ڪانال مدافعان حـرم

#طلوع
Канал
Логотип телеграм канала ڪانال مدافعان حـرم
@iran_iranПродвигать
15,5 тыс.
подписчиков
79,1 тыс.
фото
58,6 тыс.
видео
104 тыс.
ссылок
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است ما بر آنیم که این رمز جهانی بشود... ارسال اخبار و انتقاد و پیشنهاد @shahid_313 @diyareasheghi ❤️آرشیو کانال های شهدا و مدافعان حرم 👉 @lranlran
و نکته این است
که #لیله_القدر میگویند
نه #یوم القدر

در دل #تاریکی ها
و
در بطن حادثه هاست
که تو باید طرح فردا را بریزی
و در #طلوع #فجر
همراه #فرشته های نازلِ شب قدم برداری..


▪️٢١رمضان، سالروز شهادت امیر مؤمنان #امام_علی(ع) تسلیت باد..
التماس دعا🙏

#شب_قدر

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🍃برای رسیدن به محبوب باید قدم های عاشقت را درست در مسیر او قرار دهی.
باید بتوانی دام های میانه ی مسیر را تمییز دهی و خود را از سیم خاردارش برهانی.

🍃 علی تمام زاده، عاشقی که سیر و#سلوک این مسیر را به درستی شناخت و توانست خود را به بهترین شکل ممکن به جانانش برساند درست در عصری که برای حفظ دین باید کلاهت را سفت و سخت بچسبی.

🍃پروانه ی دمشقی که هم با #قلم و هم با قدم های کثیر البصیره اش، مکتب #عشق و راستین را به اهل دلان عالم می آموزد، می گویند قلم علما از خون شهدا والا تر است، اما تو چه زیرکانه خود را از بحر این دو خیر بهره مند ساختی.

🍃و چه نیک که امروز، بهار زمینی شدن توست. خوشا به حال #طلوع_فجر ۲۴ فروردین, که بشارت آمدن چنین پروانه ای را میدهد

#تولدت_مبارک_ای_دُرّ_جامعه_ی_علوی

نویسنده: #زهرا_حسینی

🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید #علی_تمام_زاده

📅تاریخ تولد : ٢۴ فروردین ۱٣۵۵
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱٣٩۴

🥀مزار شهید : کرج_امام زاده محمد

#گرافیست_الشهدا

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
فرمان#خدا،بالاتر از هر فرمانی بوده و اطاعتش واجب تر از اطاعت هر کسی است و هر کسی عملا با احکام خدا مخالفت کند اطاعت او حرام و مخالفتش واجب است.

شهید #سید_مجتبی_نواب_صفوی از تبار پیامبر خدا بود که او را به مادرش بخشیدند، مادری که قبل از بدنیا آمدن فرزندش در خواب یک عبای یمنی را از دستان فضه خدمتکار حضرت زهرا(س) گرفته بود و مادر دانست فرزندش بوی #عطر_ناب محمدی دارد.

رشادت ها و از خود گذشتگی های شهید نواب صفوی و یارانش در پیشانی تاریخ حک شده است، همان ها که جانشان را برای اسلام فدا کردند و جام #شهادت را در تمامی لحظات زندگیشان طلب مینمودند.

آن هنگام که سید الشهدا در عالم خواب بازوبندی به دست راست این شهید بست که مزین به این نوشته بود( #فداییان_اسلام) خواست به آنها مژده دهد که در راه اسلام و برای پابرجا نگهداشتن ستون‌های اسلام فدا می‌شوند و شهادت روزی آنها خواهد شد.آنان جزو کسانی بودند که برای#اسلام رگ و پوست و گوشت و خونشان را به ودیعه می‌گذاشتند.

و چه زیباست مانند مادر بزرگوارشان #ام_ابیها در راه محافظت از اسلام جانشان را فدا کنند و راه و رسم آن را برای ایندگان باقی بگذارند.

به راستی اسلام پا بر جا خواهد ماند تا#طلوع تتمه و باقی مانده ی آل محمدصلی الله علیه وآله ...

