ڪانال مدافعان حـرم

#مظلومیت
Канал
Логотип телеграм канала ڪانال مدافعان حـرم
@iran_iranПродвигать
15,5 тыс.
подписчиков
79,1 тыс.
фото
58,6 тыс.
видео
104 тыс.
ссылок
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است ما بر آنیم که این رمز جهانی بشود... ارسال اخبار و انتقاد و پیشنهاد @shahid_313 @diyareasheghi ❤️آرشیو کانال های شهدا و مدافعان حرم 👉 @lranlran
🍃هیئت ِحسین، خانه امید است برای ناامیدان از همه جا رانده. آنان که بغض هایشان را بغل کرده و به آغوش #حسین پناه آورده اند تا اشک بریزند و عقده های دل را خالی کنند. تشنه محبت #مادر_ارباب اند. همان مادر #پهلو_شکسته که مهمانان فرزندش را خریدارانه نگاه می کند و واسطه می شود برای روسیاهان.

🍃فرزندان مادر، #مظلومیت را از مادر به ارث برده اند. آخر یا روضه کوچه و صورت سیلی خورده شنیده اند یا از در سوخته و مادر قد خمیده خاطره دارند و یا روضه گودال و ندای یا بنی حضرت زهرا داغ شده بر دلشان

🍃اشک ریخته اند و میان هق هق ها، دست ها را مشت کرده اند. همان سینه زن های #عاشق را می گویم. #سید_اصغر_فاطمی_تبار ، یکی از آن هاست .دلش تاب نیاورد باز هم عاشورای دیگری را ببیند.ندای #هل_من_ناصر_ینصرنی از حرم عمه سادات به گوشش رسید. ضربان قلبش #هیهات_من_الذله حسین را برایش تداعی کرد و ملکه ذهنش از سفر #دنیا گفت و اینکه پایان قصه زندگی با خود اوست. کوله اش را اماده کرد و راهی شد. گذشت از دنیا و دل بستگی هایش. حتی از همسرش..

🍃نمیدانم کار اشک های آخر روضه بود یا نجواهایش در حرم #حضرت_زینب یا عشقش به حضرت مادر که در کوچه از پهلو #شهید شد و باز هم دل کوچه لرزید.

🍃آری.فرزندان #زهرا هم مظلومیت را به ارث برده اند هم #شهادت را....
#شهادت_مبارک فرزند زهرا❤️

نویسنده : #طاهره_بنایی منتظر

🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید #سید_اصغر_فاطمی_تبار

📅تاریخ تولد : ۳۰ شهریور ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱۳۹۴
🥀مزار شهید : خوزستان، شهرستان امیدیه، بخش جایزان
🕊محل شهادت :تپه های العیس حلب

#گرافیست_الشهدا

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
♡به نام خدای قلبم♡

🍃تصویرش که در مقابلم نقش بست، جوانی امروزی بود. به #رزمنده ها نمیخورد اما ته چشمانش رنگ #مظلومیت و معصومیت گرفته بود. به قولی، از همان جوان های مومن و اهل دل که قدم بر رد پاهای #امام (ره) گذاشت و جبهه ها را به عطر خودش معطر کرد.

🍃جعفر که خنثی کننده ی مین و مناطق بود، ابتدا نَفسش را خنثی کرد و تابلو #گناه_ممنوع را بر جاده ی قلبش زد. می‌دانست این راه عاقبتی خیر در پیش ندارد. می‌دانست باید مسیری را در پیش بگیرد که #نفس طغیانگر کوچکترین بهایی در آن نداشته باشد.

🍃ایران و #انقلاب مملو از جعفر هاست. کافیست نگاهی #خاک_وطن را آزرده کند، نهایت همه سلاح می‌شوند و هدفشان دست های هرز #دشمن است. شهادت برای ما و جوانان ما، از جمله جعفر لطفی، راهی است برای رهایی و در رسیدن به #معشوق مگر ترسی حریفِ قلبِ بی قرار می‌شود؟

🍃مین هم حریف جعفر نشد. آنقدر شیفته ی او شد تا نهایت دلش نیامد دست رد به سینه اش بزند و جعفر هنگام خنثی سازی مین به #شهادت رسید. گویا خدا برای او دری از #زمین به سمت #آسمان باز کرد و برای همیشه اورا به همسایگی خود برگزید.

