرده بودن تا ما را زجر بدهند. داستان شهادتت را تعریف میکردند. شنیده ام شکنجه ات کردند تا بد آقایمان علی (ع) را بگویی و نگفتی و سرت را به سر نیزه بلند کردند.....
سر بلندمان کردی آقا رضا

لشكر #فاطميون

https://t.me/iran_iran/35252

🌹ڪانال مدافعان حـرم🌹
🌐 @Iran_Iran
بسم رب الشهدا ...

مدافع حرم بی بی زینب (س) #رضا_اسماعیلی با سربند یا #علی ابن ابی طالب ع
اولین شهید مدافع حرم #افغان که در راه دفاع از حریم حضرت #زینب (س) سر از تنش جدا شد
.
رضا اسماعیلی داستان جالبی دارد آقا رضا یک جوان افغانستانی بود یک جوان #ورزشکار ، عشق ساخت بدن .
ژست میگرفت و عکس مینداخت و عکس های بدن رزمی کار و ساخته شده اش را می گرفت و به دوست و آشنا نشان میداد و پز میداد...
آقا رضا کارگر بود . مثل بیشتر مهاجرین افغانستانی و مثل بیشتر آنها با #غیرت کار میکرد. گذشت و گذشت و گذشت تا #سوریه شلوغ شد . اوایل بی تفاوت بود ،هنوز خبری نبود ، اما کم کم توجهش جلب شد .تا اینکه یک روز شهید حرم حضرت زینب س را در دمشق تهدید کرده اند . گفتند خرابش میکنیم و جسارت میکنیم و تا نزدیکی هایش هم رسیده اند .
نمی دانم سر ساختمان بود ، يا شاید هم بارگاه شاید هم پیش همسر تازه عروسش ......
اما طاقت نیاورد بلند شد و رفت .
چه کار میکرد ؟ مینشست و نگاه میکرد؟ هر روز خبرش را می شنید که حرم عقیله #بنی_هاشم را تهدید میکنند و دم نمی زد که سوریه به ما چه مربوط؟
آقا رضا رفت به رزم . اما یک عادت داشت بدون این سربندیا علی ابن ابیطالببه رزم نمیرفت عشقش همین یک سربند بود و با همین سربند اسیرش کردند. آن روز قرار بود مجتبی بیاید سمتشان . مجتبی رفیق چندین و چند ساله اش بود . قرار بود بیاید به محلی که آنها منتظرش بودند . آمد اما آنها را پیدا نکرد رد شد و رفت . رفت تو دل دشمن و زدندش .
آقا رضا طاقت نیاورد ناسلامتی رفیقش بود . زد به دل دشمن. با همان سربند اسیرش کردند . دشمنان اهلبیت (ع) و اتفاق دوباره تکرار شد
#ذبحو_الحسین (ع) من قفاها. ..
آقا رضا . محمد رضایت چند ماهی است که متولد شده. چند ماه بعد از رفتن تو و اولین روز پدر را بدون تو بود. در غیاب تو .....
همه میگویند این محمد رضایت چشمانش به تو رفته است . نام آرامیش هم، یک لحظه هم آرام نمیگیرد. بی قرار است و پر تحرک ... هر چند که چشمانت را دیگر ندیدیم و تو بالاخره آرام گرفتی .....

آن روز دوستانت به خانه ما آمده بودند. گریه میکردن و میگفتند وقتی به سراغت آمده بودن بی سیم را روشن کرده بودن تا ما را زجر بدهند. داستان شهادتت را تعریف میکردند. شنیده ام شکنجه ات کردند تا بد آقایمان علی (ع) را بگویی و نگفتی و سرت را به سر نیزه بلند کردند.....
سر بلندمان کردی آقا رضا

لشگر #فاطميون

🌹مدافعان حرم🌹

https://telegram.me/joinchat/BbFs6TvRqlzOY-6Wovf0KQ