نویسنده : #فاطمه_اکبری

🌺به مناسبت سالروز شهادت
#شهید #نواب_صفوی

📅تاریخ تولد: ۱٣۰٣
📅تاریخ شهادت: ٢٧ دی ۱٣٣۴

🥀مزارشهید: وادی الاسلام قم

#گرافیست_الشهدا

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
قلم ، تاروپود کاغذ را می‌پیماید و ولادتت در خوشه های زمستان را به تصویر می‌کشد.

#طلوع عاشقانه ات ، آغازی شد برای#عروج پلی دیگر به سوی خدا لابلای لایه های زندگی ات ، ذاکر #حسین شدی و قلبت در مسیر روضه های رمضان آرام گرفت.

زندگی را در کنش و کاوش#عشق یافتی . در میانه نبرد ، معنا بخش دلیری و دلاوری شدی و راه و رسم زیستن را به اهل زمین آموختی.

قلم ، وجودت را تمنا میکند تا بنویسد و بنوازد از شیرینی شهیدانه لحظه هایت ، و ترسیم کند محبتی را که در راه#حرم اندوخته بودی.

بعد از#بیست بهار زندگانی ات ، اینبار#سوریه میزبان تو شد و «درعا» آوردگاه تکاپوی جسمت با خون ؛ هنگامی که روحت در ابدیت آرام می‌گرفت.

دستمان را بگیر و دست آویزمان شو ؛ اهل زمین همچنان به آموزگاران عشق محتاجند ...

نویسنده : #مبرا_پورحسن

☀️ به مناسبت سالروز تولد
#شهید #علی_امرایی

📅تاریخ تولد: ۱۲ دی ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت: ۱ تیر ۱۳۹۴

🥀مزار شهید :بهشت زهرا

#استوری_شهدایی #مدینه #مادر

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
✍️ #دمشق_شهر_عشق

#قسمت_ششم

💠 دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندان‌هایم زیر انگشتان درشتش خرد می‌شد و با چشمان وحشتزده‌ام دیدم #خنجرش را به سمت صورتم می‌آورد که نفسم از ترس بند آمد و شنیدم کسی نام اصلی‌ام را صدا می‌زند :«زینب!»

احساس می‌کردم فرشته #مرگ به سراغم آمده که در این غربتکده کسی نام مرا نمی‌دانست و نمی‌دانستم فرشته نجاتم سر رسیده که پرده را کشید و دوباره با مهربانی صدایم زد :«زینب!»

💠 قدی بلند و قامتی چهارشانه که خیره به این #قتلگاه تنها نگاه‌مان می‌کرد و با یک گام بلند خودش را بالای سرم رساند و مچ این #قاتل سنگدل را با یک دست قفل کرد.

دستان #وحشی‌اش همچنان روی دهان و با خنجر مقابل صورتم مانده و حضور این غریبه کیش و ماتش کرده بود که به دفاع از خود عربده کشید :«این رافضی واسه #ایرانی‌ها جاسوسی می‌کنه!»

💠 با چشمانی که از خشم آتش گرفته بود برایش جهنمی به پا کرد و در سکوت برگزاری #نماز جماعت عشاء، فریادش در گلو پیچید :«کی به تو اجازه داده خودت حکم بدی و اجرا کنی؟» و هنوز جمله‌اش به آخر نرسیده با دست دیگرش پنجه او را از دهانم کَند و من از ترس و نفس تنگی داشتم خفه می‌شدم و طوری به سرفه افتادم که طعم گرم خون را در گلویم حس می‌کردم.

یک لحظه دیدم به یقه پیراهن عربی‌اش چنگ زد و دیگر نمی‌دیدم چطور او را با قدرت می‌کشد تا از من دورش کند که از هجوم #وحشت بین من و مرگ فاصله‌ای نبود و می‌شنیدم همچنان نعره می‌زند که خون این #رافضی حلال است.

💠 از پرده بیرون رفتند و هنوز سایه هر دو نفرشان از پشت پرده پیدا بود و صدایش را می‌شنیدم که با کلماتی محکم تحقیرش می‌کرد :«هنوز این شهر انقدر بی‌صاحب نشده که تو #فتوا بدی!» سایه دستش را دیدم که به شانه‌اش کوبید تا از پرده دورش کند و من هنوز باور نمی‌کردم زنده مانده‌ام که دوباره قامتش میان پرده پیدا شد.