✍️نویسنده : #اسماء_همت

🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید #جعفر_لطفی

📅تاریخ تولد : ٣ بهمن ١٣۵۴
📅تاریخ شهادت : ۴ آبان ١٣٧٣
🕊محل شهادت : تهران
🥀مزار شهید : شهرستان اسلامشهر

#گرافیست_الشهدا

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
هیئت ِحسین، خانه امید است برای ناامیدان از همه جا رانده. آنان که بغض هایشان را بغل کرده و به آغوش #حسین پناه آورده اند تا اشک بریزند و عقده های دل را خالی کنند. تشنه محبت #مادر_ارباب اند. همان مادر #پهلو_شکسته که مهمانان فرزندش را خریدارانه نگاه می کند و واسطه می شود برای روسیاهان

فرزندان مادر، #مظلومیت را از مادر به ارث برده اند. آخر یا روضه کوچه و صورت سیلی خورده شنیده اند یا از در سوخته و مادر قد خمیده خاطره دارند و یا روضه گودال و ندای یا بنی حضرت زهرا داغ شده بر دلشان

اشک ریخته اند و میان هق هق ها، دست ها را مشت کرده اند. همان سینه زن های #عاشق را می گویم. #سید_اصغر_فاطمی_تبار ، یکی از آن هاست .دلش تاب نیاورد باز هم عاشورای دیگری را ببیند.ندای #هل_من_ناصر_ینصرنی از حرم عمه سادات به گوشش رسید. ضربان قلبش هیهات من الذله حسین را برایش تداعی کرد و ملکه ذهنش از سفر دنیا گفت و اینکه پایان قصه زندگی با خود اوست. کوله اش را اماده کرد و راهی شد. گذشت از دنیا و دل بستگی هایش. حتی از همسرش..

نمیدانم کار اشک های آخر روضه بود یا نجواهایش در حرم #حضرت_زینب یا عشقش به حضرت مادر که در کوچه از پهلو #شهید شد و باز هم دل کوچه لرزید

آری.فرزندان #زهرا هم مظلومیت را به ارث برده اند هم #شهادت را....
#شهادت_مبارک فرزند زهرا

نویسنده : #طاهره_بنایی منتظر

🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید #سید_اصغر_فاطمی_تبار

📅تاریخ تولد : ۳۰ شهریور ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱۳۹۴.تپه های العیس حلب

🥀مزار شهید : خوزستان، شهرستان امیدیه، بخش جایزان

#گرافیست_الشهدا

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
✍️ #دمشق_شهر_عشق

#قسمت_سی_و_هفتم

💠 آینه چشمان سیدحسن را حریری از اشک پوشانده و دیگر برای نجاتم التماس می‌کرد :«ما اهل #داریا هستیم!» و باز هم حرفش را باور نکردند که به رویم خنجر کشید.

تپش‌های قلب ابوالفضل و مصطفی را در سینه‌ام حس می‌کردم و این #خنجر قرار بود قاتل من باشد که قلبم از تپش افتاد و جریان خون در رگ‌هایم بند آمد.

💠 مادر مصطفی کمرش به زمین چسبیده و می‌شنیدم با آخرین نفسش زیر لب ذکری می‌خواند، سیدحسن سینه‌اش را به زمین فشار می‌داد بلکه قدری بدنش را تکان دهد و از شدت درد دوباره در زمین فرو می‌رفت.

قاتلم قدمی به سمتم آمد، خنجرش را روبروی دهانم گرفت و عربده کشید :«زبونت رو در بیار ببینم لالی یا نه؟»

💠 تمام استخوان‌های تنم می‌لرزید، بدنم به کلی سُست شده بود و خنجرش به نزدیکی لب‌هایم رسیده بود که زیر پایم خالی شد و با پهلو زمین خوردم.

دیگر حسی به بدنم نمانده بود، انگار سختی جان کندن را تجربه می‌کردم و می‌شنیدم سیدحسن برای نجاتم #مردانه گریه می‌کند :«کاریش نداشته باشید، اون لاله! ترسیده!» و هنوز التماسش به آخر نرسیده، به سمتش حمله کرد.

💠 پاهای نحسش را دو طرف شانه سیدحسن کوبید و خنجری که برای من کشیده بود، از پشتِ سر، روی گردنش فشار داد و تنها چند لحظه کشید تا سرش را از تنش جدا کرد و بی‌آنکه ناله‌ای بزند، #مظلومانه جان داد.

دیگر صدای مادر مصطفی هم نمی‌آمد و به گمانم او هم از وحشت آنچه دیده بود، از هوش رفته بود. #خون پاک سیدحسن کنار پیکرش می‌رفت، سرش در چنگ آن حرامی مانده و همچنان رو به من نعره می‌زد :«حرف می‌زنی یا سر تو هم ببرم؟»

💠 دیگر سیدحسن نبود تا خودش را فدای من کند و من روی زمین در آغوش #مرگ خوابیده بودم که آن یکی کنارش آمد و نهیب زد :«جمع کن بریم، الان ارتش می‌رسه!» سپس با تحقیر سراپای لرزانم را برانداز کرد و طعنه زد :«این اگه زبون داشت تا حالا صد بار به حرف اومده بود!»

