دلایل قوی باید و معنوی
نه رگهای گردن به حجّت قوی!
(بوستانِ سعدی)
لابُد شما هم دیدهاید کسانی را که وقتی با آنها دربارۀ موضوعی وارد گفتوگو میشوید، بهجای اقامۀ برهان و دلیل، که اصلیترین شرط گفتوگو است، بهسرعت تند و برافروخته میشوند و به قولِ معروف از کوره در میروند. وقتی از آنها در اثبات ادعایشان، دلیل میطلبید، از هزار و یک دلیلی که مدام از آن دم میزنند در نهایت با چیزی جز صدایِ درشت و خشن، رگهای مُتورّم گردن و چهرهای که از شدّتِ غضب سرخ و سیاه شده، مواجه نمیشوید. ناصر خسرو، که گویی بارها تجربۀ نشست و رویارویی با چنین آدمهایی را داشته است، توصیف موثر و زندهای از این وضعیت ناخوشایند و بغرنج انسانی بهدست میدهد.
ور تو گویی جای خورد و بُرد چون باشد بهشت
بر تو از خشم و سفاهت، چشم چون پَنگان کنند!
ناصر که اعتقادی به معاد جسمانی و لذّتهای بهشتی در همین معنای ظاهری و مادّی و زمینی آن نداشته است، میگوید وقتی تو از معتقدان میپرسی که چه گونه ممکن است بهشت جایِ تمتّع تنانه باشد، به جای آن که دلیل متقن و خردپسندی اقامه کنند، از سر خشم و سفاهت، چشمشان را چون پنگان ( فنجان، کاسه، پیاله) بر تو میگشایند و درشت میکنند.
بهترین طریق در چنین موقعیتهایی، اختیار کردن سکوت است. اگر هم گاهگاهی همانند من، نمیتوانید ساکنِ سرایِ سکوت شوید، با حفظ وقار و ادب و متانت و آرامش خود، بیت سعدی را که ذکرش در ابتدا رفت، بخوانید و گفتوگو را به وقت دیگری، که سودایِ طلبِ حقیقت در میان است و از خشم و غضب و سفاهت اثری نیست، موکول کنید.
@irajrezaie