چشمان روشنش شبیه لحظات #طلوع آفتاب به طلایی می‌زد و صورت مهربانش زیر خطوط کم پشتی از ریش و سبیلی خرمایی رنگ می‌درخشید و نمی‌دانستم اسمم را از کجا می‌داند که همچنان در آغوش چشمانش از ترس می‌لرزیدم و او حیرت‌زده نگاهم می‌کرد. تردید داشت دوباره داخل شود، مردمک چشمانش برایم می‌تپید و می‌ترسید کسی قصد جانم را کند که همانجا ایستاد و با صدایی که به نرمی می‌لرزید، سوال کرد :«شما #ایرانی هستید؟»

💠 زبانم طوری بند آمده بود که به جای جواب فقط با نگاهم التماسش می‌کردم نجاتم دهد و حرف دلم را شنید که با لحنی #مردانه دلم را قرص کرد :«من اینجام، نترسید!»

هنوز نمی‌فهمید این دختر غریبه در این معرکه چه می‌کند و من هنوز در حیرت اسمی بودم که او صدا زد و با هیولای وحشتی که به جانم افتاده بود نمی‌توانستم کلامی بگویم که سعد آمد.

با دیدن همسرم بغضم شکست و او همچنان آماده دفاع بود که با دستش راه سعد را سد کرد و مضطرب پرسید :«چی می‌خوای؟» در برابر چشمان سعد که از #غیرت شعله می‌کشید، به گریه افتادم و او از همین گریه فهمید محرمم آمده که دستش را پایین آورد و اینبار سعد بی‌رحمانه پرخاش کرد :«چه غلطی می‌کنی اینجا؟»

💠 پاکت خریدش را روی زمین رها کرد، با هر دو دست به سینه‌اش کوبید و اختیارش از دست رفته بود که در صحن #مسجد فریاد کشید :«بی‌پدر اینجا چه غلطی می‌کنی؟»

نفسی برایم نمانده بود تا حرفی بزنم و او می‌دانست چه بلایی دورم پرسه می‌زند که با هر دو دستش دستان سعد را گرفت، او را داخل پرده کشید و با صدایی که می‌خواست جز ما کسی نشنود، زیر گوشش خواند :«#وهابی‌ها دنبالتون هستن، این مسجد دیگه براتون امن نیست!»

💠 سعد نمی‌فهمید او چه می‌گوید و من میان گریه ضجه زدم :«همونی که عصر رفتیم در خونه‌اش، اینجا بود! می‌خواست سرم رو ببُره...» و او می‌دید برای همین یک جمله به نفس نفس افتادم که به جای جان به لب رسیده‌ام رو به سعد هشدار داد :«باید از اینجا برید، تا #خونش رو نریزن آروم نمی‌گیرن!»

دستان سعد سُست شده بود، همه بدنش می‌لرزید و دیگر رجزی برای خواندن نداشت که به لکنت افتاد :«من تو این شهر کسی رو نمیشناسم! کجا برم؟» و او در همین چند لحظه فکر همه جا را کرده بود که با آرامشش #پناه‌مان داد :«من اهل اینجا نیستم، اهل #دمشقم. هفته پیش برا دیدن برادرم اومدم اینجا که این قائله درست شد، الانم دنبال برادرزاده‌ام زینب اومده بودم مسجد که دیدم اون نامرد اینجاست. می‌برمتون خونه برادرم!»...


#ادامه_دارد
.

✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد


🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#تولد و #وفات
#مرگ و #زندگی
#طلوع و #غروب
همه در ید احدیت خداست و حکمتی است در به جود آمدن و بودن و رفتن انسان ها.

انسان های جالبی شده‌ایم تا نداریم زار میزنیم تا داریم #قدر نمیدانیم و شکر نمی‌گوییم و تا از دست میدهیم گله و #شکایت داریم.

مراد از این نوشته این است که تا حاج قاسم بود، عده‌ای به او عنوان‌هایی دادند مثل خونخوار شام و قص علی هذا از این القاب پر کینه اما حال که دست پشمین دشمن کنار رفته و پنجه هایش آشکار شده همه شدند خونخواه حاج قاسم .