با همان دست خونی و خنجر به دست، دوباره موبایل را به سمتش گرفت و فریاد کشید :«خود #کافرشه!» و او می‌خواست زودتر از این خیابان بروند که با صدایی عصبی پاسخ داد :«این عکس خیلی تاره، از کجا مطمئنی خودشه؟»

💠 و دیگری هم موافق رفتن بود که موبایل را از دست او کشید و همانطور که به سمت ماشین‌شان می‌رفت، صدا بلند کرد :«ابوجعده خودش کدوم گوری قایم شده که ما براش #جاسوس بگیریم! بیاید بریم تا نرسیدن!» و به #خدا حس کردم اعجاز کسی آن‌ها را از کشتن من منصرف کرد که یک گام مانده به مرگ، رهایم کردند و رفتند.

ماشین‌شان از دیدم ناپدید شد و تازه دیدم سر سیدحسن را هم با خود برده‌اند که قلبم پاره شد و از اعماق جانم ضجه زدم.

💠 کاسه چشمانم از گریه پُر شده و به سختی می‌دیدم مادر مصطفی دوباره خودش را روی زمین به سمتم می‌کشد. هنوز نفسی برایش مانده و می‌خواست دست من را بگیرد که پیکر بی‌جانم را از زمین کندم و خودم را بالای سرش رساندم.

سرش را در آغوشم گرفتم و تازه دیدم تمام شال سبزش از گریه خیس شده و هنوز بدنش می‌لرزید. یک چشمش به پیکر بی‌سر سیدحسن مانده و یک چشمش به امانتی که به بهای سالم ماندنش سیدحسن #قربانی شد که دستانم را می‌بوسید و زیر لب برایم نوحه می‌خواند.

💠 هنوز قلبم از تپش نیفتاده و نه تنها قلبم که تمام رگ‌های بدنم از وحشت می‌لرزید. مصیبت #مظلومیت سیدحسن آتشم زده و از نفسم به جای ناله خاکستر بلند می‌شد که صدای توقف اتومبیلی تنم را لرزاند.

اگر دوباره به سراغم آمده بودند دیگر زنده رهایم نمی‌کردند که دست مادر مصطفی را کشیدم و با گریه التماسش کردم :«بلند شید، باید بریم!» که قامتی مقابل پای‌مان زانو زد.

💠 مصطفی بود با صورتی که دیگر رنگی برایش نمانده و چشمانی که از وحشت رنگ خون شده بود. صورتش رو به ما و چشمانش به تن غرق #خون سیدحسن مانده بود و برای نخستین بار اشکش را دیدم.

مادرش مثل اینکه جانی دوباره گرفته باشد، رو به پسرش ضجه می‌زد و من باور نمی‌کردم دوباره چشمان روشنش را ببینم که تیغ گریه گلویم را برید و از چشمانم به جای اشک، خون پاشید.

💠 نگاهش بین صورت رنگ پریده من و مادرش سرگردان شده و ندیده تصور می‌کرد چه دیده‌ایم که تمام وجودش در هم شکست.

صدای تیراندازی شنیده می‌شد و هرلحظه ممکن بود #تروریست دیگری برسد که با همان حال شکسته سوارمان کرد، نمی‌دانم پیکر سیدحسن را چطور به تنهایی در صندوق ماشین قرار داد و می‌دیدم روح از تنش رفته که جگرم برای اینهمه تنهایی‌اش آتش گرفت...

#ادامه_دارد


✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد



🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #مظلومیت_انقلابیون

💢 واکنش حجت‌الاسلام انجوی‌نژاد به حکم زندان آقایان #حسن_عباسی و #حسین_قدیانی ...

🏴ڪانال مدافعان حـــــرم🏴
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
💢پیام یک طلبه جهادی از شهرهای سیل زده و غرق در گل و آب:

یادسیدشهیدان اهل قلم،مرتضی آوینی بخیر:
چه می جویی؟ عشق؟ همین جاست .
چه می جویی؟ انسان؟ اینجاست.
همه تاریخ اینجا حاضر است .
بدر و حنین و عاشورا اینجاست و شاید آن یار، او هم اینجا باشد.

چقدر برای روایت مصیبت های مردم دیار رنج دیده وحماسه های فرزندان خامنه ای،جای آوینی ها دراین مناطق خالی است.

#مظلومیت_رنج_دیدگان
#مظلومیت_فرزندان_خامنه_ای

🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
ایــنجا کشــمیر بہ وقــت فـاطـمیـــه 😔💔

#کشمیر #مظلومیت_شیعه #شیعیان

#Kashmir #Pakistan #india #shia
#فان_حزب_الله_هم_الغالبون ...

‌ ‌🌹 کانال مدافعان حرم🌹
@iran_iran