* مهمان
#علی_اکبر_علیه_السلامدر
#لشکر علی ابن ابی طالب علیه السلام همه او را می شناختند. فرمانده
#گردان #حضرت_معصومه_علیها_السلام بود.
همان جوان عاشقی که سال ۱۳۴۰ در شب میلاد سرور شهیدان،
#حضرت_حسین_بن_علی _علیه_السلام، در
#تهران پا به عرصه وجود گذاشته بود.
او از همان دوران کودکی با
#قرآن انس گرفت.
#نماز را در
#مسجد به جا می آورد. با
#اخلاق پسندیده و صفات نیک، الگوی همه آشنایان شد. سپس به
#قم عزیمت کرد و تحصیلات خود را ادامه داد.
شانزده ساله بود که جرقه ی
#انقلاب بر دامن حکومت طاغوت افتاد و او همگام با نسل پر شور انقلاب پیش رفت و حلقوم پاکش به طنین تکبیر گشوده شد.
در سایه ی
#اسلام و با دم مسیحایی
#امام_رحمه_الله به مبارزه با طاغوت پرداخت.
با پیروزی انقلاب، علاوه بر ادامه تحصیل ، درصحنه های مختلف به پاسداری از ارزش ها همت گماشت.
با آغاز
#جنگ دل بی قرارش را به جبهه های نبرد سپرد و اصرار خانواده برای ادامه تحصیل اثر نبخشید و راهی
#جبهه های
جنگ شد.
مرتب در جبهه ها بود. هر بار با بدنی مجروح به قم باز می گشت.
#حاج_احمد_کریمی در عملیات
#بستان،
#فتح_المبین،
#بیت_المقدس،
#والفجر۴،
#خیبر،
#بدر، والفجر۸، کربلای۱، کربلای۴ و کربلای۵ حضور داشت.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷سراسر زندگی او سرشار از پاکی بود. همنشین بسیجیان بود. در اوج شهامت و
#شجاعت، ساده می زیست و صادقانه روزگار می گذرانید.
با بچه ها که سخن می گفت، حرف های او نه بوی
#ریا می داد و نه خود ستایی، به مرخصی که می آمد، کمتر به خانه می رفت و دائم در
#بسیج و پایگاه های مقاومت می ماند.
شب که می شد با دست های پر عاطفه اش به یاری بیچارگان می شتافت و با احساس و
#عشق، گره از کار آنان می گشود.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷او مصداق انسان کامل بود. یعنی به
#امیر_مؤمنان_علی_علیه_السلام تأسی کرده بود.
همه بچه هایی که
#شهید_احمد_کریمی را《حاجی》صدا می زدند، می دانستند که او نه به سفر حج تمتّع مشرف شده و نه حج عمره. اما همه او را انسانی بزرگ و وارسته می دیدند.
میخواستند به هر شکل ممکن نام او را با عظمت یاد کنند. به همین دلیل همه ی بچه های لشکر۱۷ علی ابن ابی طالب علیه السلام به او حاجی می گفتند.
او جبهه را میقات بزرگ خود می دانست و هیچ دل از آن نمی برید.
حاج احمد کریمی در شجاعت و جوانمردی زبانزد خاص و عام بود. بزرگی او در این بود که دنیا پیش چشمش کوچک جلوه میکرد.
هر چه داشت در طبق
#اخلاص می گذاشت و به درماندگان می بخشید و خود به کمترین ها قناعت می کرد. وقتی گره از کار کسی باز می کرد لبخند رضایت بر لبانش نقش می بست.
ادامه مطلب در پست بعدی
👇👇👇https://telegram.me/joinchat/BZdLnDwPhBfxof6g6idp2Q