دیری نپایید تا با یک اتفاق دوباره همه حواس ‌ها پیچید رو به هواپیما و آسمان ، مدتی باز نگذشت همه یاد #مرگ افتادند و حواس ها رفت سمت بیماری وباز قص علی هذا.

حاج قاسم میان امتی گرفتار شده‌ایم که هر دم یک سازی می‌زنند و گاه، هم #خدا را میخواهند هم خرما را، هم #دنیا و هم عقبی را .ما نه مرام تو را داریم نه راهت را توان رفتن.

دنیا پر است از تلاقی‌های جالب. در روز پدر #تولدت_مبارک، فلسفه‌ی نشناخته ذهن.

مارا میان تاریکی ها رها نکن. میدانم رفته‌ای و #پرواز را ترجیح داده‌ای بر این وانفسا که با سلامتِ هم نیز بازی می‌کنیم. داد #عدالتخواهی داریم اما بیخ گوشمان با چوب و چماق #مسلمان می‌کشند.

راه گم شده، من این احساس را دارم. بین همه تفکرها اختلاف وجود دارد. #مذهبی، اپوزيسيون، #اصلاح طلب و #اصولگرا همه و همه نه اتحاد میدانند چیست نه اجماع.

تنها تو هستی که همه را #پسر و #دختر خود میخوانی و همه را دوست داری.

ای که مرا خوانده‌ای #راه نشانم بده....

نویسنده: #محمدصادق_زارع

به مناسبت تولد شهید سپهبد #قاسم_سلیمانی

📅تاریخ تولد : ۲۰اسفند ۱۳۳۵ کرمان
📅تاریخ شهادت : ۱۳دی ۱۳۹۸ بغداد

🗺محل دفن : کرمان

#گرافیست_الشهدا #استوری شهدایی #رجب #اعتکاف #روز_پدر

🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
نبل الزهرا ...

#نبل_الزهرا نشان نه بلکه الگوی #مقاومت شیعی است در برابر یورش تفکرهای پوسیده و متعصب. آنقدر یک تنه پیش رفتیم که باعث شده‌ایم تفکرات‌مان در خودمان بماند و سینه‌به‌سینه بچرخد و #طلوع نکند

باید #فریاد زد که ایها الناس طریقتی جز طریق #علی گره‌گشای #مسلمین نیست، جز راه علی مسیری گره به کار #دشمن نمی‌اندازد و او را به زانو در نمی‌آورد.

حال وقتی همه #عقب می‌نشستند و پاها سست می‌شد و نفس‌ها #شعله می‌کشید و قلب‌ها #اکسیژن برای تپش طلب می‌کرد تنها کسانی ماندند که به حرف خدا گوش دادند و (لاتَخَف‌ْ...)
حال ما شیعیان علی به مرام #حیدر پشت به دشمن نمی‌کنیم. چرا که دنیا برای ما حصار است و زندگی طناب‌دار و هوای #شهر عامل خفگی . آرزوی همه ما #جهاد بوده و هست و می‌جنگیم چون نه حال اسیری داریم نه طاقت #روضه . می‌جنگیم چون رمقی نمانده برای پاهای تاول زده، فریادی نمانده برای چپ نگاه کردن به اسیر برای کنیزی.
.
نبل الزهرا فوران حسین‌بن‌علی است برای آزادی نه کبودی بازو و #دست بسته
نبل‌الزهرا 4 سال #محاصره بود ، در حصر گرگ‌صفتانی که تاریخ و فردا هم رنگ‌شان را نخواهد دید.

و اما ما 40 سال است محاصره‌ایم ، حصار کفتار‌هایی که خون سامری در رگ‌هایشان زوزه می‌کشد.
.
خنجر خورده از روباه‌های خوش‌ خط‌وخال و دم مخملی اما تکیه داده‌ایم به ستون #ایمان و ارادت به علی خون از دست داده‌ایم و چشم‌هایمان سیاهی می‌رود اما امید داریم به آینده‌ سبز
فَأِنَّ مَعَ العُسْرِ یُسْرا

✍️ نویسنده: #محمدصادق_زارع
🌅 حماسه نبل الزهرا

#گرافیست_الشهدا #طراحی #مدافعان_حرم #مشهد #کربلا #دل_نوشته #صلوات #حرم #امام_حسین #امام_رضا #فتوشاپ #گرافیک

🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